کتاب «چه خوب که هشت پا نیستی» درباره پسر کوچکی است که از انجام کارهای روزانه مانند لباس پوشیدن، مسواک زدن، خوابیدن، غذا خوردن و غیره خسته شده و وقتی شرایط بچههای حیوانات مختلف به شکلی فانتزی برایش در انجام هر کدام از این کارها تصور میشود، در آخر کتاب از اینکه خودش است حس خوب و رضایتبخشی پیدا میکند.
«دوست نداری صبحها لباس بپوشی؟ چه خوب که هشتپا نیستی. اگر هشتپا بودی، هشت تا پا داشتی که باید توی شلوارت فرو میکردی! دوست نداری کفش بپوشی؟ چه خوب که کرم ابریشم نیستی، اگر کرم ابریشم بودی، شانزده تا پا داشتی که باید توی کفشهایت فرو میکردی!» پسر کوچولوی قصه بعد از اینها میفهمد که اگر بچه کانگورو بود باید به جای نشستن توی صندلی ماشین توی کیسه زیر شکم مادرش مینشست. یا اگر جوجه پرنده بود به جای غذا مادرش برایش کرم میآورد تا بخورد. بچه خرسها هم وضع بهتری ندارند و به جای کمی خواب باید کل زمستان را به خواب بروند. توله ببرها هم برای حمام کردن چارهای جز لیسیدهشدن ندارند. بچههای کوسهها که کارشان سختتر هم هست و هر شب به جای یک مسواک ساده باید دویست دندان را مسواک بزنند! در آخر قرار میشود که بار دیگر که قرار شد هر کدام از این کارها را انجام دهد، یادش باشد که چقدر خوب است که جای بچه هیچکدام از این جانوران نیست و خودش است.
در داستان واقعگرای «چه خوب که هشت پا نیستی» تصاویر رنگی، بسیار زیبا و دارای حرکتاند و این خودباوری را کاملتر میکند. بهویژه اگر برای گروه سنی الف خوانده شود، با موضوع ارتباط مناسبی برقرار می کنند. داستان از نحوه زندگی جانوران گوناگون نیز به مخاطب شناخت میدهد.
«جولی مارکز» از نویسندگان کتاب کودک اهل آمریکاست. او همچنین بهعنوان عکاس برای لس آنجلس تایمز و اسوشیتدپرس فعالیت کرده است. کتاب «چه خوب که هشت پا نیستی» اولین کار او در زمینه کودک است که در سال 2001 منتشر شد.
«مگی اسمیت» تصویرگری کتابهای کودک بسیاری را انجام داده است. یکی از خصوصیات تصویرگری این کتاب، تصاویر بزرگ آن و نشان دادن جانوران در همان موقعیتهای واقعی کودک و در محیط خود اوست، به شکلی که انگار در کنار او هستند.
کتاب «چه خوب که هشتپا نیستی» مناسب بلندخوانی است و بهخاطر جملههای تکرار شونده کوتاهی که دارد، از جمله کتابهای آسان خوان برای کودکان نوآموز است.