تفکیک جنسیتی در محتوای کتابهای کودک و نوجوان چه نقشی در شکلگیری هویت جنسیتی آنها دارد؟
آیا این روند به شکلگیری واقعیتر هویت جنسیتی آنها میانجامد یا صرفاً با نگاهی کلیشهای زنانگی- مردانگی را بازتولید میکند؟
کلیشههای جنسیتی در کتابهایی که به شکل جداگانه برای دختران و پسران منتشر میشوند قرار است چه تصویری از هویت جنسیتی و درک از بدن کودک به آنها بدهند؟
تفکیک جنسیتی کتابها؛ کتابهای دخترانه، پسرانه
در میان کتابهایی که در حوزه ادبیات کودک منتشر میشود گاه به کتابهایی با تفکیک جنسیتی برمیخوریم که بهطور خاص برای مخاطبان دختر یا مخاطبان پسر تولید و منتشر شدهاند، کتابهایی با عنوانهایی مانند شعرهایی برای پسربچهها یا قصههایی برای دختران گاهی حتی این نگاه مبتنی بر تفکیک جنسیتی معیاری میشود برای ایجاد مجموعهای از آثار با تأکید بر پسرها یا دخترها، مانند کتابهای قصههای شیرین جهان با شخصیت دختر و قصههای شیرین جهان با شخصیت پسر.
مجموعه دوجلدی شعرهایی برای دختربچهها و شعرهایی برای پسربچهها، هر جلد شامل ۳۳ شعر، سروده مریم اسلامی است و انتشارات قدیانی آن را منتشر کرده است که یکی از نمونههای تفکیک جنسیتی در کتابهای کودکان است.
زیرعنوانهای «من خلبانم»، «در آسمانم»، «گربهی خونه ما» و «وقتی که بابا بشم» روی جلد کتاب شعرهایی برای پسربچهها برجسته شده است و روی جلد کتاب شعرهایی برای دختربچهها این زیرعنوانها دیده میشود: «وقتی که من عروس شم»، «چرخ چرخ عباسی»، «اتل متل روبوسی»، تنها عناوین این مجموعه به خوبی نشان میدهد که چگونه محتوای کتابهای کودکان پسران و دختران را برای نقشهای کلیشهای در موقعیتهای از پیش تعیینشده آماده میکنند.
تفکیک جنسیتی کتابهای کودکان
در کتاب پسربچهها چه خبر است؟
- داداش کوچولوی پسربچه میخواهد مردی قوی و مهربان بشود که حتماً هم سبیل داشته باشد.
- سوسک سیاه شیطون گوش به فرمان پسربچه است و او باید مراقب باشد از لانهاش بیرون نیاید چون مامان پسر کوچولو از سوسک میترسد.
- دایی پسربچه پلیس است و او هم میخواهد پلیس شود و هر کس مدارک همراه نداشت فوری جریمهاش کند.
- پسربچه قرار است بابا شود، بابایی که قوی و چاق و مهربان است و خوشاخلاق و برای خانه و بچهها خرید میکند.
- او خلبان است، تفنگ بازی میکند و میخواهد مکانیک و راننده قطار بشود.
- پسربچه میخواهد برود ماهیگیری و خانم عنکبوت باید فوری برایش تور ببافد تا او بتواند ماهیگیری کند.
- عمو برایش جوجهای خریده و او مراقب جوجه است؛ اما جوجه بابت این مراقبت مدام باید از او تشکر کند.
- پسرک گربهای دارد که لباس خوب میپوشد تا در چشم گربه خانم شیک و باکلاس باشد.
متن شعرها و عنوانها تصویری از مرد شدن و نقش پدری به پسربچه میدهد که این ویژگیها را دارد: قوی، چاق، مهربان، خوشاخلاق، کتوشلوارپوش است، تنها به بازار میرود، رانندگی میکند، سبیل دارد، سرکار میرود، بلندقد است و برای خانه خرید میکند.
در کتاب دختربچهها چه میگذرد؟
- دختر بچه بچهداری میکند و بارها در حال عروسک بازی دیده میشود.
- مادر دختربچه در حال رفتوروب خانه و آشپزی است.
- دختربچه دامن پوشیده است و مهمانی میرود.
