به «یکتا بهروزی» که شمع مادرش را روشن نگاه داشته است.
«آتش یخزده» روایت پرفرازونشیب پرواز به سمت زندگی جدید است. زندگی جدیدی که پدر برای پسر کوچکش ماتیو رقم میزند تا در خلال این سفر پررمزوراز، زوایای تازهای از جغرافیای جهان درون و بیرون خود را تجربه کند. تجربهای که هر نوجوانی به آن احتیاج دارد، تا ضمن روبهرو شدن با ترسها و نگرانیها، امیدها و ناکامیهایی که دستاورد دنیای بزرگسالان است، به تصویر و تصوری شایسته و درخور از خویشتنِ خود برسد و هویت خویش را خلق کرده، بر اساس همین هویت به زندگی ادامه دهد.
پدر گفت: «خوب، ماتیو ما باز هم با هم هستیم و داریم بهسوی یک زندگی جدید پرواز میکنیم.»
همین جمله کافی است تا مخاطب را با داستان همسفر کند. بدینگونه او پابهپای قهرمانان داستان به اکتشاف و مکاشفهی خود و دنیای پیرامونش دست خواهد زد؛ زیرا تمامی شخصیتهای «آتش یخزده» کنجکاوند و جستوجوگر. شخصیتهایی که در هیچ کجا، چه خانه باشد و چه مدرسه، چه قلهی کوه باشد و چه دامنهی آن، از حرکت باز نمیایستند و همواره در تلاش هستند. ایشان در نهایتِ شجاعت خطر میکنند و دل به دریای پرتلاطم حوادث میسپارند. هیچ برف و بورانی هم نمیتواند ارادهی آنها را به زانو دربیاورد و شکستشان دهد. آنها، در خلال همین کنجکاوی جسورانه، که گاه تا یک قدمی مرگ پیش میرود، زوایای تاریک هستی را درمینوردند و در تقابل با جهان آکنده از واقعیت بزرگسالان، جهان عظیم سرشار از رؤیای خود را خلق میکنند.
خرید کتاب با موضوع نوجوانان و خودشناسی
کیاک گفت: «ما باید همیشه در حرکت باشیم.»
«من به یخهای شناور اعتماد ندارم. تو فقط پاهایت را جای پای من بگذار.»
در «آتش یخزده»، مرز میان خیال و واقعیت و رؤیا و آرزو، نهچندان دور است و نه آنچنان نزدیک. اما در نهایت این آرزو است که آتش واقعیت را خاموش میکند و خود روح شکستناپذیرش را چون ابری سپید بر هستی میگستراند. چنین جهانبینیای مخاطب را متقاعد میکند که تحت هیچ شرایطی، رؤیاهایش را به فراموشی نسپارد و همیشه و همهجا به آرزوهایش فکر کند.
«کاش مادر هم اینجا بود.» ماتیو آهی کشید: «او خیلی دوست داشت...»
«خوب، او اینجا نیست و من و تو باید به این فکر عادت کنیم.»
ماتیو گفت: «این را میدانم. فقط یک آرزو بود.»
پدر نفس عمیقی کشید و گفت: «آرزو هیچچیز را عوض نمیکند.»
این گفتوگوی فلسفی میان ماتیو و پدرش، ضمن برجسته ساختن تقابل میان جهانبینی کودکان و بزرگسالان، بر این انگاره تأکید میکند که زندگی در ذات خود مبارزهای طاقتفرساست و در نهایت این کودکاناند که پیروز میدان هستند. در این اثر، حوادث داستان بهشکلی هنرمندانه در هم تنیده شدهاند و مخاطب را برای رویارویی با طوفانی سهمناک آماده میکنند؛ طوفانی که هیچ ساحل امن آرامشی ندارد و او را نه برای خوابی رؤیاگونه، که برای تقابل با زندگی سخت و دشواری آماده خواهد کرد که چارهای جز پیروزی بر آن نیست.
تکاپو برای کشف جهانهای ناشناختهی دور از دسترس از موتیفهای اصلی داستان است. پدر ماتیو مثل همیشه در جستوجوی یافتن گنجی پنهان در دل زمین است؛ گنجی که اگرچه هیچگاه پیدایش نمیکند، وسوسهی یافتنش همیشه با اوست و همین وسوسه زندگی او و ماتیو را سرشار از هیجان کرده است. اما ماتیو بهجای گنجی که در زیر زمین پنهان شده است، به جستوجوی پدرش میپردازد که سرما و برف و بوران بیرحمانه میخواهند او را از پسرک بگیرند. ماتیو بهناچار درگیر مبارزهای نابرابر میشود که البته در پایان سربلند از آن بیرون میآید. او نمیخواهد تسلیم سرمای زندگی شود و تحت هر شرایطی شمعی را میان تاریکی روشن میکند و اجاق خانهاش را روشن نگه میدارد.
