بررسی کتاب «عینکی برای اژدها»

از سایه به نور

اژدها؛ از اسطوره به افسانه و داستان

یکی از عجیب‌ترین ساخته‌های ذهن بشر، اژدها است. منابع تحقیقی درباره این پدیده، همواره به دو نکته مشخص اشاره می‌کنند. نخست تشبیه آتش دهان اژدها با آتش فشان‌های فعال که ذهن انسان اسطوره‌ای آن را ناشی از خشم پدیده‌های طبیعی می‌دانست. البته از نگاه این انسان‌ها، پدیده‌های طبیعی، فقط سنگ و خاک یا آب نبودند، بلکه حس و درک داشتند. دیگر ارتباط اژدها با حیواناتی مانند داینوسورها است، که به سبب برخورد گاه و بیگاه انسان‌های باستانی با این فسیل‌ها در دیواره کوه‌ها یا بیابان‌ها، چیزی از یک موجود بزرگ قامت را در ذهن انسان شکل داده است. ترکیب این دو پدیده یعنی آتش فشان و داینوسورها تا حدودی همان اژدهایی می‌شود که در اسطوره‌ها و افسانه‌ها شاهدش هستیم. اژدها از آن موجوداتی است که از اسطوره‌ها راه به افسانه‌ها باز کردند. این موجود گاهی پرواز می‌کند، و در حقیقت بازتاب دیوی درنده و بدذات است که پلیدی و زشتی با خود می‌آورد و به موجودات دیگر آسیب می‌رساند. اژدها با شب و تاریکی پیوند دارد. در تاریخ اساطیری ایران، اژدها از نخستین یاران اهریمن است که آفرینش اهورامزدا را آشفته می‌کند. نماد سهمناکی، زشت‌رویی، پلشتی، خشکسالی، سترونی، زوال و مرگ است. اما این موجود پلید، گاهی در فرهنگ های دیگر، شخصیتی مثبت هم داشته است. در فرهنگ شرق، اژدها گاهی حیوانی مقدس بوده که از خرد و دانش فراانسانی بهره می برده است.                                                                                     

اژدها هم نماد ویرانگری است هم آب و آبادانی اما چهره‌ی غالب او در افسانه ها منفی است. حال اگر این شخصیت پلید افسانه‌ها و اسطوره‌ها به داستانی مدرن بیاید، چه نقشی خواهد گرفت؟ شخصیت اژدها در داستان‌های امروزی و مدرن چگونه است؟ آیا از دهان‌اش آتش پرتاب می‌کند؟ ارتباط او با آدم‌ها چگونه است؟ آن‌ها را می‌کشد و می‌خورد؟ آیا اژدهایی که پای‌اش به جهان مدرن باز شده، ویرانگری‌اش در جهان افسانه و اسطوره را جا گذاشته و اکنون مهربان شده است؟

 

شناخت جهان تخیل و نشانه‌های‌اش

باید به یاد داشته باشیم که : «شناخت جهان تخیلی ریشه در الگوهای کهنی دارد که نویسنده در چارچوب آن‌ها جهان تخیلی‌اش را می‌آفریند، شناخت نشانه‌های هر داستان فانتاستیکی دو بعد فردی و اجتماعی تاریخی دارد. شخصیت‌های فانتزی برگرفته از دو محور دنیای کهن و نو هستند. شخصیت‌های غیرانسانی از جهان فراتری به جهان واقعی می‌آیند.»

بنابراین اژدهای جهان مدرن نشانه‌های تازه‌ای با خود به همراه خواهند داشت. این نشانه‌ها لزوما به معنای تغییر در شخصیت آن‌ها نیست، هم‌چنان که داستان‌های مدرنی نوشته شده‌اند که اژدها هنوز در آن‌ها شخصیتی پلید است. این نشانه‌ها می‌تواند تغییر فضا، مکان و زمان باشد. اما اگر اژدهای داستان مدرن قرار باشد که شخصیتی مثبت به خود بگیرد باید اسباب و لوازم آن در جهان مدرن فراهم باشد: «جهان فانتزی به یک زبان، جهان نشانه‌هاست. زیرا جهان فانتزی‌ها تنها اعتبار زبانی دارد و اگر قرار بر شناخت جهان فانتزی باشد، آن را نمی‌توان در دنیای واقعی یافت، بلکه باید در حوزه نشانه‌های آن را ارزیابی کرد. چون انسان نشانه‌ها را از هیچ و نیستی محض نمی‌سازند و این نشانه‌ها در حقیقت شکل تحریف شده نشانه‌های حقیقی است»

فرایند تبدیل نشانه‌های واقعی به نشانه‌های فانتاستیک جهان داستان را می‌سازد. میزان انحراف از جهان واقعی، جهان فانتاستیک را شکل می‌دهد. مانند اژدهای پلید افسانه‌های قدیم که در داستانی مدرن به اژدهای مهربانی تبدیل می‌شود که در جست‌وجوی عینکی برای چشم‌های کم سو و ضعیف‌اش است. اژدهایی خسته از آدم‌هایی که دیگر به او افسانه‌های او گوش نمی‌دهند. این اژدها تشنه‌ی محبت است!

