نمایشگاه کتاب تهران به پایان رسید و گفتوگو درباره کتاب در جامعهای که بیشترین مردم کتاب نمیخوانند و برای ١٠ روز از تاریکی درآمده بود تمام شد.
همگان میدانند که نمایشگاه کتاب تهران، بازار کتاب است، نه نمایشگاه کتاب به مفهوم فنی، مانند نمایشگاه بهاره پوشاک و از این دست که در حقیقت آنها هم بازار دورهای یا فصلی هستند مانند دوشنبهبازار و چهارشنبهبازار که در مناطق بومی ایران رواج دارند.
زیرا نمایشگاه کتاب مفهومی دیگر دارد که در اینجا به آن نمیپردازم. اما بهعنوان کسی که سهدهه است در حوزه کتاب کودک کار کردهام، اگر کسی از من بپرسد وضعیت ادبیات کودکان و کتاب کودک در ایران امروز در چه جایگاهی است و با چه عنوانی میتوان آن را نامید، میگویم، وضعیت شترگاوپلنگ. زیرا ادبیات کودکان امروز در ایران ملغمهای است از تواناییها و ناتوانیها. آنجا که دولت و ناشران دولتی و نیمهدولتی در کار کتاب کودک سیاستگذاری و دستاندازی کردهاند، ما نمایشی از ناتوانیها را میبینیم. آنجا که سازمانهای مردمنهاد کار دستشان بوده است، توانایی نقش مردم در ادبیات کودکان را شاهد بودهایم. بهطور مشخص دولت، کارشناس برجستهای در زمینه ادبیات کودکان ندارد، اگر کسانی هم در این زمینه با سازمانهای دولتی کار کردهاند، برای بهرهبردن از امکانات بوده است. دولت در این سالها کوشیده است که در مجامع و نشستهای بینالمللی ادبیات کودکان حضور داشته باشد، اما دریغ از یک کار جدی. کارشناسان به سفر رفتهاند و بهجای پرکردن چمدانها از اندیشهها و دستاوردهای ادبیات کودکان، چمدانهای خود را از سوغات پر کردهاند. اما در کنار آن سازمانهای مردمنهاد، نام ایران را در نهادهای بینالمللی ادبیات کودکان تثبیت کردهاند و این کار را هم بیشتر با هزینههای شخصی خود انجام دادهاند. در زمینه تألیف، ناشران دولتی و نیمهدولتی نسبت به برخی از ناشران خصوصی کارنامه خوبی ندارند. آنجا که کار ترجمه است، زبان کوتاه، هیچ ارزشی برای بررسی ندارد. چون حاصل کار دیگران را بدون حق کپیرایت منتشرکردن که جایی برای فخر فروختن ندارد. آنجا هم که تألیف ماندگاری صورت گرفته است، نمره ناشران دولتی با امکانات گسترده کمتر از برخی از ناشران خصوصی است. اما نکته تأسفبار در این میان، ربودن گوی رقابت از هر دو گروه دولتی و خصوصی، که کتابهای باکیفیت منتشر میکنند، از سوی ناشران بازاری است که کودکان ملعبه جیب آن ها شدهاند. هر کتاب بیارزش یا کمارزشی را به گستردگی در شبکه بازار تزریق میکنند و زخم درونی ادبیات کودکان را ژرفای بیشتری میبخشند. وضعیت نهادی مانند کانون پرورش فکری با داشتن نزدیک به هزار کتابخانه، بههیچوجه خوب نیست. گفته میشود چهار سال است که برای این کتابخانهها، کتاب کودک خریداری نشده است. باورکردن این نکته دشوار است. اما بهگفته یکی از کارگزاران کانون، اکنون بودجه کانون با هزینه پرسنلی آن سربهسر شده است و دیگر چیزی برای خرید کتاب، که خوراک کتابخانه است، باقی نمیماند. سرپرست نهاد کتابخانههای عمومی نیز که با شعار کودکمحوری به میدان آمده است، از نداشتن بودجه خرید در همه بخشها و البته بخش کتاب کودک مینالد. وضعیت نمایشگاه یاد یار مهربان سال گذشته، گویای ازنفسافتادن دادوستد کالایی به نام کتاب کودک است. وضعیت نویسندگان ما بهطور عام از این بهتر نیست. نویسندگانی چون من که در دهه ۶٠ کارشان را شروع کردهاند، اکنون در حال گذار از میانسالی هستند. میدان تنگ برای تخیل، کمسوادی اکتشافی و کمسوادی تئوریک دامن بیشتر آنها را گرفته است. بیشتر داستانها یا شعرهایی که در این زمینه تألیف میشود، بوی ماندگی و ترشیدگی میدهد. وضعیت تصویرگری از این بهتر نیست. اکنون نسلی از تصویرگران پا به میدان گذاشتهاند که تنها در فکر ربودن جایزههای داخلی و بینالمللی هستند و کودک کمترین جایی در ذهن آنها ندارد. در چنین وضعیتی، یک چشم میخندد و یک چشم گریان است. پاها شتر است، تنه گاو و سر پلنگ. این مخلوق شگفت حاصل ٣٠ سال تلاش ماست. تصورش سخت است، اما تصویرش آسان.