دیشب که باران آمد
صدای ناودون آمد
بارون چه قصهها گفت
تا صبح برام لالا گفت
صدای باد و باران
پیچید میان ایوون
پرندهها ترسیدن
تو لانهشون خوابیدن
گنجشک من کجا رفت
شاید تو کوچهها رفت
گفتم گنجشکک من
مرغک کوچک من
تو این شب زمستون
خیس میشی توی بارون
گنجشک برام جیک جیک کرد
ساعت برام تیک تیک کرد
یهو از خواب پریدم
صبح شده وقت کاره