- پدر دختربچه در خانه مانده و کارهای خانه را انجام میدهد و همین به نظر دختر خندهدار است.
- گربه خانهشان میخواهد عروسی کند.
- دختر نگران گم شدن گل سرش است و مامانش برای گم کردن آن با او قهر است (دختربچه بارها چیزهایی را گم میکند).
- دختر قرار است وقتی که عروس شود پیراهن تور بپوشد و روی سرش تور سفید داشته باشد. کفش تقتقی بپوشد و گل دستش بگیرد و این موقعیتی است که او میتواند بقیه را با نگاهی از بالا ببیند.
- وقتی مامان بشود با کفش زرشکی و دامن چیندار، روسری سرش میکند و کیف گنده دستش میگیرد، گاهی هم بازار یا سرکار میرود.
- عروسک دختربچه مریض شده و بابا باید پول بدهد ببردش دکتر.
در این کتابها، برخلاف کتابهای پسربچهها که به توصیف بدن و خصلت مردها میپردازد، به هیچ ویژگی از روحیات و بدن دختر یا مادر اشاره نمیشود، اما عروس شدن و پوشیدن کفش تقتقی و دامن چیندار قرار است برای او موقعیت قدرتش را بسازد تا با آن بتواند از بالا به دیگران نگاه کند. او درعینحال باید یاد بگیرد بچهداری کند و درعینحال برای چیزهایی که میخواهد از بابا (مرد) پول بگیرد.
به سفارش بازار
حسین نیلچیان، گرافیست و طراح جلد کتاب کودک، نگاه مبتنی بر تفکیک جنسیتی در محتوای آثار مربوط به کودکان را در بیشتر موارد به دلیل خواست و سفارش بازار میداند. عذرا جوزدانی، نویسنده و داور جایزه لاکپشت پرونده، هم این نکته را تأیید میکند و میگوید:
«فکر نمیکنم کتابهایی که با این نگاه منتشر میشوند کارهایی جدی باشند. من بیشتر آن را مارکتینگ و بازاریابی میبینم تا یک کار فرهنگی، چون هیچکس نمیتواند به مخاطب بگوید فقط کتابهای دخترانه را بخوان یا کتابهای پسرانه را. طبیعی است که وقتی کتاب منتشر میشود و به بازار کتاب میآید، هرکسی میتواند آن را بگیرد و بخواند. ولی برچسب «دخترانه» یا «پسرانه» میتواند توجه بچهها یا والدین را جلب کند که کتاب را بخرند. من این کار را در حد یک کار تجاری برای جذب مخاطبان میبینم. ولی طبیعتاً آسیبهای خودش را هم دارد. نگاه مبتنی بر تفکیک جنسیتی محتوا میتواند کلیشههای جنسیتی را بازتولید و تثبیت کند. میتواند زندگی را برای بچهها محدود و قالبی کند. به آنها بگوید تو فقط میتوانی این رنگها را دوست داشته باشی، این نوع لباسها را بپوشی، در این فعالیتها شرکت کنی، اینطوری حرف بزنی، در این رشتهها تحصیل کنی، این فعالیتهای بدنی را داشته باشی، این شغلها را انتخاب کنی و... آسیب دیگر این گونه مواجهات این است که بیشازحد بر جنسیت بچهها تاکید میشود؛ یعنی در دورهای که هنوز لازم نیست کودک آن قدر به جنسیتش توجه کند، بخش مهمی از توجه کودک را صرفاً به جنسیت او جلب میکنند.»
شیوا حریری، ویراستار و روزنامهنگار حوزه کودک و نوجوان، از دست رفتن حق انتخاب برای بچهها را از مهمترین آسیبهای نگاه کلیشهای و تفکیک جنسیتی در کتابها میداند و میگوید:
«با تفکیک جنسیتی در کتابهای کودک، خودبهخود وارد مجموعهای از کلیشهها میشویم؛ عروسک و ظرف برای دخترها، ماشین و ابزار برای پسرها، صورتی و گلگلی برای دخترها، آبی و قهوهای و هیولا برای پسرها. با این کار به جای بچهها تصمیم میگیریم و حق انتخاب را از آنها میگیریم. بهشان میگوییم تو باید صورتی دوست داشته باشی، تو نباید با عروسک بازی کنی، تو فکرها و خواستهها و نیازهایت باید این و این و این باشد.»
