الگوپذیری کودکانه
دخترکِ بَلَمسوار داستان جزیره شادی، پس از ورود به مرحله جامعهپذیری، به رشد فردیاش در میان جمع ادامه میدهد. روند زمانی این رشد در هشت تصویر پیاپی «تلخیص» و روایت میشود.
تصویر نخست، کنار هم بودن چندین قایق و کشتی است که نشان از اجتماع دارد. دو تصویر بعدی با دو روساخت «مطالعه» و «ورزش»، نشان از ژرفساخت خودسازی و رشد ذهنی و جسمی دارند. تصویر بعدی چهار ملوان را با چهرههای متفاوت نشان میدهد که هریک با انگشت خود بهسمتی متفاوت اشاره دارند. تصویر بعدی، پرندگان، با همین مضمون عنصر خیال را میافزاید. دو تصویر بعدی کشتیها و قایقهایی با گروههای انسانی سوار بر آنها هستند که با حرکت دست راههای متفاوت را به دخترک بلمسوار نشان میدهند. پس از این هشت تصویر، نوبت متن است تا مخاطب را بهمعنای تصاویر راهنمایی کند:
«صداها در آب طنین میانداخت
راهِ درست کدام سو است؟
چهقدر دیگر تا افق مانده؟
اینها پرسشهایی مهم بودند
اما کسی نبود که پاسخها را بداند»
در نگاه نخست جمله واپسینِ «کسی نبود که پاسخها را بداند»، با تصاویر همخوان نیست، زیرا به گواه تصاویر، افراد با اشاره دست راههای گوناگونی را نشان دادهاند. اما این گزاره در پیوند با دیگر جملهها، بیانگر کُنش ذهنی شخصیت داستان است. او دچار ابهام است. «آب» همان ذهن دخترک است که صداها بر آن طنین انداختهاند. برای او انتخاب از میان این راهها نشدنی است. در نبود توان انتخاب، دخترک بههمراه بلم خود، مطیع باد میشود:
«باد بلم را برگرفت
و او را به دوردستها برد
بلم در آب، پایین و بالا میرفت
آیا به پایان رسیده بود؟
آیا این پایان جهان بود؟»
تصاویر توفان، رعدوبرق و امواج خروشان در زمینهای تیره، در روساخت اثر گرهآفرینی میکنند و در ژرفساخت خود از ابهام و آشفتگی ذهن دخترک پرده برمیدارند.
مخاطب در این مرحله از داستان، دچار تعلیق یا هولوولا(۱) میشود. اما این تعلیق، متناسب با مخاطب کودک چندان دیرپا نیست. پاسخ نویسنده به پرسشی که در پاراگراف پیشین مطرح کرده است، این تعلیق را بهسرعت فرو مینشاند:
«نه
یک روز
سکوت بازگشت»
عبارت «یک روز» عنصر زمان را در خود پنهان دارد. زمانی برای فرارسیدن مرحلهای دیگر از رشد که با روساختِ آرامش در داستان مطرح میشود. آرامشی که همراه با یک کُنش است، کُنشی از سنخ انتخاب. انتخابی برپایه الگوپذیری کودکانه:
«دریا آرام و خاموش بود
و در میانه دریا
نشانهای بر تیر چوبی دید
به آنسو راند تا نشانه را بخواند
جزیره شادی
همانجایی بود که میخواست برود
افق او را بهسوی خود میخواند»
الگوپذیری مرحلهای از رشد است که در روند جامعهپذیری رخ میدهد. اما انتخاب برپایه الگوپذیری خام است، زیرا معیار انتخاب از درون و ذهن کودک برنیامده است. همچنانکه تنها بخشی از تیر چوبی درون آب (ذهن) قرار دارد. دخترک بلمسوار به سبب الگوپذیری بهسمت جزیرهای میراند که «مردم» آن را جزیره شادی مینامند:
«پرندهای پروازکنان بهسوی او آمد
و آنگاه جزیرهای را دید که انگار از دریا دور افتاده بود
این جزیره شادی است!
مردم آنجا را چنین مینامیدند
بیا به ساحل،
شادی را دریاب!»
