برای اولین بار دندان لولا، خواهر کوچولوی بامزه چارلی لق شده است. لولا دوست ندارد دندان لقش بیفتد. سایر بچه ها گاهی از خاطرات دندان لق خود می گویند ولی لولا همچنان معتقد است که دوست ندارد دندان لقش بیفتد، چون فکر می کند بی دندان می شود. چارلی برای او توضیح می دهد که پس از افتادن دندان در جای آن دندان جدیدی درمی آید ولی او حاضر نیست بپذیرد.
تا اینکه متوجه می شود پری دندان به خاطر افتادن دندان لوتا، زیر بالش او یک سکه گذاشته و او با آن پول یک جوجه برای باغ وحششان خریده است. از این به بعد تصمیم لولا عوض می شود، او می خواهد هر چه زودتر دندانش بیفتد و با سکه ای که نصیبش می شود یک زرافه بخرد. با خوردن یک سیب دندانش می افتد ولی گم می شود! آن ها همه جا را می گردند ولی آن را پیدا نمی کنند. چارلی چاره کار را پیدا می کند. صبح روز بعد لولا با خوشحالی متوجه می شود پری آمده و او حالا می تواند یک زرافه بخرد. حالا برای کامل کردن حیوانات مزرعه خود لولا و لوتا به دنبال تعداد بیشتری دندان لق هستند.
کودکان در سنین ۶ و٧ سالگی با لق شدن و افتادن دندان روبرو هستند و همیشه از افتادن آن وحشت دارند و به راحتی با این امر روبرو نمی شوند. در این کتاب کودک با لولا همزاد پنداری می کند و به سادگی می تواند این تحول را بپذیرد و دیگر ترسی نداشته باشد.