بخش دیگری از آسیبهای ناشی از ادبیات کلیشهای در حوزهی درک و فهمی است که کودکان از طریق زبان در مورد چیستی خود پیدا میکنند. حریری نیز معتقد است:
«وقتی بحث زبان پیش میآید، این کلیشهها جدیتر هم میشود. زیبا بودن و ناز بودن و نیازمند کمک بودن و خانهدار بودن و حامی بودن و... برای دخترها، شجاع بودن و سرسخت بودن و کار کردن و فعال بودن و خسته بودن و بیرون از خانه بودن و... برای پسرها در واقع پیشاپیش به بچهها نقش میدهیم. برای نمونه بهطور سنتی شیطنت دخترها «مثل پسرها بودن» تلقی و خیلی وقتها سرکوب میشود؛ یعنی از کودکی به دخترها میگوییم که تو باید آرام و سربهراه باشی و راه تخلیه انرژی و خلاقیت را بر آنها میبندیم. درباره پسرها وضع بدتر است. چون اگر پسری برای نمونه عروسک دوست داشته باشد، خانواده و اطرافیان با نگرانی درباره اینکه ممکن است دچار اختلال جنسیتی شود، واکنش نشان میدهند. درواقع مسئله این است که با پیشداوری بزرگترها و انتخاب بهجای بچهها به آنها نقشهایی میدهیم و اجازه نمیدهیم خودشان انتخاب کنند و خودشان و تواناییهایشان را بشناسند.»
گرچه به نظر میرسد بازار و پدر و مادرها علاقهمند به خرید کتابهایی دخترانه و پسرانه هستند، سهم سادهاندیشی و راحتطلبی در تولید کتابهای کودک نیز قابلتأمل است. این در حالی است که بسیاری از نویسندگان حرفهای حاضر به پذیرش این الگوی بازاری نیستند و تلاش برای ساختن قصههایی با محتوای جدیتر و ایجاد سلیقههای جدید در بازار کتاب کودک را در نظر دارند. جوزدانی در انتقاد به الگوهای کلیشهای میگوید:
«من هرگز کتابی برای پسران یا دختران نمینویسم و فکر میکنم برای بازاریابی میشود راههایی بهتر پیدا کرد، راههایی که سالمتر باشند یا دستکم آسیبهایشان کمتر باشد، ممکن است قهرمان داستان من دختر یا پسر باشد و این طبیعی است؛ اما اینکه کتابی بنویسیم و روی جلد قید کنم این کتاب فقط برای دختران یا فقط برای پسران است. گمان نمیکنم هرگز دست به چنین کاری بزنم.»
تصویر بر ضد کلیشه
ماجرای ادبیات کودکان، با توجه به گروه سنی مخاطب و اغلب تصویری بودن آثار، پیوند عمیقی با تصویرگری کتاب کودک و گرافیک آن دارد. در این میان، آثار بسیاری هستند که بدون کلیشهها و تفکیک جنسیتی خلق شدهاند اما با تصاویر و طراحی جلدشان نگاه کلیشهای پیدا کردهاند و برعکس، آثاری که با تصویرگریهای هوشمندانه از دام کلیشههای جنسیتی رستند.
نیلچیان که در تصویرگری کتابهای شعرهایی برای دختربچهها و شعرهایی برای پسربچهها، برخلاف بار کلیشهای متن و با استفاده از تصویرگری ماهرانه، به تلطیف فضای این مجموعهها پرداخته است در مورد این تلاش میگوید:
«در آن کتاب هم من سعی کردم با سفید گرفتن رنگ جلد کمی فضا را عوض کنم و با استفاده از چندرنگ برای نوشته کتاب، رنگهای کلیشهای قالبی را بین بقیه رنگها گم کنم.»