وقتی ماتیو به داخل خانه قدم گذاشت گفت: «پدر تو اینجا هستی؟» جوابی نیامد. خانهی خاکستری با آن فضای تیره و سرد لرزید. ماتیو با دست کلید چراغ را زد. اما هیچ اتفاقی نیفتاد. دوباره امتحان کرد. هیچ. او یکی از شمعهای سفید را که برای مواقع اضطراری بود از قفسه درآورد و با یک کبریت هم شمع و هم اجاق را روشن کرد.
در «آتش یخزده»، مخاطب همچون قهرمان قصه (با شگردی که نویسنده در ساختار رواییاش انتخاب کرده است) هر لحظه خود را در یک قدمی معدنی بزرگ و در بزنگاه شکار یک ماهی نهنگآسا میبیند. اما هربار معدن از برابر چشمانش ناپدید میشود و ماهی از دستانش میگریزد تا انگیزهی سفر در ذهن او باز هم چنان آتشی که هیچگاه خاموشی نمیگیرد، زبانه بکشد. این امر مخاطب را وامیدارد تا به این دیدگاه فلسفی دست پیدا کند که آنچه در زندگی ارزش حقیقی دارد، جستن است، نه یافتن. شدن است، نه بودن.
از سوی دیگر، رگههای روانشناسی وجودی، که در سرتاسر روایت موج میزند، مخاطب را با مفهوم وجود بهشکلی دیگرگونه آشنا میکند، تا به ارزش حقیقی وجود پی ببرد؛ به نحوی که هم برای حفظ آن و هم برای هویتبخشی به خود نهایت تلاش خود را به کار گیرد.
پرستار گفت: «پدرت خیلی قوی است. او حدود صدوشصت کیلومتر راه یخزده را طی کرد تا به اینجا رسید. او هم جان چارلی و هم جان خودش را نجات داده است.»
ستایش تجربه و تقابل زندگی حقیقی با سیستم تعلیم و تربیت مدرسهای از دیگر مفاهیم بنیادینی است که نویسنده به شکلی هنرمندانه، بیآنکه به دام انتقاد مستقیم بیفتد در چیدمان اتفاقات و حوادث داستان خلق کرده است تا مخاطب به ارزش حقیقی تجارب زندگی پی ببرد و هیچگاه از مدرسهی واقعی، که خود زندگی است، غافل نشود. آنجا که ماتیو و دوستش در جستوجوی پدرش میان سرمای کوه گرفتار میشوند، ماتیو ضمن آگاهی از ناکارآمد بودن آموزشهای مدرسه در خلق زندگی موفق، با اتکا به تجربیات پدربزرگش از مرگ نجات پیدا میکند.
در سایت کتابک بخوانید: انسانمداری در بازیهای سنتی، گفتوگو با ثریا قزل ایاغ
«خواندن و نوشتن، جغرافیا، تاریخ، تیراندازی و تنیس خیلی هم لذت داشت.»
کیاگ گفت: «بهجز تنیس و تیراندازی. چون من هم اینها را یاد گرفتهام. ولی ماتوسی کدامیک از این درسها میتواند اینجا به تو کمک کند؟»
«نمیدانم. فکر میکنم هیچکدام از آنها نتواند در این شرایط به ما کمک کند.»
کیاگ گفت: «درست است. هیچکدام. ماتوسی در مدرسه دربارهی یخ به تو نگفتند؟»
«نه، دربارهی یخ نه.»
«یک بار یک کالونا به من گفت که پدربزرگم یک نادان بوده است. میشنوی چه میگویم نادان؟ ولی هرآنچه ما ظرف این چند روز انجام داده و در روزهای آینده انجام خواهیم داد از پدربزرگم به من رسیده است. بدون دانش پدربزرگم من و تو تا حالا مرده بودیم.»
