فاطمه مرتضایی فرد
در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با فاطمه مرتضایی فرد را مشاهده کنید.
جوجه خروس ها همیشه و در هر زمانی در حال جنگ و دعوا با هم هستند. امروز هم زیاد طول نمی کشد که بازی را به جنگی تمام عیار تبدیل می شود. این فرصت خوبی است برای بچه روباه ها تا چند جوجه خروس برای پدرشان هدیه ببرند. جوجه مرغ ها از طریق زورا خواهر بچه روباه ها از ماجرا آگاه می شوند و به کمک او راه لانه روباه ها را پیدا می کنند و جوجه خورس ها را نجات می دهند.
شنبه, ۳ تیر
پسر کوچولویی به نام المر گربه پیر و ولگردی را با خود به خانه می برد، امّا مادر به او اجازه نمی دهد که از گربه نگهداری کند و گربه را از خانه بیرون می اندازد. المر با گربه همدردی می کند و از آرزوی پرواز با او صحبت می کند.
گربه نشانی اژدهای پرنده کوچولویی را که در جزیره وحشی ها اسیر است و ناچار است مسافران و بارهای آنان را بین دو ساحل انتقال دهد به المر می دهد. المر با کمک دوجین آب نبات و یک مسواک، شانه و چند تا روبان و آدامس ساکنان جزیره وحشی ها را خلع سلاح می کند و اژدهای کوچولو را نجات می دهد و بر پشت آن به سوی خانه باز می گردد.
دوشنبه, ۲۲ خرداد
ژاکت برادر بزرگتر خرس کوچولو برایش تنگ شده است. او مانند خیلی از کودکان هم سن خود ژاکتش را خیلی دوست دارد و حاضر نیست آن را از دست بدهد. مادر از او می خواهد که ژاکتش را به برادر کوچکش بدهد. او با نارضایتی حرف مادر را گوش می کند و به برادرش یادآورمی شود که مواظب ژاکت باشد و از آن خوب نگهداری کند.
دوشنبه, ۲۲ خرداد
مجموعه سه داستان پیوسته به نام های تولد، عروسی و مرگ است. در داستان تولد خیال، راوی را نیمه شب بیدار می کند تا بر بالین کیف که در حال زایمان است ببرد و سرانجام کیف سه قلو می زاید.
شنبه, ۱۳ خرداد
مداد از تنهایی حوصله اش سر می رود و مشغول کشیدن نقاشی می شود. او ابتدا هر چه می کشد سفید و سیاه است ولی بانجو، پسر بچه نقاشی او و سگ و گربه اش به نام های میلدرد و بروس به او اعتراض می کنند، چون رنگ واقعی خودشان نیستند. او به ناچار یک قلم مو می کشد و همه اشکال رنگ خودش را می گیرد. زمانی که بر تعداد نقاشی ها افزوده می شود دردسر مداد هم شروع می شود.
سه شنبه, ۹ خرداد
جو کلاس اول را به پایان رسانده و در حال گذراندن تعطیلات تابستان است. برای او روزهای شنبه روز ماجراجویی است. او وسایل لازم مانند قطب نما، یک بطری آب و کمی پول با خود برمی دارد و به گردش می رود. او می تواند از روی نقشه ای که پدر برایش گرفته موقعیت خانه را شناسایی می کند.
دوشنبه, ۱ خرداد
خفاش میوه خوار بچهای بدنیا میآورد و اسم او را استلالونا میگذارد. روزی جغد به لانه آنان حمله میکند و مادر فرار میکند و او هم به پائین پرت میشود و در لانه پرندهای می افتد. او بنا به طبیعت خود ابتدا از مزه ملخ و کرم خوشش نمیآید ولی در لانه پرنده چیز دیگری پیدا نمیشود.
دوشنبه, ۱ خرداد
در یک شهر بزرگ پسر کوچولویی با پدر و مادرش زندگی می کند. پسر کوچولو از تاریکی شب می ترسید و دوست ندارد تنها در اتاق بماند یا تنهایی به دستشویی برود. او از مادرش می خواهد که هنگام خواب چراغ را روشن بگذارد چون فکر می کند که یک گرگ در اتاقش است.
سه شنبه, ۱۹ اردیبهشت
خاله پیرزن لب دریا نشسته بود که ناگهان توی آب می افتد. هشت پای گرسنه ای با دیدن خاله دهانش آب می افتد و سراغ خاله پیرزن می رود و از او می پرسد که کجا می رود. خاله برای نجات خود می گوید که به خانه پسرش، دیو سیاه دم به سر می رود.
