مجموعه نوشته مناسب خانواده
سالامانكا دختر سیزده ساله ی سرخ پوست، نمی تواند فقدان مادرش را بپذیرد و به همین دلیل پدربزرگ و مادربزرگش به مدت یك هفته او را با خود به سفر می برند، سفری بلند كه در آن سالامانكا قدم های مادرش را دنبال می كند، و در این سفر بلند است که تجربه ای عمیق و سازنده کسب می کند، تجربه ای درباره ی قضاوت کردن.
یکشنبه, ۱۰ آبان
فرانکلین خیلی هیجان زده است. او صبح خیلی زود برای رفتن به مدرسه آماده شده است. اما او کم کم احساس می کند که یک قورباغه تو شکمش می جهد و ....
"فرانکلین به مدرسه می رود" از مجموعه داستان هایی است که به نام فرانکلین ها مشهور است و به ترس ها، نگرانی ها، مشکلات رفتاری کودکان می پردازد. داستان های فرانکلین به ۳۸ زبان ترجمه شده است و نزد کودکان سراسر دنیا محبوب است. پالت بورژوا نویسنده ی مجموعه ی فرانکلین ها، ایده هایش را از خاطرات کودکیش ـ این که در رویارویی با مسائل چه احساسی داشته است و چه واکنشی نشان می داد ـ الهام گرفته است و البته از شنیده ها و خوانده هایش از کتاب ها و روزنامه ها و مجله ها نیز ایده می گیرد. این داستان ها به بزرگسالان نیز در درک کودک و شیوه ی برخورد مناسب با نگرانی ها و مسائل کودک کمک می کند.
چهارشنبه, ۶ آبان
زمان آغاز مدرسه ها است. موش هم می خواهد که همراه شما به مدرسه بیاید. او آنقدر هیجان زده است که نمی توانید به او "نه" بگویید. اما اگر یک موش رو به مدرسه ببرید ناچارید که ظرف غذا، کاغذ و مدادتان را به او بدهید، گنجه و حتی ساندویچ تان را با او قسمت کنید.
سه شنبه, ۵ آبان
خانوادهی کولی، دخترک سیزده ساله، تصمیم میگیرند دختر خود را شوهر دهند و او مثل تمامی دختران هندی باید خانوادهاش را ترک کند. فقر، شرایط اجتماعی و آیین و رسومات دست و پا گیر آن سبب میشود این دختر همسر پسری شود که به سبب بیماری حتی از خودش نیز کوچکتر به نظر میرسد و مدت کوتاهی نیز پس از ازدواج بمیرد. اما کولی که غیر از مصاحبتی کوتاه با همسرش نبوده است، باید مانند تمام بیوههای هندی پس از مرگ شوهر با خانوادهی شوهرش زندگی کند.
سه شنبه, ۵ آبان
در بحث هنر کودک دو مقوله کاملاً مجزا مطرح است. هنر برای کودک و هنرکودک. آن جا که هنرمند بزرگسال با ابزار هنری فعالیتی برای کودکان انجام می دهد، هنردرخدمت به کودک قرار می گیرد و آن جا که کودکان شخصاً ابزار هنر را در اختیار می گیرند تا احساس واندیشه وتجربهشان را بیان کنند، قلمرو هنر کودک است. این دومقوله درعین جدایی واستقلال، تأثیر جدی بر یکدیگر دارند در تحلیل وبررسی هرکدام، نقاط مشترکی وجود دارد.
دوشنبه, ۴ آبان
من از مدرسه متنفرم و دیگر به مدرسه نمیروم!
هیچ وقت چنین احساسی داشتهاید؟ بسیاری از کودکان چنین احساسی را تجربه کردهاند. بیشتر وقتها این احساس چندان به درازا نمیکشد. اما اگر طولانی شد چه باید کرد؟ مدرسه واقعیت زندگی است و تحصیلات به شما کمک میکند تا آینده خود را آن طور که میخواهید بسازید. بنابر این بیایید دربارهٔ مدرسه و آنچه وقتی مدرسه را دوست نداریم، باید انجام دهیم، باهم حرف بزنیم.
دوشنبه, ۴ آبان
"ایندیا" تازه به فروشگاه مواد غذایی "وین دیکسی" رسیده بود که مشاهده کرد یک سگ گنده زشت که معلوم بود حال و روز خوبی ندارد، کل فروشگاه را به هم ریخته و حالا با زبان آویزان، روبروی او ایستاده و به او لبخند میزند. بدینترتیب این سگ عجیب، اولین دوست ایندیا در خانه جدیدشان بود؛ دوستی که در مقایسه با دوستان بعدیاش چندان هم عجیب و غریب نبود!
پنجشنبه, ۳۰ مهر
"سم" در دفتر خاطراتش نوشت که امروز یک جفت قوی شیپورزن را دیده که در کنار برکه ی کوچک اردوگاه، از آشیانه ی خود محافظت می کردند. سم می نویسد که در آشیانه، سه تخم پرنده دیده است اما مطمئن است قوی ماده، با عشق و شعف، تخم چهارم را هم به آن ها اضافه خواهد کرد.
چهارشنبه, ۲۹ مهر
دیگر همه مردم جزیره "هیکورو" می دانستند که "مافاتو" از دریا می ترسد. اگرچه ترس "مافاتو" از دریا، دلیل قابل قبولی داشت، ولی این مانع از آن نمی شد که همسالانش وی را به خاطر این ترس، مسخره نکنند. مافاتو هیچ دوستی نداشت و مجبور بود در خانه بنشیند و تور ماهیگیری ببافد. تا آنکه یک روز، مافاتو بی هیچ سلاحی به ترسش حمله کرد و ...
