کمتر کسی پیدا میشود که از نام کتاب «معلم من یک هیولاست!» تعجب کند. دانشآموزانی در همه جای دنیا پیدا میشوند که معلمشان را دوست نداشته باشند و او را خیلی ترسناک ببینند مانند بابی در این کتاب!
اگر تصویرهای کتاب هم همین را به خواننده نشان دهد پس باید باور کنیم که بزرگترین مشکل بابی در مدرسه خانم کربی است. بابی او را چندین برابر خودش میبیند با موهایی فر که بیشتر شبیه یال اسب است در تصویر، صورتی سبز، با چشمهایی ترسناک و دهانی بزرگ با دندانهایی تیز و سوراخهای بینیاش نیم صورتاش را پوشانده. خانم کربی پا به زمین میکوبد و میغرد. با این توصیفها بابی باید هم از او بترسد! اما یک روز تعطیل چیز وحشتناکی بابی را غافلگیر میکند. او در پارک خانم کربی را میبیند. او نه میتواند فرار کند و نه قایم شود. پس مینشیند کنار معلماش و آن دو با هم حرف میزنند. باد که میآید و کلاه خانم کربی را میبرد، این بابی است که کلاهی را نجات میدهد که یادگار مادربزرگ خانم کربی است و بابی میشود قهرمان خانم کربی! آن دو دربارهٔ اردکها حرف میزنند و کواک کواک میکنند. با هم به جای محبوب بابی بالای تپه میروند و خانم کربی یک موشک درست میکند و به بابی میدهد. اتفاق شگفتانگیزی که در کتاب میافتد، تغییر چهرهٔ خانم کربی در تصویرهاست. کم کم میبینیم که خانم کربی یک زن معمولی و حتی زیباست! از رنگ پوستاش تا سوراخهای بینی و دندانها و موها، همه کم کم در تصویرها تغییر میکنند. زمانی که بابی از معلماش خداحافظی میکند، ما چهرهٔ اصلی خانم کربی را میبینیم. اما این پایان ماجرا نیست! خانم کربی باز غرش میکند اما این بار به جای خرسه! و آفرین میگوید برای نمرهٔ بابی اما هنگامی که کسی موشک میاندازد بین کلاس، دوباره صورتاش سبز میشود!
کتاب «معلم من یک هیولاست!» داستانی ساده اما شگفتانگیز را با همراهی تصویرها و قدم به قدم از زاویه چشم کودک کتاب روایت میکند. ما از نگاه او به خانم کربی مینگریم و ترسها و دوستداشتنهایاش را میبینیم. چند خانم کربی در زندگیمان میشناسیم و آنها را ترسناک میبینیم اما این ترس از نگاه ماست نه برای ظاهر و باطن واقعی آنها؟
درباره نویسنده و تصویرگر کتاب «معلم من یک هیولاست!»
پیتر براون، نویسنده و تصویرگر کتاب، در آمریکا به دنیا آمده و در کالج طراحی آرتسنتر در کالیفرنیا نقاشی خوانده است. در سال ۲۰۰۳ اولین کتاباش را تصویرگری کرده، پرواز دودو. از او کتابهای «آقای ببر وحشی میشود»، «باغچه پسرک»، «باغ بیانتها»؛ «تو دوست من هستی» و «ربات جنگلی» به فارسی ترجمه شده است.