شب درختی سیاه و بزرگ است،
پخش در آسمان شاخسارش.
چون هوا خوب تاریک گردد،
گردد آغاز فصل بهارش.
شاخه در شاخه و برگ در برگ،
سایه بر سایه چون کوه بر کوه،
برگ بر برگ: بسیار، بسیار،
شاخه بر شاخه: انبوه، انبوه.
از غروب این درخت سیاهی
رفته رفته برآرد شکوفه،
از هزاران هزاران ستاره
تا سحرگاه دارد شکوفه.
صبح میآید و نیست دیگر
از درخت سیاهی نشانی.
آسمان است و تنها گلی زرد،
از گل زرد روشن جهانی.