کودکان را یک یک صدا کرده و از هرکدام خواستم کوچک ترین و بزرگ ترین چیزی را که در کلاس می بینند نام ببرند.
سپس از هر کودک خواستم با چیزی که نام برده، حرف بزند. یکی از کودکان که کوچک ترین را "میخ" و بزرگ ترین را "در" دیده بود درحالی که گوشش را می کشید یعنی دارد گوش می دهد گفت:
- میخ می آیی بازی کنیم؟
- آره می آم، بیا بریم،... راه افتادند .....
- در می آی سه تایی باهم بازی کنیم؟
- نه نمی آم
- چرا؟
- چون استخوانم یعنی لولایم درد گرفته و صدا می ده، نمی تونم!
در اینجا میخ می گوید: "اگر بیایی با ما بازی کنی یا بگذاری ما رد بشویم، ما هم برای تو روغن می آوریم که به استخوانت بمالی و خوب شوی". در راضی شد و سه تایی شروع به بازی کردند.
هرکدام از کودکان برای پیدا کردن کوچک ترین و بزرگ ترین چیز به محیط اطراف شان توجه کردند. نیروی تخیل شان را فعال کردند، فکر کردند، سخن گفتند، بازی کردند و لذت بردند. این کارگاه برای کودکان کلاس اول (۷ساله) اجرا شد. در کلاس های بالاتر می توانیم از کودکان بخواهیم که گفت و گوی شان را بنویسند و با کمک نقاشی کتابسازی کنند.
این فعالیت را فخری ذهبیون در انجمن دوست داران ادبیات کودک و نوجوان اصفهان اجرا کرده است.