دخترک بلمسوار در پیوند و پردازشی عاطفی دست به الگوپذیری میزند.(۲) در تصویر این حالت عاطفی با شاخه گلی که به منقار پرنده خیال است، نشان داده شده. اما بازهم این پایان راه نیست، رشد هنوز ادامه دارد:
«بلماش را به ساحل کشید
و از بلندایی ایستاد
چشم به دریا دوخت»
«ایستادن در بلندی» اشارهای است به ادامه رشد و استعلای ذهنی و «چشم به دریا دوختن» اشاره به وسعت راه در پیش رو است. وسیعتر از راهی که الگوپذیری کودکانه در پیش پا میگذارد:
«جزیرههای بیشتری دید
یکی بزرگ، یکی کوچک
یکی برآمده، دیگری هموار
هر کدام شکلی بودند
کدام از جزیرهها، شادی بود؟
راه افتاد تا پیدا کند»
بارقه تفکر
دخترک بلمسوار به تکاپوی خود برای یافتن جزیره شادی ادامه میدهد:
«بهسوی جزیره اندیشههای ژرف راند
و جزیره همیشه جشن
به جزیره تندرستی و آسایش رسید
و به جزیره نیرومندی»
او بازهم مانند بخش پیشین داستان با کثرت و تنوع روبهرو میشود. اما برپایه حُکم معروف «هراکلیتوس»(۳) که «هیچکس در یک رودخانه دوبار نمیتواند گام نهد»، ایندو رویارویی از یک سنخ نیستند، زیرا نه مدار وجودی دخترک بلمسوار بر مدار پیشین است و نه جنس کشمکش پیشین و کنونی او یکسان هستند. پیش از این، دخترک با صداهای گوناگونی روبهرو بود که در پی نشان دادن راه بر ذهن او طنینانداز بودند، اما اینبار با مقصدهای گوناگون و جزایر متعدد روبهرو است. دخترک اینبار برخلاف بخش پیشین، با ابهام روبهرو نیست، بلکه بهسمت جزایر حرکت میکند و زندگی در آنها را تجربه میکند.
ده تصویر پیاپی، نشانگر آن جزایر و آن تجربهها هستند. برای نمونه، در تصویر نخست، جزیره «اندیشههای ژرف» با نشان از ستون کاخهای یونان باستان و در «جزیره جشن» با خانههای رنگارنگ و ساکنینی در حال رقص و پایکوبی نشان داده میشوند. اما در دهمین تصویر، همه تصاویر پیشین در یک تصویر ادغام میشوند. چنانکه نشانههای تصویری همچون ستون، آلت موسیقی، ماهی، خرگوش، درخت پُر از میوه و... بر روی بَلَم دخترک گرد میآیند. گویی دخترک بلمسوار، زندگی در همه این جزیرهها را تجربه کرده و از هر جزیره توشه و یادگاری گردآورده است. ژرفساخت این توشهها و یادگاریها را تحوّل «شناختی» برآمده از تجربهها میتوان دانست.
در این پاره از داستان رابطه متن و تصویر را باید بیشتر کاوید:
الگوی حاکم بر رابطه متن و تصاویر در این اثر، برپایه «همکنشی» است، یعنی متن و تصویر در ارتباطی دوسویه بر یکدیگر تأثیر دارند. این تأثیر در برخی از پارههای داستان «تکمیلی» و در برخی دیگر «افزایشی» است. از آنجا که در پرده داستانی مورد بحث، تصاویر عهدهدار روایتی از رشد و تحول دخترک بلمسوار هستند، از این رو، تصویر کار شخصیتپردازی را انجام میدهد و تصویر است که به متن وسعت میبخشد و متن فقط از مبدأ (رویارویی شخصیت داستان با جزیرهها) و مقصد (تصمیم برای نماندن) سخن میگوید. در بحث شخصیتپردازی، رابطه «افزایشی» میان متن و تصویر اهمیت دارد. چنین رابطهای بهویژه در تصویر دهم چشمگیر است.
در دیگر تصویرهای کتاب که تصویرگر با آفرینش کُنتراستهای شفاف و غیرشفاف و به نمایش گذاشتن روز و شب، عنصر زمان را وارد روایت میکند، رابطه تصویرها و متن داستان از گونه «تکمیلی» و «افزایشی» است.(۴) بنابراین، از پَسِ زمان بلندی که به یاری شگرد «تلخیص» در تصاویر، کوتاه میشود، پیرنگ داستان ادامه مییابد و مرحلهای نو آغاز میشود:
«نام جزیره ما شادی است!
