مجموعه نوشته های مناسب برای خانواده
<p>در این صفحه نوشتههایی با موضوع خانواده را میتوانید پیدا کنید. این نوشتهها شامل معرفی کتابها، مقالهها یا مصاحبهها هستند.</p>
در یک شب مهتابی دفترچه ای خالی روی میز قرار گرفته و دخترکی نه ساله با موهای مشکی خیال دارد خاطرات خود را در آن بنویسد. او دفترچه اش را باز می کند و نخستین جمله اش را می نویسد: "اسم من مینا است و من عاشق شبم."
یکشنبه, ۲۷ اسفند
نخست یک بار کتاب «همین و همان» را با دقت ورق بزنید و به آن نگاه کنید. حتما شگفتزده خواهید شد و برایتان جالب خواهد بود و از خود خواهید پرسید بالاخره همین یا همان؟ همین ایجاد پرسش و کنجکاوی کودک شما را به خواندن این کتاب تشویق خواهد کرد. زیرا نخست اسبی را در حال خوردن آب می بیند، با ورق زدن نیمه بالا، تصویر گربه ای در حال انداختن ماهی داخل آب ظاهر خواهد شد! جالب نیست؟
دوشنبه, ۲۱ اسفند
در یک شب زمستانی و زیر نورکامل ماه، پدرو دختر پیاده به سمت جنگل می روند تا جغد بزرگ شاخدار را ببینند. آن ها باید در آرامش و سکوت راه می رفتند زیرا برای دیدن شباویز باید آرام بود وشجاع وازتاریکی، سکوت وسایه های وهم انگیز جنگل نترسید وشوروحرارت داشت، باید نگاه کرد وگوش داد.
سه شنبه, ۸ اسفند
کتاب «آرش (حکایت تیر انداختن مرد قصه گو)» بازنویسی خلاق از افسانه آرش کمانگیر اوستاست، که با نگاهی جدید، ارائه میشود.
شنبه, ۵ اسفند
مار و مارمولک تصمیم می گیرند با هم دوست شوند. دوستی بین این دو موجود نمی تواند پیامدی نداشته باشد. آن دو هم جنس نیستند و هر یک ویژگی خاص خود را دارد و همین گاهی سبب سو تفاهم ها و در نتیجه کدورت هایی بین آن می شود.
شنبه, ۵ اسفند
کلویی دختر نوجوان خیال پردازی است. او دوست دارد از زندگی پیرمرد خانه به دوشی که در پارک زندگی می کند سر در بیاورد. این کنجکاوی داستان آقای بو گندو را پیش می برد؛ داستان شکل گرفتن دوستی بین مردی که بارزترین ویژگی اش بوی گند است و دختری که یک مادر وسواسی دارد. مادر کلویی نامزد نمایندگی مجلس شده و اگر بفهمد دخترش یک خانه به دوش را با خودش به خانه آورده و او را در انباری پنهان کرده است قشقرق به پا می کند!
شنبه, ۵ اسفند
الا دختری هشت ساله که پس از ازدواج دوباره مادر با جک و بارداری او اکنون با دو رقیب روبروست: ناپدری ونوزاد جدید. به همین خاطر پیوسته در حسرت و آرزوی روزهایی است که با مادرش تنها زندگی می کرد و مادر فقط برای او بود.
شنبه, ۵ اسفند
آبیلین دختر دوازده ساله ای است که پدرش، گیدئون تاکر، او را به شهر مانیفست در کانزاس نزد یک دوست قدیمی می فرستد، شهری که خود بخشی از دوران کودکی و جوانی اش را آنجا سپری کرده است.
شنبه, ۵ اسفند
«مین لی» دختری نوجوان است از خانواده ای فقیر و کشاورز که در دره ی «کوه بی ثمر» و در کنار مزرعه ی برنج زندگی می کند. شب ها پدرش با گفتن قصه های زیبا او را سرگرم و به دنیای خیال می برد.
