منوچهراکبرلو، نویسنده، منتقد، پژوهشگر و مدرس دانشگاه گفت: نگاه آموزش و پرورش به ادبیات، ابزاری است و فقط میخواهد به بچهها آموزش دهد و بگوید چه کاری بکنید چه کار نکنید. درنتیجه در این نظام «دیکته» که دانشآموز را وادار به تقلید کردن واو به واو از گفتههای دیگران میکند، جایگاه بسیار مهمتری از «انشاء» دارد که قرار است بچهها آنجا خودشان حرف بزنند.
منوچهر اکبرلو در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ادبیات تعلیمی را محور نظام آموزش و پرورش در همه دورهها دانست و تصریح کرد: ادبیات تعلیمی ادبیاتی است که هدفش لذت بردن بچهها نیست و قرار نیست خلاقیت آنها را بارور کند، بلکه فقط ابزاری است برای آموزش مفاهیم اخلاقی یا اجتماعی به آنها.
این نویسنده و منتقد ادبی افزود: آموزش و پرورش هیچگاه نتوانسته است ادبیات را به عنوان یک لازمه مهم برای بچهها نشان دهد، چراکه وجه جذاب آن را نشان نداده است. برای همین است که بچهها فقط مجبورند اینگونه ادبیات را بخوانند یا شعرها را حفظ کنند. جالب این است که به این شکل حتی وجه آموزشی آن هم منتقل نمیشود.
مبنا قرار دادن ادبیات تعلیمی در آموزش و پرورش
وی ادامه داد: به خاطر مبنا قرار دادن ادبیات تعلیمی، انتخاب موضوعات درسها هم بر همین اساس صورت میگیرد. به عنوان مثال در کتاب فارسی کلاس چهارم ابتدایی امسال، شعر یکی از شاعران معاصر آورده شده است که خواندنش برای خود من هم دشوار است، چه برسد به کودک کلاس چهارم ابتدایی که به اجبار باید آنرا حفظ کند. درواقع کلماتی که از ادبیات کهن در این شعر استفاده شده برای کودک قابل فهم نیست و معلم یا والدین باید کلمه به کلمه این شعر را برای کودک توضیح دهند تا برایش قابل فهم شود. به نظر شما شعری که اینقدر نیاز به توضیح داشته باشد اصلا برای یک کودک ١٠ ساله جذاب و لذت بخش است؟
نویسندگان از توجه آموزش و پرورش به ادبیات ناامید شدهاند
اکبرلو گفت: البته بسیاری از نویسندگان با تولید آثار درخور نشان دادهاند که میتوانند سهم مهمتری در آموزش و پرورش کشور داشته باشند؛ بسیاری معتقدند که آموزش و پرورش راه را بر ادبیات بسته است و فقط بخش لاغری از ادبیات ما امکان حضور در کتابهای درسی را دارند. این امر در دهههای گذشته هم وجود داشته و متاسفانه سبب شده بسیاری از نویسندگان از آموزش و پرورش برای پرداختن به ادبیات ناامید شوند و این ناامیدی درنهایت به نفع کودکان و نوجوانان ما نیست.
وی افزود: نگاه آموزش و پرورش به ادبیات، ابزاری است و فقط میخواهد به بچهها آموزش دهد و بگوید چه کاری بکنید چه کاری نکنید. درنتیجه در این نظام «دیکته» که دانشآموز را وادار به تقلید کردن واو به واو ازگفتههای دیگران میکند جایگاه بسیار مهمتری از «انشاء» دارد که قرار است بچهها آنجا خودشان حرف بزنند. طبیعی است با این نگاه، انشاء یا هنر، عنصری مزاحم تلقی شوند، چون با نگاه یکسویه و متکلم الوحده آموزش و پرورش سازگاری ندارد.
مهجور ماندن ادبیات نمایشی در کتابهای درسی
اکبرلو یادآوری کرد: وقتی که از ادبیات سخن میگوییم، معمولا همه اشخاص به صورت سنتی به یاد شعر و قصه میافتند، در حالیکه ادبیات بخشهای دیگری هم مانند ادبیات نمایشی را شامل میشود. به عنوان مثال ادبیات نمایشی در هیچ زمانی و در هیچ پایهای مورد توجه قرار نگرفته است و از آن بیشتر به عنوان هنر نمایشی که روی صحنه اتفاق میافتد، یاد میشود. اگر به قدمت ادبیات توجه کنیم، ادبیات نمایشی در همه جای دنیا به معنای ادبی مستقل آن، همپای ادبیات داستانی و شعر وجود داشته و اگر در کشور ما به آن بی توجهی شده به این دلیل است که در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی و دفتر برنامهریزی و تالیف کتابهای درسی، هیچگاه کارشناس ادبیات نمایشی وجود نداشته و همیشه ذهنیتی غیرکارشناسانه به این بخش وجود داشته است.