سه شنبه, ۲۸ مهر
زنگ ورزش می تواند شامل بازی ها و فعالیت های گوناگونی باشد. اما چگونه می توان دریافت که کودک در این کلاس، به مقدار و کیفیت کافی ورزش می کند یا خیر؟ در زیر، چند روش برای ارزیابی زنگ ورزش کودکان ارائه می شود:
یکشنبه, ۲۶ مهر
آهای، من می توانم اتوبوس را برانم؟ خواهش می کنم! قول می دهم مواظب باشم. تو را به خدا ، فقط یک دور! آن وقت من بهترین دوستت می شوم. گاهی اوقات در جواب درخواست های نابجای دیگران فقط باید " نه" بگویید. تو اجازه می دهی کبوتر اتوبوس براند؟
چهارشنبه, ۲۲ مهر
آیا از بابای خود راضی هستید؟ آیا میخواهید پدر خود را با پدر دوستتان عوض کنید؟ آیا دوست داشتید پدرتان ورزشکارتر، منظمتر، باهوشتر و یا دست و دلبازتر بود؟ «جوزف» بعد از پیدا کردن کتابخانه پر از پدر، تکتک این پدرها را به امانت گرفت و به خانه برد. پدر باهوش در تکالیف مدرسه به او کمک کرد، پدر دست و دلباز هر چه جوزف میخواست برای او خرید، ولی ...
سه شنبه, ۲۱ مهر
کتاب «اما فردینانداین کار را نکرد» داستی از صلح و پذیرفتن تفاوتهای فردی است.
شنبه, ۱۱ مهر
هنگام صحبت با کودکان کم شنوا و نا شنوا از واژه ها و جمله های ساده استفاده کنید. از گزافه گویی و حاشیه پردازی پرهیز کنید.
پیش از آغاز صحبت با دست تکان دادن، ضربه زدن به میز و یا لمس کردن شانه های او به آهستگی توجه او را به خود جلب کنید.
هنگام صحبت با کودک ناشنوا چهره خود را به سمت او نگه دارید. در صورت امکان صورتتان هم سطح صورت کودک باشد.
تا جایی که امکان دارد از نشانه و علائم دیداری استفاده کنید. به هر آن چه درباره ی آن صحبت می کنید با دست اشاره کنید.
چهارشنبه, ۸ مهر
بخش دوم
برای بیشتر خانوده های کودکان ناشنوا، فرزندشان نخستین فرد ناشنوایی است که تاکنون دیده اند و پرورش یک کودک ناشنوا گاه مسئولیتی بسیار توان فرساست، به ویژه در صورتی که انبوه اطلاعات و توصیه های گوناگون متخصصان، دوستان دلسوز واعضای خانواده را نیز در نظر داشته باشیم. (گلوور، ۲۰۰۳)
دوشنبه, ۶ مهر
کتاب "کاش حرفی بزنی" عشق و دوستی دوره نوجوانی بین دختر و پسری را که همبازی بودند بیان می کند. موضوع شعرها به تناسب سن مخاطب، حالت های درونی و احساسات لطیف و عاشقانه است. قهر و آشتی و دغدغه های درونی، تنهایی، خاطره ها انتظار و ... را به ذهن مخاطب منتقل می کند.
دوشنبه, ۶ مهر
روزی، روزگاری درختی بود و او پسرک کوچکی را دوست می داشت. پسرک تا خردسال بود با شاخه هایش بازی می کرد، سیب هایش را می خورد و در سا یه اش می خوابید. به تدریج که بزرگ تر شد دیگر کمتر با درخت انس داشت.
یکشنبه, ۵ مهر
اودیسه، اسطوره ای حماسی است که در ابتدا توسط هومر، خواننده و نوازنده ی نابینا، در قرن هشتم پیش از میلاد به صورت شعر و ترانه نوشته شده و اکنون بازنویسی آن به صورت نثر در دست ماست.
شنبه, ۴ مهر
دسپرا، آخرین فرزند پدر و مادر و تنها موش زنده میان خواهر و برادرهایش بود. او برخلاف موش ها با چشمهای باز میان دیوارهای یک کاخ به دنیا میآید. او بسیار کوچک است با گوشهایی بسیار بزرگ. رفتارش هم هیچ شباهتی به موشها ندارد. خواهر و برادرهایش سعی میکنند روش زندگی موشها را به او یاد بدهند. اما هنگامی که خواهرش او را به کتابخانه میبرد تا راه و رسم به دندان کشیدن کاغذها را یادش بدهد، اتفاقی عجیب رخ میدهد؛ نشانههای روی صفحهها، همانهایی که خواهرش به آنها «خرچنگ قورباغه» میگوید، شکل میگیرند. شکلها به واژهها تبدیل میشوند و عبارتی دلنشین و شگفتانگیز را تشکیل میدهند: «یکی بود، یکی نبود.» و اینگونه دسپرا جادوی کلمات میشود و نمیتواند مانند موشهای دیگر، از جویدن کاغذها و تکه تکه کردن کتابها لذت ببرد.
دسپرا، موش کوچولویی است که شبیه خواهر و برادرها و پدر و مادرش نیست. شبیه هیچ موش دیگری توی دنیا نیست. او نمیتواند کتابها را بجود، محو تماشای نور خورشید نشود و وقتی کاخ از صدای موسیقیای که پادشاه برای دخترش مینوازد، پر میشود، خودش را کنترل کند.
دسپرا نمیتواند قوانین موشها را یاد بگیرد. وقتی یک موش تمام قوانین موشها را زیر پا میگذارد و بدتر از همه عاشق دختر پادشاه میشود، جایی جز سیاهچال تاریک و وحشتناک نصیبش نمیشود. بله! سیاهچالی پر از موشهای بزرگ گرسنه که منتظر موشهای کوچک میمانند. سیاهچال مرگ!
شنبه, ۴ مهر