شنبه, ۵ اسفند
وودرو پسری دوازده ساله با چشمانی چپ است که یک شب مادرش ناگهانی خانه را ترک می کند و ناپدید می شود و او ناچار برای ادامه زندگی پیش پدربزرگ و مادربزرگ خود در یکی از شهرهای ویرجینیا می رود.
شنبه, ۵ اسفند
چه وقتی بهترین زمان انجام کارهاست؟ چه کسی مهم ترین است؟ کار درستی که باید انجام داد چیست؟ وقتی نیکلای جوان در جستجوی پاسخ این پرسش های مهم، به لئو، لاک پشت پیر خردمند، روی می آورد مطمئن است که او پاسخ آن ها را می داند. اما پاسخ خود نیکلای به فریاد کمک خواهی، او را مستقیماً به پاسخ هایی که در پی شان است می رساند.
یکشنبه, ۲۹ بهمن
سهیم شدن یک داستان در هنگام خواب، این فرصت را در اختیار شما و کودک تان می گذارد که آرامش پیدا کنید و از لحظه های خاص با هم بودن لذت ببرید.
سه شنبه, ۲۴ بهمن
خواندن دونفره ی یک داستان، فرصتی است برای شما و فرزندتان که آرامش پیدا کنید و از لحظه های ویژه ی کنار هم بودن لذت ببرید.
سه شنبه, ۲۴ بهمن
خواندن دونفره ی یک داستان هنگام خواب، فرصتی است برای شما و فرزندتان که آرامش پیدا کنید و از لحظه های باهم بودن لذت ببرید.
سه شنبه, ۲۴ بهمن
خیلی چیزها درباره ی قوم وخویش های دیگران شنیده ام / مثلا عموی فلانی لطیفه هایی تعریف می کند که/ گربه از خنده ترکید و بخیه اش زدند/ .... / چقدر معرف شده اند قوم و خویش های دیگران/ ولی کسی چیزی از قوم و خویش های من نمی داند/
شنبه, ۷ بهمن
ایام ماه رمضان بود. چهره مرو با ورود او تغییر کرده و روزه خیلی چیزها در میان مردم شکسته بود. روزه سکوت، روزه چشم های بسته، و روزه حرف های نشنیده. خیلی ها زبان حرف زدن پیدا کردند و خیلی ها به دیدن چیزهایی چشم باز کردند که تا پیش از آن نمی دیدند.
سه شنبه, ۳ بهمن
هنگام نزدیک شدن غروب، نمایشی آغاز می شود که ماه در مرکز صحنه آن است. دستیار او پسر جوانی است. پسرک پیش از این که ماه در آید سر صحنه می آید و تدارکات لازم را فراهم می کند.
سه شنبه, ۳ بهمن
نیوتن، پسر نوجوانی که تازه به شهر اینجل فالز آمده، در اولین روز گرم و آفتابی شاهد آمدن هزاران هزار پروانه رنگین کمان زمردی به این شهر است. او و همکلاسی اش ونسا پروانه ها را تعقیب می کنند تا بفهمند چرا پروانه ها هر سال به انجل فالز می آیند.
سه شنبه, ۳ بهمن
پسرک در اولین سالی که به مدرسه می رفت در راه مدرسه با آقای سومر آشنا شد. در آن زمان او می توانست از درخت بالا برود و حتی برای چند لحظه ی کوتاه پرواز کند. بعدها دوچرخه سواری یاد گرفت تا برای رفتن به خانه ی معلم پیانویش که دوشیزه ای بدخلق و ترسناک بود مجبور به پیاده رفتن نشود.
دوشنبه, ۲ بهمن
آقا خرسه از اینکه یک سال است که در باغ وحش کار می کند و سرپناهی برای خود ندارد و ناچار است در خانه دیگران به سر ببرد ناراحت است. او نزد رئیس باغ شکایت می کند او از این که مدت ها او درآنجا جان می کند وکسی قدر او را نمی داند دلخوراست.
دوشنبه, ۲ بهمن