گوزن و بازتاب تصویرش در آب - افسانه‌های ازوپ 8

گوزنِ تشنه از چشمه‌ی زلالی آب می‌خورد که تصویرش را در آب چشمه دید. گوزن از دیدن قوس‌های بزرگ و زیبای شاخ‌هایش در آب، بسیار لذّت بُرد، اما با دیدن پاهای تازک و لاغرش شرمنده شد.

گوزن آهی کشید و گفت: «چرا باید برای چنین پاهایی شرمنده شَوَم در حالی که تاجی زیبا و عالی بر سر دارم.»

در این هنگام گوزن بوی یوزپلنگی را احساس کرد و بی‌درنگ به‌سوی جنگل فرار کرد.

گوزن هنگام فرار شاخ‌هایش در شاخه‌های درختی گیر کرد و بسیار زود، یوزپلنگ به او رسید.

اکنون گوزن دریافت که آن پاهایی که او را شرمنده می‌کرد، جانش را نجات می‌دادند، نه شاخ‌های بزرگ و بی‌فایده‌ای که روی سرش بود.

ما بیش‌تر به تجملات می‌پردازیم و از چیزهای سودمند بیزاریم.

برگردان:
شیرین سلیمی
نویسنده
ازوپ
Submitted by skyfa on