خرسی به نام پدینگتون

عنوان لاتین
A Bear Called Paddington

خانم و آقای براون نخستین بار پدینگتون را در ایستگاه قطار دیدند. با برچسبی به دور گردنش که روی آن نوشته شده بود: «لطفا از این خرس مراقبت کنید. متشکرم.»

نخستین شبی که پدینگتون در خانه ی خانم و آقای براون به حمام رفت، فاجعه ای بزرگ رخ داد؛ آب همه ی وان و حمام را برداشته بود و سیل در حال سرازیر شدن بود. به این ترتیب با حضور آقای پدینگتون خانواده براون، همیشه منتظر فاجعه ای هستند. برای جاناتان و جولیا، فرزندان خانواده براون، ماجراها و خرابکاری های این خرس سرگرم کننده است. خانم و آقای براون هم پذیرفته اند که زندگی با وجود یک خرس در خانه بسیار هیجان انگیزتر است.

این کتاب ماجرای خرسی است که از آمریکای جنوبی و از قلب پرو، قاچاقی به لندن آمده است. زمانی که خانم و آقای براون به ایستگاه رفته اند تا از دخترشان جولیا استقبال کنند، او را در ایستگاه پدینگتون می بینند و چون در این ایستگاه پیدایش کرده بودند، نامش را پدینگتون می گذارند. این کتاب، با ۱۲۴ صفحه، و ۸ داستان کوتاه، پر است از ماجراهای طنز و اتفاق هایی که هر کودکی می تواند بیافریند.

خواندن آن به کودکان و بزرگسالان پیشنهاد می شود. این کتاب برای بلندخوانی مناسب است.

کتاب خرسی به نام پدینگتون اولین کتاب برگردانده شده از مجموعه ۳ جلدی پدینگتون است، ۲ کتاب دیگر این مجموعه با نام های باز هم پدینگتون و پدینگتون کمک می کند در دست چاپ است. 

مترجم در یاداشتی در پایان کتاب چگونه خلق شدن داستان های این خرس دوست داشتنی را بیان می کند: «حدود شصت سال پیش، در شب کریسمس، یکی از فیلمبردارهای شبکه بی بی سی به نام مایکل باند خرسی عروسکی خرید تا به همسرش هدیه بدهد. در آن زمان آن ها نزدیک ایستگاه متروی پدینگتون در لندن زندگی می کردند و برای همین اسم این خرس را گذاشتند پدینگتون.

مایکل باند به مرور و از سر تفنن چند داستان با شخصیت پدینگتون نوشت، اما پس از مدتی متوجه شد که عملا یک کتاب کامل در دست دارد. این کتاب اولین بار در سال ۱۹۸۵ منتشر شد و خیلی زود توجه همه را به خود جلب کرد. وی تاکنون ۱۳ کتاب درباره ی پدینگتون نوشته است، که به سی زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است. خود باند می گوید: هر بار که می شنود پدینگتون به زبان جدیدی ترجمه شده تعجب می کند، چون تصورش این بوده که پدینگتون کاملا انگلیسی است، «اما انگار اتفاق های پدینگتونی در همه جای دنیا رخ می دهد.»

گزیده‌هایی از کتاب

پدینگتون که داشت بشقاب را با یک پنجه به سمت خودش می کشید، گفت: « خوشحالم که مهاجرت کردم. فکر می کنید اگر بروم روی میز و کیک و چایم را بخورم، اشکالی دارد؟»

قبل از اینکه آقای براون فرصت کند جوابی بدهد، پدینگتوون پرید روی میز و پنجه ی راستش را محکم روی کلوچه گذاشت. کلوچه ی بزرگی بود، بزرگترین و نوچ ترین کلوچه ای که آقای براون توانسته بود پیدا کند، و در عرض چند لحظه کل محتویات لای کلوچه چسبیده بود به موهای اطراف دهان پدینگتون. آدم هایی که توی بوفه بودند با آرنج به هم می زدند و همه ی نگاه ها برگشته بود به سمت آن دو. آقای براون آرزو می کرد که کاش یک کلوچه ی ساده انتخاب کرده بود، اما او هیچ تجربه ای در مراقبت از خرس ها نداشت. او شروع کرد به هم زدن چایش و از پنجره به بیرون خیره شد، انگار چای خوردن با یک خرس در ایستگاه پدینگتون برایش عادی ترین کار دنیاست.

برگردان
بهمن دارالشفایی
تصویرگر
Peggy Fortnum, پگی فورتنام
تهیه کننده
زینب آقایی
سال نشر
۱۳۹۴
ناشر
نویسنده
Michael Bond, مایکل باند
Submitted by editor3 on