بازگشت به فرهنگ کودکی

این‌روزها «بازگشت به فرهنگ کودکی» بیش از گذشته از زبان سیاست‌گذاران، کارگزاران و اهل دانش و اندیشه شنیده می‌شود. تنها در یک مورد دکتر محسن رنانی، اقتصاددان، نرسیدن ایرانیان به توسعه همه‌جانبه و فراگیر را به دلیل نبود فرهنگ کودکی می‌داند و در این زمینه می‌گوید: اگر در یک عبارت بخواهم بگویم که ایرانیان چرا توسعه نیافته‌اند، باید پاسخ را در این عبارت جست‌وجو کرد که «ما جامعه بی‌کودکی هستیم». در واقع جامعه ایرانی، جامعه فاقد کودکی بوده و به همین علت فرایند توسعه در جامعه ما شکل نگرفته است، چون ما ایرانیان از نوزادی به پیری رسیده‌ایم. جامعه ایرانی جامعه‌ای است که بدون‌ گذار از دوره کودکی، بزرگ، پیر و فرسوده می‌شود. ایرانیان دوره مدرن (البته به‌دور از استثناها) بدون اینکه کودکی را دریافته باشند، به بزرگ‌سالی قدم نهاده‌اند. ایرانی‌ها به لحاظ شخصیتی، کودکی را خوب درنیافته‌اند و به لحاظ اجتماعی هم جامعه بی‌کودکی هستند. در کنار افراد بی‌کودکی، ما خانواده بی‌کودکی و مدرسه بی‌کودکی هم داریم.

چنین سخنانی به‌حق که گزافه نیست و بازتاب واقعیت‌های جامعه ماست. ما، کسانی که در حوزه فرهنگ کودکی می‌کوشیم، همیشه و همواره راه برون‌رفت از بحران‌ها و تنش‌هایی که جامعه‌مان را دربرگرفته است، بازگشت به فرهنگ کودکی می‌دانیم و آن را ترویج می‌کنیم. به همین دلیل اگر ما به این فرهنگ بازنگردیم، دشواری‌ها و آسیب‌هایی که بخشی از آنها در زیر می‌آید، هیچ‌گاه در کشور ما حل نخواهد شد:

 ما جنگل‌ها را ویران، آب‌های رودها و دریاها را آلوده می‌کنیم، محیط‌ زیست شامل شهرها و روستاها را با زباله‌هایی مانند مواد پلاستیکی تباه می‌کنیم، چون در کودکی نیاموختیم اینها سرمایه‌های تجدیدناپذیری هستند که از نیاکان به امروز رسیده و ما باید آنها را برای نسل‌های فردا نگه‌ داریم. جاده‌های خود را به میدان جنگ تبدیل کرده‌ایم و کشته‌ها و مجروحانی را در این میدان هرروزه جمع می‌کنیم، این از هر جنگ واقعی، واقعی‌تر است. زیرا در کودکی به کودکان خود شیوه‌ها و فرهنگ رفتار ترافیکی را نیاموختیم و به آنها نگفتیم رانندگی، تنها مهارت نیست، بلکه بیش از آن یک تعهد و مسئولیت اخلاقی است. جامعه ما اکنون پر از خشونت‌های فیزیکی و کلامی نسبت به انسان‌ها و خشونت‌های رنج‌آور نسبت به جانوران است، زیرا ما در کودکی به فرزندان خود فرهنگ شهروندی را نیاموختیم. در جامعه ما پرسش و پرسشگری یا عقل انتقادی رگه‌های ضعیفی دارد، چون در نظام آموزشی‌مان جایی برای آموزش پرسشگری به کودکان وجود ندارد. جامعه ما از نبود تخیل خلاق در صنعت و هنر رنج می‌برد، زیرا در برنامه فرهنگی برای بیشتر کودکان، پرورش چنین پدیده‌ای از راه ترویج کتاب‌خوانی، بازدید و آموزش در موزه‌ها و فضاهای هنری دیده نشده است. در جامعه ما بزرگ‌سالان بر کودکان حکم می‌رانند و این حکمرانی آنها بر مبنای فرهنگ شبان- رمگی است. در چنین وضعیتی طبیعی است که کودکان امروز، اعتمادبه‌نفس و کرامت لازم را در خویشتن نمی‌یابند. ما ادعا داریم که اخلاق را به کودکان آموزش می‌دهیم، اما این آموزش تنها در اندازه پند و اندرز است و در همه شئون زندگی چیزی به نام آشناسازی کودکان با رفتارهای اخلاقی از راه همانندسازی نداریم، بنابراین طبیعی است که در جامعه ما چنین ناراستی‌ای موج می‌زند و بهره‌وری در کار در مرزهای نگران‌کننده است. در جامعه ما گروهی سازنده و مولد هستند، اما گروه‌های بزرگ‌تری در کنار آنها هستند که نقش چوب لای چرخ گذار را برعهده دارند. این گروه که چوب لای چرخ سازندگان می‌گذارند، چرا در دوره کودکی نیاموختند که فرهنگ سازندگی بالاترین ارزش‌ها را در هر جامعه‌ای دارد؟

از این موارد و بسیاری دیگر وجود دارد که نشان می‌دهد جامعه ما توسعه نخواهد یافت؛ زیرا فرهنگ کودکی در آن هیچ ارزش و اعتباری ندارد. ما کودکان خود را کودکی‌نکرده به جهان بزرگ‌سالی پرتاب می‌کنیم و آن‌گاه از آنها می‌خواهیم زمین و دریا را ویران و آلوده نکنند و انسان‌هایی بااخلاق و سازنده باشند. سخنانی که ممکن است در سر سنگ فرو رود؛ اما در سر آن بزرگ‌سالی که در کودکی این چیزها را نیاموخته است، فرو نخواهد رفت. ما باید به فرهنگ کودکی بازگردیم و در آن فرهنگ، بستری مناسب برای کودکان خود فراهم کنیم. بستری که فرجام آن به توسعه همه‌جانبه و فراگیر برسد. این تنها راه رسیدن به سعادت و نیکویی در جامعه ماست؛ وگرنه دیگر راه‌ها به همان‌جا می‌رسد که امروز رسیده‌ایم.

 

نویسنده
محمدهادی محمدی
منبع
روزنامه شرق- دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۵- شماره ۲۶۹۶
Submitted by editor71 on