در داستان فانتزی «عینکی برای اژدها» عینک یک نشانه می‌شود برای ورود اژدها به افسانه‌ای تازه به جهان فانتزی. برای ورود به جهان فانتزی مدرنی که از نشانه‌های یک جهان مدرن ساخته شده است. جهانی که در آن دیگر اژدها کشنده نیست و دوستدار انسان‌هاست.

در یک قیاس تاریخی، عینک تاریخی هشتصد ساله دارد. بسیار جوان‌تر از یک اژدهاست اما اژدهایی که همیشه در افسانه‌ها و داستان‌ها زیسته تعجبی ندارد که با عینک آشنایی هم داشته باشد و از دنیای امروزی نشانه‌ای با خود همراه کند که خواننده این افسانه تازه او را باور کند و اژدهای عینکی برای‌اش آشنا بشود و جواز ورودش به جهانی تازه باشد چون بالاخره: «نویسنده‌های امروزی مثل قصه‌گوها با اژدها آشنایی ندارند.»

 

عینکی برای اژدها؛ چند نگاه، چند موضوع

در کتاب «عینکی برای اژدها» نویسنده به چند موضوع نگاه تازه‌ای دارد. اژدها شخصیتی مثبت شده است، شکلی دگرگون شده از شخصیت پلیدش در افسانه‌ها که این‌بار با چهره‌ای تازه پا به افسانه‌ای در دنیای مدرن گذاشته است. هم‌چنین او نشانه‌ای از جهان مدرن همراه خود دارد و این دو، به جهان فانتزی کتاب اصالت می‌دهد: 

«هرچه فانتزی اصیل تر باشد ارتباطش با الگوهای تخیل بنیادین عمیق تر و گسترده تر است. خواننده و شنونده فانتزی هنگام روبه رو شدن با جهان یا موقعیت فانتاستیک از خود ناباوری نشان نمی‌دهد و از خود نمی‌پرسد آیا چنین چیزهایی وجود دارد یا نه. لازمه پیوند درونی با داستان این است که نسبت به دنیا آن شک نکرد. ساخت دنیایی با پدیده های فانتاستیک از غیرعادی شروع می شود و تا شگفتی عمیق و خارق عادت می رسد. فلسفه فانتزی در ایجاد شگفتی است. فانتزیی موفق است که این اصل را درون ساختار خود و دنیایی که خلق می کند برقرار کند. دنیای فانتاستیک زمانی به وجود می‌آید که در نظم دنیای معمولی گسست و تغییر و تحریفی به وجود بیاید.»

این اژدهای عینکی نه تنها باطن‌اش نیکو شده که اژدهای زشت افسانه‌ها در این افسانه مدرن چشم‌هایی زیبا دارد. این زیبایی ظاهری، تغییر سومی است که در این کتاب رخ داده است: «چشم هایش مانند دو چراغ بنفش که نور ملایمی داشته باشد نه، بهتر است بگویم دو تکه الماس الماس بنفش»

چه کسی در افسانه‌های دنیای کهن جرئت داشته که در فاصله‌ای بسیار نزدیک در چشمان اژدهایی نگاه کند؟ یا از زیبایی چشمان او بگوید؟ اژدهای که نماد زشت‌رویی بوده، می‌توانسته چشمانی زیبا داشته باشد؟ این افسانه تازه با رودررو شدن با اژدها، نزدیک شدن به او در کم‌ترین فاصله، از همان ابتدای داستان می‌خواهد این باور را در خواننده درونی کند که اژدهای این افسانه‌ی مدرن حیوانی پلید نیست و مهربان است! او در جست‌وجوی انسان است و گوش‌هایی شنوا برای افسانه‌هایی که در سینه دارد. برای همین است که شخصیت اصلی داستان، « عسل» که در روند روایت  خاطرات گذشته‌ را می‌گوید، تاکید می‌کند که می‌خواهد افسانه‌ای از ننه اژدها بسازد که برای همیشه در یاد کودکان بماند. پس در همان سطرهای ابتدای داستان اژدهای عینکی این افسانه جدید به خواننده معرفی می‌شود: «همیشه آغاز و تمهیدی برای ورود به فانتزی و جهان فراتری است. آغاز فانتزی‌ها بهانه‌ای برای طرح موضوع اصلی است.»