این بانگی بود که از هرجا برمیخاست
بلمات را جایی ببند و بیا اینجا زندگی کن!»
اگر دخترک بلمسوار در پاره پیشین داستان با طنین صداهایی که او را به جزیره شادی فرامیخواندند، دچار ابهام و ناتوان از انتخاب میشد، اینبار «دودل» و در نهایت «شگفتزده» است. اما این واکنشها با بارقه فکر، پایدار نمیمانند. کنش ذهنی اندیشیدن، سرآغاز کُنش عملی شخصیت داستان و راندن بلم در آب میشود. نیروی این حرکت، پدیده اندیشیدن است:
«دودل و شگفتزده
در سکون ماند و به فکر فرو رفت
در فرجام، بلم را در آب راند،
زیرا نمیتوانست جایی را برگزیند»
تحوّل و تغییر در شخصیت داستانی که از راه کشمکشهای او انجام میشود، در خدمت درونمایه روانشناختی و فلسفی اثر و مضمون آن یعنی رشد قرار میگیرد. کشمکش شخصیت داستانی در روساخت اثر، کشمکش با بیرون (فرد یا افراد) است. او از طنین صداهای دیگران دچار ابهام و ناتوانی در انتخاب میشود، ولی در ژرفساخت اثر، این کشمکش در درون او رخ میدهد.
در این پاره از داستان، دخترک میان ماندن و رفتن «دودل» است، اما برای نخستینبار از ابزار تفکر بهره میگیرد تا بر این کشمکش درونی پیروز شود و با این پیروزی، سفر در راه رشد را بر ماندن، برمیگزیند تا «ناگهانی» دیگر فرارسد.
پینوشت و منابع:
۱. «تعلیق» یا دروائی یا هولوولا در داستان به حالت بلاتکلیفی و انتظاری گفته میشود که خواننده هنگام خواندن، با آن روبهرو میشود. تعلیق شگردی برای جذب خواننده و علاقهمند کردن او به پیگیری خط داستان است.
۲. «جامعهپذیری زمانی رخ میدهد که کودکان راهورسم گروههای مربوط به خود را میآموزند تا بتوانند رفتاری قابل قبول در آن گروه داشته باشند. ... این روند نیاز به پیوندی عاطفی با الگو دارد. چرا که اندیشهها، احساسها و کنشهای کودکان شبیه کسانی میشود که بهعنوان الگو پذیرفتهاند و بر این باورند که همچون خود آنها هستند.» نورتون، دونا؛ نورتون، ساندرا، «شناخت ادبیات کودکان: گونهها و کاربردها، از روزن چشم کودک»، ترجمه منصور راعی ... [و دیگران]، (تهران، قلمرو، باهمکاری مؤسسه فرهنگی هنری خانه ترجمه کودکان و نوجوانان، ۱۳۸۲)، ص ۳۲.
۳. هراکلیتوس یا هراکلیت از فیلسوفان پیش سقراطی (۴۷۵ - ۵۳۵ پیش از میلاد)
۴. «رابطههای گوناگونی میان واژهها و تصویرها میتوان کشف کرد که مهمترین آنها با عنوان «رابطههای برهمکنشی» موارد زیر هستند:
۱. رابطه قرینهای؛ ۲. رابطه تکمیلی؛ ۳. رابطه افزایشی؛ ۴. رابطه ترکیبی؛۵. رابطه تقابلی
در رابطه تکمیلی، واژهها و تصویرها در داستان همدیگر را کامل میکنند. تصاویر در رابطه افزایشی کلام و واژهها را میپرورانند و گاهی، واژهها سعی در وسعتبخشی به تصاویر دارند تا معنای پیچیدهتری ارائه دهند» نیکولایوا، ماریا، «تئوری بر هم کنش متن و تصویر»، ترجمه مریم جلالی، در «مجموعه مقالات همایش کتابهای تصویری» به کوشش علی بوذری، (تهران، پویانما، ۱۳۹۷)، ص ۲۹.
ادامه دارد...
سلسله تأملاتی درباره کتاب جزیره شادی، بخش نخست
سلسله تأملاتی درباره کتاب جزیره شادی، بخش سوم