خانم "لیزی" شصت و هفت ساله، پس از بازگشت از بیمارستان، یک خفاش در خانه خود مییابد. او نام "ومپرل" را برای خفاش انتخاب می کند و سعی می کند تا با تهیه شیر برای او، حس خونخواری را در این خفاش از بین ببرد.
اگرچه تجربیات بعدی نشان می دهد که خفاش چندان هم نسبت به آدمها بیتفاوت نیست. او هم مثل همه خفاشهای دیگر، غذای خود را از بدن انسانها تامین میکند، اما به نوعی دیگر...
داستان "خفاش کوچولو" نوشته "رناته ولش"، داستانی فانتزی در باره خفاشی است که به کمک انسانها می شتابد. داستان به بیان کشمکش آدمیان می پردازد و نشان می دهد که نوعدوستی و درک متقابل میتواند به روابط انسانی منجر شود. در طول داستان مباحث بسیار مهمی در مورد رابطه اجتماعی و عاطفی میان انسانها مطرح می شود و نویسنده در قالب داستان به بحث در این موارد می پردازد. ضمن آنکه کشش و جذابیت قابل توجه داستان، مطالعه آن را دلنشین و جذاب خواهد کرد.