 «دخترم هم مثل من عاشق اژدهای عینکی است... و دل‌اش می‌خواهد همه بچه‌ها اژدهای مهربان را بشناسند اگر نویسنده‌ای حاضر می‌شد از این ماجرا افسانه‌هایی بسازد که در آن اژدها نقشی داشته باشد...»

«زمانه خیلی عوض شده است. این را ننه اژدهای عینکی بهتر از هر کسی دیگر می فهمید. قصه گویان که روزگاری کارشان سکه بود جای خودشان را به نویسنده ها داده اند.»

همه چیز در این افسانه تازه واقعی است حتی آب مروارید چشم اژدها یا آمدن چشم پزشکی به غار و معاینه‌ی چشم او. همه چیز همان قدر که خیالی است، باورپذیر است.  کنش‌های خانم چشم پزشک از همان ابتدای داستان برای ما غیرعادی نیست. او در جست‌جوی نویسنده‌ای است که افسانه‌ای برای اژدهای عینکی بنویسد، افسانه‌ای که اژدها در آن بازی کند و نقش داشته باشد. اما کسی را نمی‌یابد. نویسنده‌ای نمی‌پذیرد و خانم دکتر تصمیم می‌گیرد به خاطر قولی که به اژدها داده خودش داستان را روایت کند. داستان ساده و روان آغاز می‌شود. از دوران کودکی او که در روستا و زندگی‌ با مادربزرگ‌اش. «بی ‌بی نارنج» که همه دلخوشی کودکی‌های اوست و همیشه برای‌اش افسانه و داستان می‌گوید. بی بی نارنج آرزو دارد که یک روز اژدهایی را به چشم ببیند و بالاخره یک روز عسل،    همان کودکی‌های خانم دکتر، در غاری در میان کوه با ننه اژدها آشنا می‌شود و زندگی این دختر و مادربزرگ‌اش از آن روز رنگی دیگر می‌گیرد. از پنهان نگه داشتن اژدها در غار، تا دردسرهایی که برای بی بی نارنج و عسل پیش می‌آید تا پیدا کردن چشم پزشکی برای اژدها و رفتن هر سه به شهر و درس خواندن عسل و بیماری بی‌ بی نارنج و تنها ماندن عسل با ننه اژدها.

سرانجام داستان، برآورده شدن آرزوی بی بی نارنج و ننه اژدها است. این زنجیره‌ی رخدادها و کنش‌ها چنان پاورپذیر است و به سادگی و روان روایت می‌شود که هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارد که همه رخ داده است چون منشا همه‌ی این رخدادها از رخدادهای واقعی داستان گرفته شده است از محیط پیرامون زندگی عسل. اژدها به همه‌ی رخدادهای معمول زندگی پیوند خورده است:

«همه کنش‌هایی که در فانتزی‌ها وجود دارد منشا واقعی دارد. تغییر شکل و دگرگونی و دگردیسی این کنش‌ها منجر به خلق کنش‌هایی از نوع دیگر می‌شود. در فانتزی‌ها هر کنشی باید کنش پیش از خود و بعد از خود را توجیه منطقی کند وگرنه باورپذیری خواننده دچار اختلال می‌شود.»

این داستان، پر است از شخصیت‌های زن که فعال و کنش‌گر هستند. از شخصیت اصلی داستان گرفته تا مادربزرگ او، دخترش و حتی خود اژدها که مادینه است! این هم نگاه تازه‌ای است که به این افسانه چهره‌ ای مدرن داده است.

در این افسانه‌ی نو، کودک (دختری) محور داستان است و کودکی‌های او با این اژدها و شناخت‌اش پیوند خورده است. داستان از کودکی دختر چشم پزشک آغاز می‌شود و به کودکی خود چشم پزشک می‌رسد: «محور فانتزی‌ها را کودکان می‌سازند. داستان برای آن‌ها روایت می‌شود. یا شخصیت خود کودکان یا موضوع و درون‌مایه داستانی در پیرامون دنیای کودکان می‌گذرد. کودکانی که در فانتزی‌ها هستند درگیر دنیای فراتری یا موقعیت‌های فانتاستیک می‌شوند. کودکان در فانتزی‌ها نقشی کلیدی دارند شروع کننده و گاهی محور فانتزی هستند»

«عینکی برای اژدها» از جنبه‌های بسیاری در تضاد با قالب‌های افسانه‌های کهن نوشته و پرداخت شده است. این داستان نمونه‌ای ویژه از تغییر هویت یا معکوس سازی هویت در فانتزی هاست. اژدهای داستان خوش قلب است. او در داستان‌ها بارها می‌گوید که مجبور بوده نقش‌های بد در داستان‌ها داشته باشد.