ادبیات کتابهای درسی پاستوریزه است
این منتقد و پژوهشگر ادبی ادامه داد: به عبارت دیگر ادبیات موجود در کتابهای درسی ادبیات پاستوریزهای است که یکسره از بچهها میخواهد خوب و مودب باشند. طبیعی است که این نوع ادبیات نمیتواند به گسترش کتابخوانی کمک کند و برعکس دافعه هم ایجاد میکند. همه ما اگر کتابخوان شدهایم، شروعش با خواندن کتابهایی بوده که پیش از هرچیز آنها را دوست داشتهایم و برایمان جذاب و سرگرم کننده بوده است و هیچگاه با هدف شنیدن موعظه، کتابی را در دست نگرفتهایم.
اکبرلو گفت: ازطرفی به خاطر وجود کتابخانههای مدارس انتظار میرود آموزش و پرورش به فرهنگ کتابخوانی کمک کند. با توجه به اینکه من ٣٠ سال در آموزش و پرورش کار کرده ام و سه سال کارشناس تجهیز مدارس و هفت سال کتابدار بودهام، به خوبی دریافتم که از بین هزاران مدرسه، تعداد انگشت شماری مدرسه وجود دارد که کتابخانه واقعی (ازنظر فضایی که بتوان نام کتابخانه بر آن گذاشت)دارند. همچنین وجود کتابدارانی که علاقهمند و معتقد به کتابخوانی باشند کم است و کتابهایی که برای بچهها جذاب باشند هم کمتر به چشم میخورد.
رواج مطالعه زیرمیزی بین دانشآموزان
وی افزود: اکثر مدارس یا محیط مستقل برای کتاخوانی ندارند یا از مکانهای مهجور مدرسه مانند زیرزمین یا زیرپله برای کتابخانه استفاده میکنند و افرادی که به عنوان کتابدار در مدارس فعالیت میکنند، کمتر علاقهای به کتاب خواندن یا معرفی کتابهای روز دارند. همچنین کتابها معمولا به شدت کنترل میشوند و بسیاری از کتابها اجازه حضور در کتابخانه را ندارند و خود بچهها به اصطلاح به صورت «زیرمیزی» آنرا با هم رد و بدل میکنند.
این استاد دانشگاه در ادامه به حضور مجلات مختلف در آموزش و پرورش اشاره کرد و گفت: مجله رشد که مجله رسمی آموزش و پرورش است، تنها مجلهای است که در این نهاد توزیع میشود و مجلات دیگر حتی اگر از سوی نهادهای فرهنگی معتبر مانند سروش، نشریات حوزه هنری و شهرداری هم منتشر شود، اجازه توزیع در آموزش و پرورش را ندارند. درنتیجه مجموعه این عوامل سبب میشود کودکان کتابخوان ما از کتابخانههای مدارس خارج نشوند، یعنی این کتابخانهها، کتابخوان پرورش نمیدهند.
اکبرلو مدرس دانشگاه، روزنامه نگار، منتقد، پژوهشگر و نویسنده در ١٩ آبان ١٣۴١ در تهران متولد شد. وی تاکنون ٢۴ جلد کتاب در زمینه ادبیات و هنر شامل چند مجموعه نمایشنامه، شش کمیک استریپ، هفت داستان آموزشی برای نو سوادان و ترجمه مدخلهای هنر و ادبیات و دو دایره المعارف نوشته است. برخی از آثار اکبرلو عبارتند از: «پلنگ و آدمیزاد»، «نمایشنامههای کوتاه (٣ جلد)»، «یک دوستی داشتم»، «زنده باد نمایش»، «اسب سفید بالدار»، «سینما برای نوجوانان»، «آسمان خاکستری است»، «یک، دو، سه، همه کار»، «تعزیه برای نوجوانان».