انتشارات میچکا

چه کسی می‌تواند به یک خرس قطبی کمک کند؟؛ کتابی است که با داستان کتابچه‌ای جادویی آغاز می‌شود و اتفاقات جالبی را در خانواده‌ای که در شهر زندگی می‌کنند، رقم می‌زند. در این کتاب پسرک قصه یک تکه کاغذ را توی کوچه پیدا می‌کند. تکه کاغذ، نامه‌ای از طرف یک خرس قطبی است که به خاطر گرما خانه‌اش خراب شده و حالا جایی برای زندگی کردن ندارد. تنها چیزی که خرس قطبی می‌خواهد یک خانه جدید است و یک تکه یخ جدید.
یکشنبه, ۱۳ آبان
یک ‌روز پسر کوچولوی قصه به پدر و مادرش گفت: «من دیگر نمی‌خواهم یک پسر کوچولو باشم.» آن‌ها پرسیدند: «پس می‌خواهی چه کسی باشی؟»پسر کوچولو با صدای بلند گفت: «من می‌خواهم یک پادشاه باشم.» 
چهارشنبه, ۹ آبان
صدای قاروقور شکم دایناسور او را از خواب بیدار کرد. او همه‌ی خانه را زیرورو کرد اما چیزی برای خوردن پیدا نکرد. پس با خود گفت: «باید راه‌حلی برای سیر کردن شکمم پیدا کنم.»به عنوان اولین اقدام سراغ کتابخانه پدربزرگش رفت، کتابی را برداشت و با این عبارت روبرو شد:«چند راه‌حل ساده برای سیر کردن شکم یک دایناسور گرسنه.»با بی‌میلی یک صفحه از آن را خواند. کتاب را گوشه‌ای انداخت و گفت: «چه راه‌حل مسخره‌ای یک دایناسور از گرسنگی بمیرد بهتر است تا این‌که شکمش را با راه‌حل‌های مزخرف پر کند.»
یکشنبه, ۱۸ شهریور