کتاب «عینکی برای اژدها» به موضوع عدم ارتباط یا عدم تفاهم بین نسل‌های متفاوت می‌پردازد. در حقیقت این کهن الگوها است که فراموش شده و این فراموشی در از یاد بردن اژدها و نقش او در افسانه‌ها خودش را نشان می‌دهد. بازیگر بدکردار افسانه‌ها در واقعیت بسیار مهربان است. او فرهنگ گذشته است، اژدها هویت تاریخی ماست که رو به فراموشی می‌رود: «می خواهم به سرزمین های دیگر بروم. شاید روی این زمین بزرگ جاهایی باشد که آدمهای اش با من دوست باشند و بخواهند برای بچه های شان افسانه بگویم یا افسانه بازی کنم.»

اژدها آرزو دارد تا با عینک‌اش در افسانه‌ای بازی کند و عسل دختر داستان در پی برآورده کردن این آرزوست و همین بهانه‌ای می‌شود برای نوشتن افسانه‌ای برای اژدهای عینکی: «زندگی کردن با بی بی نارنج و ننه جان به من آموخت دنیایی که در آن افسانه نباشد عشق دوستی امنیت و آرامش کم‌یاب‌تر خواهد بود.»

ننه نارنج، همان مادربزرگی است که در کنار کودک دختر داستان، کنش‌گر و داناست و کلید حل مشکلات داستان می‌شود: «در فانتزی‌ها بزرگسالان یا نیروی مخالف هستند یا نیرویی که آگاهی‌گر و کاشف در نقش مثبت در داستان ظاهر می‌شوند.»

 

یک فانتزی با کارکرد آگاهی بخشی

داستان «عینکی برای اژدها» داستان چند نسل است. عسل، بی بی نارنج، ننه اژدها و دختر عسل. نسل‌هایی که پیوندشان از طریق افسانه و داستان ممکن می‌شود. نسل‌هایی که گفت‌وگو با هم از داستان‌ها می‌آموزند با افسانه‌ها با هم گفت‌وگو می‌کنند. نسل‌هایی که افسانه‌ها یکدیگر را درک می‌کنند و فاصله‌ی میان خود را برمی‌دارند. اژدها رابط میان آن‌ها می‌شود، افسانه آن‌ها را به‌هم پیوند می‌دهد. روستای کوچکی که عسل در آن به دنیا آمده، یا پدر و مادری که او را ترک کنند و همه مشکلاتی که برای ادامه‌ی تحصیل دارد و همه‌ی سختی‌های مالی با حضور ننه اژدها و بی بی نارنج قابل تحمل می‌شود. دو شخصیتی که هر دو به گذشته تعلق دارند و هر دو انگیزه زندگی و تحصیل می‌شوند برای عسل تا برای بی بی نارنج و چشم‌های ضعیف اژدهایی که کسی به او کمک نکرده است یک چشم پزشک بشود.

چشم در این کتاب، نشانه‌ای است برای دیدن. این کتاب، داستان دیدن نادیدنی‌هاست. از اژدهایی که همه او را می‌توانند او را ببینید اما نقش‌اش و جایگاه‌اش را فراموش کرده‌اند تا زنانی که جامعه نمی‌خواهد یا تلاش می‌کند نادیده بگیرد.

«عینکی برای اژدها» داستان زنانی است که برای ماندن، فراموش نشدن و زندگی کردن تلاش می‌کنند. زنانی که همه در این کتاب صدا دارند، کنش‌گر و تاثیرگذار هستند برای جامعه و پیرامون خود. کتاب «عینکی برای اژدها» داستان از سایه به روشنی آمدن دختران و زنان است. یک فانتزی با کارکرد آگاهی بخشی که می‌تواند به ویژه به دختران در جامعه‌های شرقی این باور را ببخشد که اگر بخواهند می‌توانند تمام مرزهای نشدنی را پشت سربگذارند و خودشان را و شایستگی‌های شان را به جامعه‌های مردسالار بباورانند.

«اگر روزی در جایی مانند غاری نی زاری زیرزمین و یا کوهی با اژدهایی برخورد کردید که عینک زده بود بدانید که همان آخرین اژدهای روی زمین است. در دهان‌اش آتشی نیست که سوزان باشد. اما قلبی به گرمی آتش دارد... اگر افسانه گفت یا در افسانه‌ای بازی کرد به او گوش جان بسپارید و بازی او را تماشا کنید. او گنجینه بزرگ افسانه‌های زمین است.»

نویسنده
عادله خلیفی
منبع
فانتزی در ادبیات کودکان، محمدهادی محمدی
Submitted by editor2 on