هشت پا او را تهدید می کند که اگر دروغ بگوید او را می خورد. خاله پیرزن با همین کلک از دست نهنگ و کوسه هم نجات پیدا می کند. هنگامی که خاله پیرزن متحیر و سرگردان مانده که چه کند و چه گونه برگردد، ناگهان امواج دریا بهم می خورد و همه حیوانات دریا فرار می کنند و ناگهان خاله پیرزن با یک دیو سیاه دم به سر روبرو می شود. خاله پیرزن از ترس شروع به لرزیدن می کند.
دوشنبه, ۴ اردیبهشت
"دیو" یک سگ عروسکی قهوه ای خیلی کهنه با یک گوش شل و ول رو به پائین ویک گوش رو به بالا بنام داگر دارد که خیلی هم آن را دوست دارد. او داگر را همه جا با خود می برد و وقتی کثیف می شود او را شسته و آویزان می کند و همیشه او را تمیز نگه می دارد.
دوشنبه, ۴ اردیبهشت
این کتاب مجموعه شامل چهار داستان کوتاه بنام های: "یک روز یک آقاهه"، "مانی شست و شو"، "داستان عبرت آموز یک درخت سیب"، "دزدی که پروانه شد" است.
در داستان اول یک روز یک آقاهه دنبال چشمه می گشت و با چند پله، آینه، لامپ، قالی و.... روبرو می شود و از آنان می پرسد که شما چه هستید و هر کدام پاسخ دیگری به او می دهد و سرانجام او به خانمی برمی خورد که ادعا می کند چشمه است و آقاهه هم می گوید که او ماهی است و داخل چشمه می پرد.
دوشنبه, ۲۲ اسفند
ایزی دختر کوچکی است که از خیلی چیزها می ترسد. او از تاریکی، عنکبوت، از اشتباه کردن هنگامی که نقاشی می کشد، از افتادن وقتی اسکیت به پا دارد، یا وقتی که باید در نمایش مدرسه روی صحنه برود و از جنگل تاریک و انبوه هم می ترسد.
یکشنبه, ۲۱ اسفند
در مدرسه کلمنتین همه دانش آموزان در تلاش هستند برای سفر بهاری خود پول تهیه کنند. کلاس سومیها و چهارمیها تصمیم دارند استعدادهای خود را در مراسمی به نمایش بگذارند. امّا کلمنتین کار ویژهای که مناسب این برنامه باشد به فکرش نمیرسد.
او به هر دری میزند، از پدر و دوستش مارگارت که تواناییهای زیادی دارد کمک میخواهد ولی کارهای پیشنهادی آنها از نظر کلمنتین ارزش نمایش در مراسم را ندارد.
کلمنتین در پایان مراسم میفهمد که همه ما تواناییها و استعدادهای ویژهای داریم؛ مهم نیست چقدر کوچک.
چهارشنبه, ۳ اسفند
کتاب «میک هارته اینجا بود» روایت فیبی از مرگ برادرش است. میکِ هشتساله در تصادف با دوچرخه جانش را از دست داده است. مادر، پدر و خواهرش هر یک به شکلی غمگین و سوگوار هستند. فیبی ضمن مرور خاطرات میک، رویارویی خود و والدینش با این حادثهی ناگوار را تعریف میکند.
فیب دختر سیزده سالهای است که ماجرای غم انگیز مرگ برادرش را چنین نقل میکند «میک سوار بر دوچرخه است، چرخ او به یک سنگ گیر میکند و با سر به پشت کامیونی در حال عبور میخورد. او حتی یک خراش هم برنمی دارد و بر اثر ضربه مغزی در دم جان میسپرد و این شروع ماجرا است.»
چهارشنبه, ۳ اسفند
الن کودکی تنها است و حوصله اش سر رفته و دوست دارد با کسی همبازی شود . او از تاریکی می ترسد و در عین حال ماجراجویی را هم دوست دارد. او برای رفع تنهایی خود با شیر پارچه ایش بازی می کند؛
با او به عربستان سفر می کند، شیر خود را مریض می کند و دکتر او می شود و او را درمان می کند، در افسانه ای قهرمان می شود و شاهزاده خانمی را نجات می دهد، از کوه بالا می رود و خطرات آن را پشت سر می گذارد و ..... و در ضمن کارهایی را که دوست ندارد انجام دهد به شیرپارچه ای خود محول می کند.