او در انتقاد از فضای کلیشهای رایج در ادبیات کودک میگوید:
«متن واقعاً دست و پای گرافیک و تصویر را میبندد. در کدام یک از داستانهای ما دختر خلبان است یا کوهنورد؟ این همه دختر کوهنورد داریم، چرا این قهرمانیها وارد داستانها نشده و نمیشود؟ در هیچ داستانی، دختر یا زنی مکانیک نیست. اینجاست که به نظر من نقش نویسنده اساسی است. نویسندهها میتوانند در نشان دادن شغلها و... خواندنیهایی بدون کلیشه فراهم کنند و این رویکرد را به دنیای تصویر هم بکشانند. در واقع ما در ادبیات کودک ایران کمتر چیزی بهعنوان خلق ادبی داریم و بیشتر آموزهها و تجربههایمان را تبدیل به داستان میکنیم، آموزههایی که پر از کلیشههای جنسیتی است و از گذشته بازتولید شده است؛ چه نویسنده باشیم چه تصویرگر. پسرها فقط رنگ صورتی را از دست میدهند و بهراحتی میتوانند بقیه رنگها را انتخاب کنند. آّبی پسرانه است، طوسی پسرانه است، تیره بشود پسرانه است؛ اما دختر هر رنگ دیگری جز صورتی بپوشد، میگویند پسرانه است. خود شما اگر بخواهید برای سیسمونی نوزاد دخترتان وسیله بخرید، چه رنگی را انتخاب میکنید؟ طبیعی است کودکی که از بچگی چشم باز کرده و اتاقش صورتی بوده، در داستانهایش همین صورتی را بازتولید میکند. ناشر هم اگر بخواهد ضد کلیشه رفتار کند کتابش در انبار میماند. خانوادهها نمیخرند. ناشر میخواهد سرمایهاش برگردد و من باید ناشر را راضی نگه دارم و ناشر هم باید خانواده را راضی نگه دارد. به نظرم این ماجرا هیچوقت به کلی حل نمیشود گرچه به نظرم تعدیل شدنی است.
حالا وقتی داستان به سویی میرود که هیچوقت زن خلبانی وجود ندارد، چطور میتوانی آن را تصویر کنی و کودک چطور میتواند خود را جای خلبان زن داستان بگذارد؟ البته قبول دارم بارها و بارها تصویرگرانی به سبب حساسیتهای خود این کلیشهها را شکستهاند و مثلاً اگر صحبت از باغبان و مکانیکی بوده خرق عادت کردهاند و شخصیت را زن تصویر کردهاند.»
چگونه هویت جنسیتی کودک را تصویر کنیم؟
برخی معتقدند ادبیات کودک با رویکرد تفکیک جنسیتی و گاه کلیشهای به جنسیت بازنمای جامعه است و در نظر نگرفتن این کلیشهها شکلگیری هویت جنسیتی کودکان را غیر واقعگرایانه خواهد کرد. اینکه بسیاری از تصاویر کلیشهای در ادبیات کودک الگوی مغشوش و کلیشهای به عنوان هویت جنسیتی برای کودک ایجاد میکنند، ضرورت به تصویر کشیده شدن غیر کلیشهای دختران و پسران در ادبیات کودک را دوچندان میکند. این مسئله به معنای حذف نقش و تصویر دو جنس در ساختار داستانی نیست.
به اعتقاد جوزدانی:
«در ادبیات، انعکاس جنسیت طور دیگری است. جنسیت بخشی طبیعی از یک هویت است، چیزی مثل شکل و شمایل یا سن و سال یا ویژگیهایی از این قبیل. پس وجود دارد. منعکس میشود؛ اما این انعکاس خیلی طبیعی و در بستر خود شکل میگیرد. به شکل برچسبی روی جلد کتاب نیست. ما داریم درباره ادبیات کودک و مخاطب کودک صحبت میکنیم؛ یعنی ذهن سپیدی که هنوز این کلیشهها در آن شکل نگرفته است. به ترتیب خانواده و مدرسه کاری ندارم. در آن موارد باید مشاوران و مربیان مراقب باشند. کمترین کاری که نویسنده میتواند بکند این است که این ذهن و روح سپید را به کلیشههای جنسیتی آلوده نکند و اجازه بدهد کودک خودش را کودک بداند.»
