خانم معلم و آقای نقاش

«خانم معلم نقاشی غزاله را برداشت، به بچه ها نشان داد و گفت:

- چه کسی تا حالا پرنده ای مثل این پرنده دیده است؟

هیچ کس ندیده بود. خانم معلم دوباره گفت:

- چه کسی خورشید این شکلی دیده است؟

باز هم هیچ کس ندیده بود. گفت:

- غزاله خانم، خورشید که این شکلی نیست.

خورشید ناراحت شد و اخم کرد.غزاله گفت:

- ولی قشنگ است.

خانم معلم گفت:

- نه، توی نقاشی هر چیز وقتی قشنگ است که مثل خودش باشد! نه خورشید تو مثل خورشید است، نه پرنده ات مثل پرنده ها است، نه ابرت مثل ابر است و نه خانه ات مثل خانه هاست!»

مخاطبان این داستان کودکانی هستند که وارد سیستم آموزش مستقیم شده و شاید بارها و بارها، از جانب ما بزرگ ترها به جرم کشیدن آنچه که شبیه به واقعیت نیست، محکوم شده باشند. درک کودک از دنیای اطرافش بسیار متفاوت از درک ماست. او به واسطه همین درک متفاوت و حس تخیل است که دست به آفرینش های گوناگونی می زند که شاید برای ما که سال هاست از دنیای او فاصله گرفتیم، گنگ و مبهم باشد. و ما گاهی همه این تفاوت ها را ناشی از عدم توانایی کودک می پنداریم.

داستان خانم معلم و آقای نقاش به خوبی توانسته است با توصیف دنیای غزاله، به این تفاوت ها و مشکلاتی که برای کودکان ایجاد می شود اشاره کند.

تصاویر داستان خلاقانه است و به مخاطب در درک فضای خود بسیار کمک می کند. دیدن پرنده ای که شبیه هیچ پرنده ای نیست، خورشیدی که شبیه هیچ خورشیدی نیست و ابرهای رنگین در آسمان در پرورش حس تخیل کودک بسیار مؤثر است. در طول داستان ذهن مخاطب با دنیای خود و آنچه بزرگ ترها از او انتظار دارند درگیر می شود.

و سر انجام:

«نقاشی غزاله تمام شد. آقای نقاش رفته بود، اما یک بیست زیر نقاشی بود. یک بیست که شبیه بیست های دیگر نیست. شبیه به یک پرنده است، پرنده ای که شبیه هیچ پرنده دیگری نیست.»

تهیه کننده
روناک ربیعی
سال نشر
۱۳۸۳
ناشران
نویسنده
علی اصغر سیدآبادی
پدیدآورندگان
Submitted by editor3 on