سه شنبه, ۲ اسفند
لالو یا مراد پسر کوچکی است که نمی تواند حرف بزند. او با مادر بزرگ خود با نام عجب دایزا زندگی می کند، زیرا مادرش هنگام تولد لالو از دنیا رفته و پدرش هم وقتی او کوچک بود زیرچرخ گاری می ماند و از بین می رود. همه ازاو گریزان هستند چون پیرزنی از اهالی روستا بنام چچو او را شوم می نامد و قدم او را که سبب از بین رفتن پدر و مادرش شده نحس می داند.
یکشنبه, ۱۶ بهمن
خرگوش ما در کتاب «این یک جعبه نیست» یک جعبه دارد ولی آیا در خیال او هم این یک جعبه است؟ البته که نه!
هر بار که از او پرسیده می شود آیا این یک جعبه است؟ او در خیال خود آن را چیز دیگری می بیند. یکبار ماشینی است سوار بر آن، بار دیگر جعبه را یک قله کوهی می بیند که به بالای آن رسیده است یا خانه ای که در حال آتش گرفتن است و او مشغول خاموش کردن آن و بار دیگر ربات و ....
یکشنبه, ۹ بهمن
واژه نامه ای موضوعی و مصور و الفبائی که مفاهیم کلیدی ریاضیات ۵ سال دبستان را به زبان نسبتاً ساده و به کمک مثال و تصویر بیان می کند. از ویژگی های این فرهنگنامه طرح پرسش در ذهن دانش آموز است به طوری که او را با موضوع های مطرح شده درگیر و برای پاسخ گویی به پرسش ها به تلاش بیشتر وامی دارد.
در مقدمه ی کتاب دو بخش دارد، بخشی برای فهم و درک بهتر دانش آموز که سبب میشود مخاطب به راحتی از مطالب کتاب استفاده کند و بخشی دیگر هم آموزگاران و والدین آن ها را مخاطب قرار می دهد. در پیوست های کتاب یک سری پرسش، جدول ضرب اعداد و ... برای آشنایی و درک بیشتر دانش آموزان آورده شده است.
یکشنبه, ۲ بهمن
پسرک تنها است و نیاز به یک همبازی دارد. تخیل قوی و کودکانه او در حیاط خانه و در دل طبیعت به کار می افتد. گربه اش را به شکل یک ببر می بیند. با سگش یک گرگ می شود، همراه با ماهی حوض، به دریانوردی می رود. اما گربه و سگ و ماهی علاقه ای به این بازی ها ندارند.
چهارشنبه, ۲۸ دی
روبی نام یک روباه نوجوان است. او روباه عجیبی است و با همه ی روباه ها فرق دارد. به قول خودش "دندونای من خرگوش خور نیستند و گنجشک هم بزور می خورند". مادر هم همیشه او را سرزنش می کند: "انگار تو شیر مادرت را نخوردی، چون هم دیر زوزه کشیدی و هم در درس کلک های روباه نمره هشت گرفتی".
یکشنبه, ۲۵ دی
«فلدولین» بر خلاف سایر خفاشها که از شاخهها آویزان میشوند، ووارونه است. ولی با وجود «متفاوت بودن» خیلی خوشبخت است. پدر و مادرش امیدوار بودند که او هم یک روز مانند سایر خفاشها شود. او بزرگ و بزرگتر شد ولی هیچ تغییری نکرد.
دوشنبه, ۵ دی
دانستنیهای اسلامی برای نوجوانان یک مرجع فوری است که سه جلد و درباره اسلام و مسائل اسلامی شامل موضوع های مختلفی مانند معرفی آثار و متون اسلامی، آشنایی با اشخاص و بزرگان اسلامی چون مراجع و علمای شیعه و همچنین معنای واژه ها وعبارت هایی که پس از انقلاب از سوی رهبران دینی و سیاسی ایران بکار برده شده است.
یکشنبه, ۲۷ آذر
واژه نامه ای عمومی و مصور که در برابر هر مدخل معانی واژه همراه با آوانگاری در مقابل آن آمده است. در برخی موارد مصدر کلمه توضیح داده شده و برای اسم مصدر هم فقط نمونه آمده است.
چهارشنبه, ۱۶ آذر
کتاب «هستی» داستان دختر دوازده ساله ای است به نام هستی که ساکن آبادان است. او روحیه عجیبی دارد. کارهای او به هیچوجه به دختران شبیه نیست. او دوست دارد با پسرها فوتبال بازی کند و با دایی جمشید به موتور سواری برود و راندن موتور را از او یاد بگیرد.
شنبه, ۱۲ آذر