در این میان لزوم بازنگری در نقشهای ضعیف برای زنان و دختران بیشازپیش احساس میشود. حریری میگوید:
«من گاهی به نویسنده اعتراض میکنم که: چرا زن داستانت خرافاتی است؟ چرا منفعل است؟ چرا غیبت میکند؟ و... او به من اعتراض میکند و میگوید: یعنی زن خرافاتی نداریم؟ زن منفعل نداریم؟ زن اهل غیب کردن نداریم؟ و... درواقع من متهم میشوم به سانسور و یکجانبه دیدن موضوع. گاهی قبول دارم؛ اما به نظرم زاویهی نگاه نویسنده خیلی مهم است. لحن نویسنده و قضاوتی که میکند مهم است. گاهی موضع منتقد دارد، گاهی نه، موضع حق به جانب دارد. برقراری تعادل بین این دو موضوع مهم است. ضمن اینکه بعضی چیزها خودبهخود کلیشه شده است. وقتی در داستانی میخوانم که زنی زیاد تلفنی حرف میزند، یا موضوع چشم و همچشمی یا حسادت در مورد زنان طرح میشود، به نظرم زیاد از حد قالبی و کلیشهای است و خیلی خیلی تکراری و کسالتآور. یک الگوی قدیمی که انگار صد سال است دارد مرتب تکرار میشود در حالی که الزاماً همه واقعیت این نیست!»
اما مسئله فقط به خواست بازار محدود نمیشود، نگاه و نوع بینش نویسندگان داستان در ساخته شدن بسیاری از این تصاویر کلیشهای و تفکیک جنسیتی موثر است. حریری به دوست نویسندهای اشاره میکند که پس از آنکه در مورد تصاویر کلیشهای در داستانش به او انتقاد میکند، با درک اشتباه دیگری از او در مورد کار غیرکلیشهای روبهرو میشود. او دراینباره میگوید:
«یکی از شخصیتهای داستانش دختر نوجوانی است در فضایی سنتی که برادرش موتور دارد. این دختر در برابر برادرش که او را به بیرون شهر میبرد تا به او موتورسواری یاد بدهد، مقاومت دارد. تا در نهایت راضی میشود... واقعیت این است که بسیاری از نویسندههای ما مرد هستند و تصورشان از برابری جنسی و نوشته غیر کلیشهای این است که برادری، پدری، شوهری به خواهری، مادری، دختری، همسری اجازه بدهد کاری را انجام بدهد.»
وقتی سخن از تصویر کلیشهای در ادبیات کودک به میان میآید، برخی ممکن است تصور کنند که تنها با وارونه کردن ذهن خود و آموختهها و فرضیاتش میتوانند روایتی غیر کلیشهای بسازند، در حالی که تصویر غیر کلیشهای یعنی به تصویر کشیدن ابعاد مختلف یک واقعیت، زنانی که با تلفن حرف میزنند کوهنوردی هم میکنند. ممکن است مدیران خوبی هم باشد و در بازار برای خانواده خرید هم میکنند. همین زنان مسئول پرداخت پولتوجیبی بچهها هم هستند؛ بنابراین وقتی میخواهیم به دختربچه یا پسربچهای تصویری از زنانگی یا مردانگی بدهیم، کافی است کمی به زنان و مردان پیرامون خود بدون عینک کلیشههای جنسیتی نگاه کنیم.
قهرمانسازی محدود
به نظر میرسد دختران با قهرمان دختر داستان بیشتر همذاتپنداری میکنند و پسران با داستانهایی که قهرمانشان پسر است. از طرفی یکی از کاربردهای داستان این است که کودک بتواند خودش را بهجای هر کدام از شخصیتها در شرایط مختلف قرار دهد و به این وسیله دایره درک و همدلیاش نسبت به جهان پیرامون را گسترش دهد؛ بنابراین، درواقع این جداسازی گرچه به انتخاب سریعتر محتوا از سوی مخاطب کمک میکند، از طرف دیگر، عرصه تخیل و تجربه او را محدود به قهرمانهای دختر یا پسر داستانها میکند.