بهرهگیری از فرهنگ شفاهی اسکیموها و سرخپوستها، جایی که داستان در آن اتفاق میافتد، جذابیت خاصی به فضای داستان بخشیده است و در پرداخت شخصیتها و باورپذیری آنها نقش مهمی دارد. ارجاعات درونمتنی و پیرامتنی به این فرهنگ شفاهی، مرز میان واقعیت و افسانه را به حدی به هم نزدیک کرده است که از طریق درهمتنیدگی روایی، گاه در همدیگر میآمیزند و گاه در هم استحاله میشوند. این درهمتنیدگی سبب شده است مخاطب خود را نه صرفاً در مقام خوانندهی داستان، که به شکل انسانی تصور کند که خود در آن سرزمین حضور دارد و سایه به سایهی مردمانش حرکت میکند و افسانههایشان را بهشکلی مستقیم تجربه کرده، با باورمندی به آنها تا انتهای داستان پیش میرود.
خرید کتاب موج بزرگ: زندگی از مرگ قویتر است
«مادربزرگم میخواهد من به تو بگویم که او تقریباً تمام عمرش را در آکی آکتولااولاویک، در زمستانها و در ایگلو و در تابستانها در چادر پوست سگ آبی به سر آورده است. او شبها نمیتواند بدون نور چراغ بخوابد. او از تاریکی میترسد و معتقد است که چیزهای عجیبی مثل روح و شبح در تاریکی پرسه میزنند.»
کیاگ گفت: «پدربزرگم مُرد با این فکر که زمین مسطح است. او فکر میکرد ارواح، یخها را به حرکت درمیآورند و آنها را متوقف میکنند. او میگفت شبهای مهتاب گاه میشود انسانهای کوچکی را دید که در کنار شکافها به پشت دراز کشیده و پاهایشان را مثل قیچی در هوا حرکت میدهند و فریاد میکشند و میخندند و انسانهای درمانده را دست میاندازند.»
حضور نه در رویکردی فیزیکی، بلکه در نگاهی فلسفی، از دیگر مفاهیم کلیدی داستان است. ساختار «آتش یخ زده» به گونهای است که همه در آن حضور دارند. چه شخصیتهایی که حرف از پشت حرف روی سطرها راه میروند و با یکدیگر و مخاطب دیدار میکنند، چه شخصیتهایی که غائباند، اما در روح و جان دیگران حضوری ازلی و ابدی دارند و با همین حضورِ معجزهگرشان داستان را پیش میبرند. مادر در این داستان موجود منحصربهفردی است که اگرچه همسفر ماتیو و پدرش نیست، هیچگاه از طرح داستان حذف نمیشود و ماتیو هرازگاهی با مرور خاطراتش او را از حاشیه به متن داستان فرامیخواند، تا مبارزه علیه عادت به نبودن را ادامه دهد. او برای رهایی از این عادت مرگبار مدام از فقدان و فراموشی عادتزدایی میکند. نویسنده در این داستان بهطرزی معجزهآسا دلبستگی ماتیو به مادرش را به تصویر کشیده است و همذاتپنداری عمیقی را با شخصیت او برای مخاطب خلق کرده تا او هم به نقش مادر – حتی آنگاه که غایب است - در شکلگیری شخصیت انسان پی ببرد و کهنالگوی مادر را در گسترهی زندگی سخت و دشوارش حفظ کند.
ماتیو به یاد حرفهای مادرش افتاد. او همیشه میگفت: «پدرت همیشه فکر میکند در یکقدمی یک معدن بزرگ است که زیر پای او پنهان شده است. تو باید به این فکر عادت کنی. او مثل ماهیگیری است که فکر میکند جایی در زیر آبها، یک ماهی بزرگ منتظر قلاب اوست. کسی چه میداند شاید یک روز آنچه را که او به دنبالش میگردد بیابد.»
کسی چه میداند، شاید در یک قدمی من و تو هم یک معدن بزرگ وجود دارد، که زیر پایمان پنهان شده است. شاید ما همان ماهیگیری هستیم که جایی در زیر آبها، یک ماهی بزرگ منتظر قلابمان است. اگر اینگونه است، بیا معطل نکنیم و «آتش یخ زده» را سطر به سطر بخوانیم. کسی چه میداند، شاید من و تو نیز یک روز آنچه را به دنبالش هستیم بیابیم.
مشخصات کتاب
نویسنده: جیمز هوستون
مترجم: ثریا قزل ایاغ
ناشر: توس
سال نشر: 1372
نوبت چاپ: اول