«تمساحی که از آب بازی خوشش نمیآمد» داستان بچه تمساحی است که با خواهرها و بردارهایش متفاوت است و در اخر میفهمد در واقع یک بچه اژدهاست.
«تمساحی که از آب بازی خوشش نمیآمد» داستانی در مورد یک تمساح کوچک است که در یک خانواده با خواهر و برادرهایش زندگی میکند. او خیلی دوست دارد با خواهرها و برادرهایش بازی کند؛ اما آنها همیشه مشغول آببازی و آبتنی هستند، کاری که تمساح کوچولو اصلا دوست ندارد. او تمام تلاشش را میکند از آب خوشش بیاید و با آنها آبتنی کند؛ اما نمیشود، چون او از آب متنفر است. مثلا یک بار با تمام پولهایش یک تیوب بادی میخرد، دور کمرش میبندد و در آب میپرد؛ اما باز هم موفق نمیشود. یک بار هم سعی میکند از تخته شیرجه پایین بپرد و هیجانی که بقیه تجربه میکنند را امتحان کند؛ اما هیچ لذتی برایش ندارد .او بارها و بارها تلاش میکند از آب خوشش بیاید، اما فایدهای ندارد. تا اینکه یک روز دماغ تمساح کوچولو شروع به خاریدن میکند. خارش بیشتر و بیشتر میشود و عطسه میکند. اینجاست که داستان تمساح کوچولو به اوج خودش میرسد. ناگهان از دماغش آتش بیرون میآید و میفهمد یک تمساح نیست، و یک بچه اژدهاست. و برای همین هم همیشه از آب، از یخ زدن و خیس شدن متنفر بوده است. او اصلا برای شنا کردن به این دنیا نیامده است، بلکه به این دنیا آمده تا کارهایی که یک اژدها باید انجام دهد را انجام دهد. سرانجام خواهرها و برادرهایش هم پی به هویتاش میبرند و میپذیرند او مثل خودشان نیست و از آن به بعد بازیهایی که با یک اژدها میشود کرد را با او میکنند.
تصاویر در عین سادگی بسیار دلنشین و هم راستا با متن هستند. تصویرگر در به تصویر کشیدن شخصیتها و نشان دادن احساساتشان موفق عمل کرده است. نکته جالب در مورد آستربدرقه است که در آستر بدرقه ورودی تمساح مادری را میبینیم که جهت حرکتش به سمت داخل کتاب است؛ که ما را برای ورود به داستان آماده میکند. او سبدی در دست گرفته که تخمهایش درون آن است و یکی از تخمها رنگش با دیگر تخمها فرق دارد. مخاطب در سیر داستان متوجه میشود آن تخم متفاوت تخم اژدها بوده است. در آستر بدرقه خروجی کتاب متوجه اژدهای مادری میشویم که سبدی از تخمهایش در دست دارد. در سبد او نیز رنگ یکی از تخمها با بقیه فرق دارد و جهتش به سمت خارج شدن از کتاب است و در واقع نوید داستان دیگری با همین روند داستانی را به مخاطب میدهد.
داستان «تمساحی که از آب بازی خوشش نمیآمد» تداعیکننده داستان جوجه اردک زشت است. تمساح و جوجه اردک زشت هر دو در ابتدا حس ناامیدی و سرخوردگی دارند که در انتهای داستان هر دو شخصیت وقتی پی به هویت واقعی خودشان میبرند، اعتماد به نفس از دست رفته را باز مییابند و زندگی جدیدی را از سر میگیرند.
«جما مرینو»، نویسنده و تصویرگر کتاب «تمساحی که از آببازی خوشش نمیآمد»، نیمه اول زندگی خود را در زادگاه خود در نزدیکی بارسلونا گذراند و معمار شد. و پس از زندگی و کار در دوبلین، تل آویو و سرانجام لندن، دنیای جذاب کتابهای تصویری را کشف کرد. «تمساحی که از آببازی خوشش نمیآمد» اولین کتاب مرینو است و در سال 2011 جایزه Macmillan مک میلان برای تصویرگری را برایش به ارمغان آورده است. وی در آن زمان مشغول تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته تصویرگری کودکان در دانشکده هنر کمبریج بود.
از دیگر کتابهای ترجمه شده از این نویسنده و تصویرگر میتوان به کتاب «گوسفندی که جوجه به دنیا آورد» و «گاوی که از درخت بالا میرفت» اشاره کرد.