جوزدانی گسترده شدن تجربه انسانی را یکی از کارکردهای داستان و ادبیات میداند. او میگوید:
«قهرمانان در ادبیات صرفاً برای همذاتپنداری خلق نمیشوند و مخاطب فقط با همجنس خودش همذاتپنداری نمیکند. گاهی ما اثر ادبی را میخوانیم و از آن لذت میبریم. بیآنکه ذرهای با قهرمان همذاتپنداری کنیم؛ و گاهی کودک مثلاً با درختی همذاتپنداری میکند که در کوچهای تنهاست و سرانجام با تیر چراغ برقی دوست میشود. آیا این درخت در داستان هویت جنسی دارد؟ و گاهی مخاطب ممکن است اصلاً با غیر همجنس خود همذاتپنداری کند. من فکر میکنم اساس شناخت و همذاتپنداری با انسان است و وقتی به جنسیت هم میاندیشیم، اتفاقاً اصل بر شناخت جنس مخالف هم هست. چون این جنس مخالف در کره ماه زندگی نمیکند، انسانی است که در کنار ما زندگی میکند، به شکل خواهر، برادر، مادر، دوست، همسر، فرزند و ... ما چه بخواهیم، چه نخواهیم چارهای جز درک او و تعامل با او نداریم.»
مهدی میررزاخانی، رواندرمانگر، تصاویر کلیشهای از جنسیت را در شکلگیری هوش و رشد کودک موثر میداند، او میگوید:
«تخلیل کودکان زمانی که در محدودیت اطلاعاتی یا در محدودیت یک چارچوب اطلاعاتی قرار بگیرد (چارچوب کلیشهها) طبعاً رشد کمتری خواهد داشت. مطالعات میگویند «محیطهای غنی» حتی میتوانند «هوش شناختی» (IQ) را افزایش دهند و برعکس، محیطهای ضعیف نه تنها «هوش شناختی» بلکه «هوش اجتماعی- هیجانی» افراد را هم ضعیف بار میآورند. داستانها و قصهها میتوانند این خلا بیرونی ارتباط طبیعی با جنس مخالف را تحقق ببخشند. ولی محدود کردن آنها و تفکیک جنسیتی در داستان، به نظر برآمده از یک تنگنظری است.»
انتخاب کتاب، فارغ از کلیشه و تفکیک جنسیتی
پرسش اینجاست: با وجود محدودیتها و ضعفهای موجود در ادبیات داستانی کودکان، چطور نگاههای کمتر کلیشهای را تشخیص بدهیم و برای کودکانمان کتاب مناسب فارغ از تفکیک جنسیتی انتخاب کنیم؟
جوزدانی در پاسخ این پرسش میگوید:
«من فکر میکنم والدین باید کودک را کودک ببینند نه دختر یا پسر؛ و به قول ناتالیا گینزبورک، در کتابهای کودک به دنبال «فضیلتهای بزرگ» باشند نه «فضیلتهای ناچیز».
حریری اما راه سختی پیشاروی خانوادهها میبیند و میگوید:
«برای خانوادهها متاسفم! انتخاب در حوزه کودک کار سختی است. ادبیات کودک، مخصوصاً حوزه شعر کودک، خیلی سنتی است و گرفتار کلیشهها و این فقط به کلیشههای جنسیتی محدود نمیشوند. به همین دلیل، یافتن آثاری که فارغ از کلیشهها حرف تازهای داشته باشند کار راحتی نیست؛ اما به هر حال پیشنهادم این است که به سراغ کتابهایی نروند که داستان و شعر را دخترانه و پسرانه میکنند. بلکه کتابهایی را انتخاب کنند که فارغ از جنسیت و دیگر کلیشهها ویژگیهای انسانی داشته باشند. واقعیت این است که متاسفانه نگاه رسمی پر از کلیشه است: کلیشه جنسیتی، کلیشه زیبایی، کلیشه قومیتی و البته کلیشههای تربیتی درباره بچه خوب بودن کار سختی است پیدا کردن کتابهایی فارغ از همه اینها، جسارت میکنم و خودم را در معرض حمله دوستان نویسنده قرار میدهم. متاسفم که میگویم بسیاری از نویسندههای ما آمیخته با این کلیشهها هستند و به همین دلیل ادبیات ترجمه اقبال بیشتری پیدا میکند، چون حرف تازهتری دارند. درباره کلیشههای جنسیتی نگرانیام این است که فراموش کنیم هدف برابری است و فرصت انتخاب برابر داشتن برای دو جنس. چون خیلی وقتها انگار موضوع قلب میشود. برابری جنسیتی تبدیل میشود به جنگ و تحقیر مردها. طبیعتاً توجه به این موضوع در ادبیات کودک و نوجوان هم مهم است.»