کتاب «بغل» در واقع دو داستان است که خلاف جهت یکدیگر در کتاب آغاز میشوند و درست در میان کتاب با یک بغل به هم میرسند. در حالیکه لاکپشت و خارپشت هر دو روز سختی دارند، چیزی که هر دو عمیقا لازم دارند یک بغل است. بغل کردن اوضاع را بهتر میکند. اما تمام آنهایی که در اطرافشان هستند سرشان شلوغتر از آن است که آنها را بغل کنند.
خارپشت کوچک تنها و غمگین در جنگل به دنبال کسی میگردد که او را بغل کند، اما هر کدام از جانوران به شکلی درخواست او را رد میکنند. دلیلهایی که میآورند هم عجیب است، سنجاب میخواهد گردوهایش را بشمارد، آن هم فقط سه تا گردو. یا کلاغی که میگوید چون باید آوازش را بخواند نمیتواند او را بغل کند. با اینکه صورت خارپشت کاملا مهربان است؛ اما همه از خارهای او برای بغل کردنش میترسند. در نهایت جغد دانا به او میگوید با اینکه بغل کردن تو سخت است؛ اما بالاخره برای هر کسی، شخصی وجود دارد. همین نقطه از کتاب است که خارپشت به لاکپشت دلشکستهای میرسد که به خاطر لاک سفت و سختش هیچکس او را بغل نکرده است. اما حالا به نظر میرسد که لاک او سپر مناسبی در برابر خارهای خارپشت است. آنها به سوی هم میدوند و هم را در آغوش میگیرند. و درست در همین قسمت تصویرگری و صفحهبندی کتاب به شکلی است که خواننده باید کتاب را یک دور بچرخاند تا از سمت دیگر کتاب مشغول خواندن ماجرای لاکپشت و رسیدنش به آنجا شود.
کتاب «بغل» داستانی جذاب درباره دوستی و تفاوتهاست که با تصویرهایی زیبا همراه است. کودکان بعد از اینکه داستان خارپشت را میخوانند کتاب را میچرخانند تا داستان لاک پشتی را که برای بغل کردن او بهترین گزینه است را هم بخوانند. داستانی ساده، همراه با جملات کوتاه و تصاویر زیبا و گویا با خلاقیتی در ساخت کتاب که خواندن آن را برای کودکان سرگرمکننده میکند.
«اوئین مکلافین» نویسندهای ایرلندی است. او علاوه بر نویسندگی کتابهای کودکان، کارگردانی تلویزیونی نیز انجام میدهد.
«پلی دانبر» یکی از معروفترین تصویرگران کتاب کودک است. او تاکنون جوایز زیادی را برای تصویرگریهایش به دست آورده و برای تعدادی دیگر هم نامزد دریافت جایزه بوده است.