هنگامی که کودکان احساس خوبی نسبت به خود دارند، در همه چیز از مدرسه تا رابطه با دوستانشان موفقتر عمل میکنند. احساسات مثبت همانند احساس پذیرش و دوست داشتن خود یا اعتمادبهنفس به کودکان کمک میکند تا از چالشهای جدید استقبال کنند و با شکستهایشان کنار بیایند و دوباره تلاش کنند؛ اما کودکانی که عزت نفس پایینی دارند، به خودشان اطمینان ندارند. این کودکان اغلب اگر تصور کنند که از سوی دیگران پذیرفته نخواهند شد، در فعالیتها شرکت نخواهند کرد. از روبهرو شدن با چالشها میترسند و خیلی زود دست از مبارزه میکشند و حتی فعالیتهای ساده روزمره نیز برای آنها با استرس همراه است.
تجربه زیر را بهاره بهداد، دانشآموخته رشته ادبیات کودک و پژوهشگر سابق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که هم اکنون در ونکوور کانادا ساکن است برای کتابک فرستاده است. او این برنامه کتابخوانی را برای دانشآموزان مقطع سوم دبستان مدرسه لارسون در ونكوور اجرا کرده است. هدف از اجرای این نشست کمک به کودکان برای پذیرش و دوست داشتن خود و افزایش عزت نفس در آنها بود.
هدف: پذیرش و دوست داشتن خود
عنوان: پری کوچولویی که میخواست زیباترین دختر دنیا باشد
خلاصه داستان:
پری کوچولویی بود که میخواست مثل پرنسسها باشد. یک روز وقتی خود را در آینه دید، همه چیز به نظرش زشت آمد: بینیاش قوز داشت، دندانهایش که کمی نامرتب بودند چون وقتی خیلی کوچولو بوده، پستانک مک میزده، شکمش که خیلی صاف نبود و باسناش که کمی قلمبه بود و ... به کتابخانه رفت و کتاب مخصوصی گرفت با این عنوان: «زیباترین دختر دنیا: شدن، ماندن و انتخاب مدل»
از این کتاب که مدلهای مختلفی معرفی کرده بود مثل سیندرلا، سفیدبرفی و ... باربی را انتخاب کرد و به کمک چوب جادوییاش تمام بدن و صورتش را عوض کرد: یک بینی کوچولو و باریک، یک شکم صاف، پاهای بلند و لاغر، موهایی که تا زمین میرسیدند و یک خنده خشکشده روی صورت. حالا منتظر یک پرنس بود که بیاید. بالاخره یک پرنس آمد و پری کوچولو خوشحال شد. برخلاف انتظار پری کوچولو، پرنس اصلا از پری خوشش نیامد و گفت که مثل او را همه جا دیده است و از او خداحافظی کرد. پری کوچولو که خیلی عصبانی شده بود، یکبار دیگر خود را در آینه دید و برای چهره قبلی خودش دلش تنگ شد. برای همین با چوب جادوییاش دوباره خود را به حالت اول برگرداند ولی موهای بلند را نگه داشت. دیگر هم منتظر پرنسی نماند و کارهای روزانه خود را در حالی که سوت میزد شروع کرد. در همین موقع بود که پرنس دیگری آمد و صدای سوت زدن او را شنید و وقتی او را دید، متوجه شد که این پری کوچولو با پری کوچولوهای دیگر خیلی خیلی فرق دارد. مثل اینکه عاشق او شده بود. خلاصه آن دو باهم ازدواج کردند و بچههایی به دنیا آوردند که بینیشان شبیه بینی قوزدار مادرشان بود.
آمادگی:
از کتابی که داستانهایی هدفدار دارد، داستان پری کوچولو را انتخاب کردم. برای تمرین روانخوانی، لغتها و تلفظهایی که نمیدانستم پیدا کردم. چند بار خواندن را تمرین کردم. بعد لغتهایی که میخواستم روی تخته بنویسم، مشخص کردم.
پرسشها را به این ترتیب در نظر گرفتم:
اول پرسشهایی را طرح کردم که داستان برای یکبار مرور شود تا اگر کودکی داستان را نفهمیده است متوجه شود. بعد ماجرای شخصیت داستان را به زندگی کودکان وصل میشود.
پرسشها:
- شخصیت اصلی داستان چه کسی بود؟
- چه چیزی را دوست نداشت؟
- چه مدلی برای خود انتخاب کرد؟
- چه قسمتهایی را از بدنش تغییر داد؟
- منتظر چه اتفاقی بود؟
- پرنس چرا از پری خوشش نیامد؟
- بعد پری چه کرد؟
- آیا پرنس دوم از پری خوشش آمد؟
- شما چه قسمتی از بدن خود را دوست دارید و چه قسمتی را دوست ندارید؟
پاسخ: بیشتر دخترها و چند نفر از پسرها گفتند که موهای خود را دوست دارند و دلیلهای مختلفی برای این دوست داشتن مطرح میکردند: خیلی پرپشت است، بلند است، خوشرنگ است، حنایی است،
بعضی گفتند که از دندانهایشان خوششان نمیآید، یا از پاهایشان.
سپس از آنها پرسیدم:
شما میخواهید خودتان باشید یا دوست دارید فرد دیگری باشید؟ برای پاسخ خود دلیل بیاورید.
خیلیها گفتند ما دوست داریم خودمان باشیم. بعضی پرسیدند میتوانیم یک حیوان بگوییم که جواب ما منفی بود. دو تا از دخترها گفتند که دوست دارند، خودشان باشند و در عین حال جای دوست خود هم باشند: یکی گفت به خاطر موهای دوستم، یکی گفت به خاطر چهره دوستم.
یکی از دخترها گفت که من دوست دارم مادام پگی (معلم کلاس) باشم.
در پایان این فعالیت احساس کردم که این کودکان چقدر اعتمادبهنفس دارند و چقدر حس دوست داشتن خود در آنان تقویت شده است و بعد یاد حرف یکی از روانشناسان افتادم که میگفت اگر بچهها خودپنداره مثبت داشته باشند، کمتر به خود آسیب میزنند و برای رشد خود بیشتر از دیگر بچهها تلاش میکنند.
تجربه کتابخوانی دیگری از بهاره بهداد: