تجربه‌های کتابخوانی آموزگار «با من بخوان» با کودکان نابینا و کم‌بینا

سمیه جهان‌تیغ آموزگار کودکان مدرسه نابینایان مهر، مدرسه‌ای زیر پوشش برنامه «با من بخوان» در زاهدان واقع در استان سیستان و بلوچستان است.

آموزگار خلاقی که نابینایی را معلولیتی در کودکان ندید که به سبب آن کودکان را از بخشی از آموزش طبیعی‌ای که حق آنان است محروم کند، بلکه با پشتیبانی برنامه «با من بخوان» و زیرپوشش این برنامه، این ویژگی کودکان را نیازی ویژه در آنان دید و با تلاش‌های بسیار خود و به کمک شیوه‌های آموزش خلاق، کتاب‌های باکیفیت را با روش بلندخوانی، گفت‌وگو و نمایش در پیوند با کتاب با این گروه کودکان سهیم شد تا آنان نیز همانند دیگر کودکان، لذت خواندن را تجربه کنند. او همچنین با شیوه‌های آموزش خلاق، زیر نظر برنامه «با من بخوان» سواد پایه را از راه ادبیات به این کودکان آموخت.

 

بلندخوانی برای کودکان

 

در ادامه، گفت‌وگوی او درباره فعالیت‌هایش را با سایت کتابک می‌خوانید.

  • از حال و هوای دوران کودکی‌تان برایمان بگویید. کجا بزرگ شدید. آیا به کتاب و قصه دسترسی داشتید؟

در شهر زاهدان به دنیا آمدم، همان‌طور که احتمالا می‌دانید، در حال حاضر هم زاهدان شهر مدرنی محسوب نمی‌شود و محروم است. حدود سی سال پیش که امکانات آن محدودتر هم بود. خیلی دسترسی به کتاب نداشتیم اما پدرم معلم بودند و برای ما خیلی کتاب می‌خریدند. به مناسبت‌های مختلف، برای تولدمان، برای عیدی به ما کتاب هدیه می‌دادند. کیفیت کتاب‌ها خیلی خوب نبود ولی خب حداقل بود. از سرگرمی‌های من و برادرهایم در دوران کودکی این بود که لغت‌نامه را ورق می‌زدیم و کلمه‌های مختلف را با معنی‌‌شان می‌خواندیم و داستان‌های کتاب‌ها را برای هم تعریف می‌کردیم. مادرم هم خیلی برای ما وقت می‌گذاشت؛ داستان برایمان تعریف می‌کرد؛ قصه می‌گفت؛ کتاب می‌خواند.

بزرگ‌تر که شدم، وقتی مادر نبود، چون فرزند اول بودم، این نقش مادر را من برای بچه‌های کوچک‌تر پیاده می‌کردم؛ برای‌شان کتاب می‌خواندم؛ سرگرم‌شان می‌کردم؛ نمایش بازی می‌کردیم؛ عروسک درست می‌کردیم؛ حتی بازی ابداع می‌کردیم. در کل، کودکی شادی داشتم و خاطرات خوشی از آن دوران دارم.

  • لطفا از دیدگاهتان درباره معنای آموزگاری برایمان بگویید...

همان‌طور که گفتم پدرم معلم بودند و با این حرفه از کودکی آشنا بودم ولی هدفم معلم شدن نبود و خیلی اتفاقی وارد این حرفه شدم؛ البته همیشه در بازی‌هایمان نقش معلم را بازی می‌کردم ولی هدفم برای شغلم معلمی نبود. از همان زمانی‌که معلمی را شروع کردم، چون خیلی اهل ابداع بازی، درست کردن کاردستی  و سرگرم کردن بچه‌ها بودم و از این کار لذت می‌بردم، سال‌های ابتدای کارم، اتاق من در خانه پر از خرده کاغذ و این‌طور چیزهایی بود که با آن‌ها برای بچه‌ها ابزار آموزشی درست می‌کردم. چون با بچه‌های نابینا کار می‌کردم، محدودیت‌هایی در خصوص ابزار دیداری وجود داشت و فعالیت‌هایی که تدارک می‌دیدم باید قابلیت لمس کردن می‌داشتند؛ مثلا یک برنامه تقسیم‌کار برای کلاس به شیوه برجسته‌سازی درست کردم. بر اساس این برنامه، یک مهره کوچک کنار اسم کسی چسباندم که مسئول وسایل کمک‌آموزشی مثل مهره و ... بود که با لمسش متوجه می‌شد مسئول این وسیله او است.

از همان ابتدا تلاش کردم که در روش تدریسم خلاقیت به کار ببرم. ارتباطم با بچه‌ها خیلی خوب بود؛ هنوز هم دانش‌آموزان سال‌های ابتدایی کارم تماس می‌گیرند و حالم را می‌پرسند؛ خیلی رابطه‌ خوبی با هم داشتیم.

در مجموع، تلاشم را می‌کردم که بهترین روش ممکن را برای آموزش بچه‌ها داشته باشم، احساس خوبی بود ولی الان بعد از شرکت در برنامه «با من بخوان» به این موضوع پی بردم که آموزش بیشتر از هر چیز دیگری یعنی «باید لذت بردن را به بچه‌ها یاد بدهیم»؛ از درس خواندن لذت ببرند، از زندگی کردن لذت ببرند. به نظرم در دیدگاه سنتی به آموزگاری، سعی می‌شد فقط مفاهیم به بچه منتقل شوند و لذت بردن در این انتقال مفهوم هیچ نقشی نداشت. «لذت بردن از یادگیری، لذت بردن از همه‌چیز را به بچه‌هایمان یاد بدهیم؛ در لحظه زندگی کنند و از آن لذت ببرند؛ این خیلی مهمه.»

 

کودکان نابینا

 

  • از چه زمانی و چطور با برنامه «با من بخوان» آشنا شدید؟

سال گذشته، اتفاقی وارد برنامه «با من بخوان» شدم. البته از سال‌ها پیش، این طرح برای آموزش‌وپرورش عشایری استان ما برگزار می‌شد اما من هیچ اطلاعی از این برنامه و کارگاه‌های آن نداشتم. سال گذشته، سرپرست آموزشی مدرسه بودم، هیچ کلاس درسی نداشتم. زمانی‌که قرار بود آموزش‌وپرورش عشایری کارگاه این برنامه را برگزار کند، فضای کافی نداشتند، از فضای یکی از مدرسه‌های استثنایی استفاده کردند، با این شرط که تعدادی از معلمان استثنایی هم در کارگاه شرکت کنند. اتفاقی معلم کلاس اول ما نتوانست در این طرح شرکت کند و مدیر مدرسه ما با من تماس گرفتند و گفتند که چنین کارگاهی قرار است برگزار شود و ظاهرا محتوای آن در ارتباط با پایه اول است اما معلم پایه اول نمی‌توانند شرکت کنند. از من پرسیدند آیا برای شما امکان دارد که شرکت کنید؟ من هم قبول کردم تا حداقل یک نفر از مدرسه ما در این کارگاه حضور داشته باشد و این طرح را یاد بگیرد. کارگاه دوروزه بود و من واقعا از آن لذت بردم. بیشتر از هر طرح و کلاسی که تا آن زمان شرکت کرده بودم. به قدری لذت برده بودم که روز بعد وقتی به مدیر مدرسه‌مان گزارش شرکت در این کارگاه را دادم، گفتم کاش امسال من کلاس اول را داشتم.

 

فعالیت های درپیوند با بلندخوانی

فعالیت‌های درپیوند با بلندخوانی - اجرای نمایش

 

  • چگونه برنامه «با من بخوان» را به روند آموزش کودکان پیوند دادید؟

چند وقت پس از برگزاری این کارگاه، درحالی‌که برنامه‌ریزی می‌کردیم این طرح را چگونه در مدرسه برگزار کنیم، باز هم به‌صورت کاملا اتفاقی، یکی از معلمان کلاس چند پایه از مدرسه ما منتقل شد به جای دیگری و من کلاس ایشان را برداشتم. البته، پیش از این‌که معلم این کلاس بشوم هم دانش‌آموزانی که در بعضی موارد مثل نوشتن و ریاضی عقب‌تر از سایرین بودند از کلاس‌های گوناگون جمع و با کمک برنامه «با من بخوان» به پیشرفت درسی‌شان کمک می‌کردیم. همین‌طور بهصورت دوره‌ای، برای دانش‌آموزان پایه اول هم نشست برگزار می‌کردیم و با این طرح سعی کردیم یادگیری‌شان را تسهیل کنیم.

هفته‌ای یک‌بار، با معلم‌های کلاس‌های گوناگون هماهنگ کرده بودیم که بچه‌ها بیایند تا من بر اساس روش «با من بخوان» با بچه‌ها کارکنم. در نهایت، وقتی خودم تدریس کلاس را به عهده گرفتم، دستم برای کار با بچه‌ها بازتر شد، اما باز هم با بچه‌های پایه‌های گوناگون هفته‌ای یک‌بار کار می‌کردم؛ در بین این بچه‌ها طیف‌های مختلفی هم داشتیم: نابینای مطلق، کم‌‌بینا، نابینا-اوتیست و نابینا-کم‌توان ذهنی.

 

کار با کودکان نابینا و کم بینا

 

  • اثر همکاری با برنامه «با من بخوان»، روی شیوه تدریس‌تان  و برقراری ارتباط با بچه‌ها  چه بود؟

روش تدریس به بچه‌های نابینا، به علت شرایط خاص این بچه‌ها، باید فعال باشد. اگر تدریس عینی نباشد و انتزاعی انجام شود، بازخورد خوبی از بچه‌ها دریافت نمی‌کنید، بنابراین خود معلمان استثنایی باید فعالیت زیادی انجام بدهند، اما زمانی‌که با برنامه «با من بخوان» آشنا شدم، انگار راه را برایم روشن کرد، گفت از این مسیر بروید، حالا در این مسیر هر کاری که فکر می‌کنید برای آموزش بهتر بچه‌ها لازم است، انجام دهید. با وجود این، چون در حوزه استثنایی کار زیادی انجام نشده بود، لازم بود خیلی از کارها بر اساس شرایط بچه‌ها متناسب‌سازی شود؛ مثلا بیشتر بچه‌های ما در مدرسه، بریل می‌خوانند، خیلی از کتاب‌ها را به بریل برگرداندم تا بچه‌ها بتوانند بخوانند.

 

اجرای نمایش

فعالیت‌های درپیوند با بلندخوانی - اجرای نمایش

 

  • چه فعالیت‌هایی در پیوند با بلندخوانی طراحی کردید؟ این فعالیت‌ها چه تاثیری روی بچه‌ها داشتند؟

شکل‌های حروف الفبا را که تصویری بودند و بچه‌های بینای کلاسم می‌توانستند ببینند و لذت ببرند، با نمد درست کردم و برای بچه‌های نابینا هم گردن‌آویز حروف بریل را درست کردم و به گردن‌‌شان انداختم که از بچه‌های بینا عقب نیفتند. سعی کردم شخصیت‌های داستان‌ها را برای بچه‌ها درست کنم یا عروسک‌هایشان را تهیه کنم که بچه‌ها بتوانند قصه را کامل لمس کنند. به این شکل خیلی برایشان جذاب‌تر شد، هم برای بچه‌های نابینا و هم حتی برای بچه‌های بینا؛ مثلا روی عروسک‌ها، برای پرنده‌ها پر می‌چسباندم، برای حیواناتی که پشم دارند پشم می‌چسباندم، یا از سطوح سخت برای حیواناتی مثل لاک‌پشت استفاده می‌کردم.

تلاش می‌کردم کتاب را برای بچه‌های نابینا ملموس کنم. بچه‌های نابینا برای کسب شناخت از محیط محدودیت دارند؛ بچه‌های عادی می‌توانند در محیط، تلویزیون، کتاب یا مجله ببینند و تجربه کنند و شناخت به دست بیاورند اما بچه‌های نابینا برای به‌دست آوردن شناخت باید لمس کنند و این لمس کردن همه جا برای‌شان ممکن نیست، بنابراین خیلی تلاش کردم همه‌چیز را تا حد امکان عینی و ملموس کنم تا بتوانند با داستان ارتباط برقرار کنند. البته، کار آموزگار بچه‌های نابینا همین است ولی با برنامه «با من بخوان» دست ما بازتر شد و تنوع کارمان بیشتر شد.

 

واک های نمدی الفبای فارسی به همراه خط بریل

 

واک های نمدی

واک‌های نمدی الفبای فارسی به همراه حروف بریل

 

  • تجربیات خودتان را از بازخوردهای والدین یا مشارکت‌شان در برگزاری نشست‌های بلندخوانی با بچه‌ها بیان کنید...

اجازه بدهید یک خاطره برای‌تان بگویم؛ می‌خواستم واک «ژ» را از بسته پژوهشی «الفباورزی با کاکاکلاغه» به بچه‌ها تدریس کنم، از معلم‌های پایه اول درخواست کردم افزون بر بچه‌هایی که برنامه «با من بخوان» برایشان اجرا میشود، بچه‌های همه کلاس‌ها را بیاورند که با روش «با من بخوان» واک «ژ» را بیاموزند. یکی از بچه‌ها مشکل شبه اوتیسم داشت و خیلی هم سر کلاس بی‌قراری می‌کرد و موقع کار تصور میکردم که خیلی در فضای کلاس نیست. پس از این نشست، مادرش به من گفت پسرش کاری را که ما انجام دادیم، خیلی دوست داشته است و خیلی علاقه‌مند بود که فرزندش با این روش آموزشش را ادامه بدهد. امسال هم که والدینش را دیدم گفتند هنوز بهترین خاطره‌اش از کلاس اول «ژونکو»، یکی از داستانک‌های کتاب «الفباورزی با کاکاکلاغه» است؛ هر بار که از او می‌پرسیم کلاس اول یادت می‌آید میگوید بله، ژونکو آمد کلاس‌مان، برایمان ژله آورد... یعنی بهترین و بارزترین خاطره‌اش از کلاس اولش «ژونکو» است. مادرش می‌گفت کاش همه آموزگاران این طرح را انجام بدهند. خب، این بچه در کلاس من نبود و با برنامه «با من بخوان» سر کلاس آمد و این تجربه برای او به بهترین خاطره‌اش از کلاس اول‌ تبدیل شد.

مادر و پدر این بچه‌ها اغلب با محدودیت مالی مواجه هستند، برخی هم ممکن است سواد نداشته باشند. با وجود این، هر بار که از بچه‌ها می‌خواستم در منزل فعالیت انجام دهند و نقاشی بیاورند، والدین با وجود محدودیت‌هایی که داشتند با بچه‌ها همراهی می‌کردند و می‌دیدم که بچه‌ها فعالیت‌هایشان را در منزل انجام می‌دهند.

 

اجرای نمایش

فعالیت با واک‌های نمدی برای آموزش سواد پایه

 

  • دلنشین ترین خاطره‌ای که از بلندخوانی همراه بچه‌ها در ذهن‌تان باقی مانده است، چیست؟

بلندخوانی کتاب «المر» (دیوید مک‌کی با ترجمه هورزاد عطاری) را برای بچه‌ها داشتیم. «المر» فیلی بود که با بقیه متفاوت بود و از این موضوع ناراحت بود، اما سپس فهمید که نباید ناراحت باشد. پس از بلندخوانی، یکی از بچه‌ها گفت اِ! مثل من! من هم با داداشم فرق دارم، گفتم چه فرقی داری؟ گفت من نمی‌بینم، ولی داداشم می‌بینه!

با کمک گفت‌وگو با بچهها درباره موضوع این داستان این احساس بد ندیدن یا فرق داشتن با بقیه را در آن‌ها کم‌رنگ‌تر کردم. نمیگویم کلا این احساس، از بین رفت ولی امکانی ایجاد شد که درباره این موضوع گفت‌وگو کنیم که: «دیدین المر فرق داشت، چی شد؟ اگر المر نبود یک چیزی در زندگی باقی فیل‌ها کم بود. شما هم همین‌طور، همین‌طور که هستین خوبین و زندگی با شما زیباست و لذت دارد». فکر می‌کنم داستان این کتاب به من کمک کرد «پذیرش خود» را برای بچه‌ها راحت‌تر کنم.

 

اجرای نمایش پس از بلندخوانی

اجرای نمایش پس از بلندخوانی

 

  • از تاثیر برنامه «با من بخوان» در زندگی خودتان و خانواده‌تان برای‌مان بگویید.

کتاب‌های داستانی «با من بخوان» را با پسر و دخترم هم می‌خواندیم؛ با هم نقاشی میکردیم، هر فعالیتی که با بچه‌های مدرسه‌ام انجام می‌دادم، در منزل با بچه‌های خودم هم انجام می‌دادم. بچه‌هایم خیلی دوست داشتند.

پسرم پارسال کلاس پنجمی بود. با لذت می‌آمد خانه که با هم کتاب بخوانیم. دختر کوچکم با این که آن زمان فقط دو سالش بود، از داستان «المر» خیلی خوشش آمده بود؛ هنوز هم اگر از دخترم بخواهید که یک داستان برای شما تعریف کند، حتما «المر» خواهد بود. پس از آن، برایش عادت شده است و هر شب از من می‌خواهد که داستان المر و یک قصه دیگر را برایش تعریف کنم. با اینکه امسال، در مدرسه نابینایان کار نمی‌کنم و همه بسته‌ها و کتاب‌ها را در مدرسه قبلی گذاشته‌ام تا همکارانم استفاده کنند، اما آن قدر کتاب‌ها را با بچه‌ها در مدرسه و خانه خواندیم که قصه‌هایشان را از حفظ شدم.

با خواهر همسرم که ایشان هم آموزگار هستند در مورد این برنامه صحبت کردم، ایشان هم خیلی مشتاق شدند و گفتند علاقه‌مندند بسته‌ها را داشته باشند. متاسفانه این طرح خیلی شناخته‌شده نیست، فکر می‌کنم اگر این طرح یک طرح کلی و بخشی از برنامه درسی بچه‌ها باشد و کتاب‌های آن کتاب‌های اصلی بچه‌ها باشند، بچه‌ها با لذت یاد می‌گیرند. همانطور که گفتم امسال، در مدرسه ناشنوایان کار می‌کنم، کار با این بچه‌ها هم محدودیت‌های خاص شرایط خودشان را دارد، خیلی به این موضوع فکر می‌کنم و مشتاقم باز هم بتوانم این طرح را به آموزش بچه‌ها پیوند بزنم.

 

با من بخوان

 

با من بخوان

 

 

 

نویسنده
سپیده قلی‌پور
کلیدواژه:
Submitted by editor71 on