زمینی معلّق در ابدیت، بخش دوم

مسئول پرونده: مینا حدادیان
​مترجم: عطیه مددی نژاد

نقد و بررسی رمان «هنس کوچولو»، بخش دوم - نقد اجتماعی

در جایگاه یک مربی و نویسنده که به خوانندگان کودک احترام می‌گذارد، یانوش کورچاک در آثار ادبی خود، درباره‌ی موضوع‌های مهم «بزرگ‌سالان»، مانند دوستی و وفاداری، بهبود جامعه، نقش مطبوعات، تبعیض و شمول، زندگی و مرگ، الهی و انسانی، بحث کرده است. او همچنین این مشکلات را با خوانندگان جوان در «هنس کوچولو» به بحث گذاشته است، جایی که موضوع‌های اجتماعی و سیاسی را با رویکرد روان‌شناختی شخصیت و رفتار انسانی درآمیخته است. کورچاک خوانندگان خود را به این مسئولیت بیش‌تر متعهد كرد كه درباره‌ی این مشكلات و به پختگی بزرگ‌سالان، بیاندیشند. چنین چالشی در ادبیات کودک آن زمان رایج نبود.

یانوش کورچاک در سال 1912 (1291 ش.)، یتیم‌خانه‌ای را برای کودکان یهودی در ورشو راه‌اندازی کرد، جایی که او بهره‌گیری از ایده‌های آموزشی نوآورانه خود را - برپایی مجلس و دادگاه کودکان - آغاز کرد. او به کودکان این قدرت را می‌دهد تا درباره‌ی زندگی روزمره و سرنوشت خود تصمیم بگیرند، داوری کنند، مطبوعات راه‌اندازی کنند، مطبوعات خود را اداره کنند و موارد دیگر. جامعه در یتیم‌خانه، برابر با باورها و اصول كورچاك، چنان با واقعیت بیرون آن تفاوت داشت كه در سال‌های آغاز دهه 1930، هنگامی که محفل شاگردان پیشین یتیم‌خانه «كروچمالنا»[2] برپا شد، برخی از دانش‌آموزان پیشین شروع به انتقاد از روش‌های آموزشی کورچاک کردند؛ و او را متهم کردند آن‌ها را برای زندگی واقعی آماده نکرده است. این شکایت، شوک بزرگی برای کورچاک باید بوده باشد.

پس از جنگ جهانی اوّل، ناامیدی و تلخی در اروپا فراگیر شد. در لهستان، این احساس‌ها در آغاز با شور و اشتیاق به استقلال و آزادی تازه به‌دست آمده، مقابله می‌شد. لهستان پس از صدوپنجاه سال تقسیم میان کشورهای روسیه، پروس، اتریش و مجارستان، مستقل شده بود. اما واقعیت سیاسی هرگز آسان نبود: دولت جدید به‌آرامی بنیاد سیاسی را ایجاد می‌کرد که با انتظارها برابری نمی‌کرد. كورچاك دلایل فراوانی برای ناامیدی به‌وسیله معاصران خود، و همچنین با واقعیت‌ها داشت.

در پشتیبانی از لهستان آزاد در سال‌های آغاز دهه 1930، پس از جنگ و احساس ناامیدی و تلخی از واقعیت سیاسی و اجتماعی، کورچاک آغاز به نوشتن رمان غم‌انگیز خود درباره‌ی هنس کوچولو - پادشاه کودکِ اصلاح‌طلبی که آرزوی او برپایی جامعه‌ای با «قوانین خوب و عاقلانه» (ص 121) که به یک اندازه برای همه معتبر است، و پادشاه آن را اصلاح می‌کند.

هنس تصمیم می‌گیرد پادشاهی اصلاح‌طلب باشد، اما نخستین مشکل او این است که نمی‌داند چه اصلاحاتی:

«من از او [پادشاه غمگین] مشاوره می‌خواهم. او باید آدم خوبی باشد. من پادشاه اصلاح‌طلبی هستم و نمی‌دانم اصلاحات چیست، اما او می‌گوید که بسیار سخت است.» (ص 120)

پادشاه غمگین، تنها کسی است که با هنس، مانند یک بزرگ‌سال رفتار می‌کند، به او می‌گوید پیروزی در جنگ چه‌قدر خطرناک است، انجام دادن این کار می‌تواند باعث شود فراموش کنی وظیفه‌ی یک پادشاه چیست. هنگامی که هنس می‌پرسد آن چیست؟ پادشاه پاسخ می‌دهد:

«نه فقط تاج‌گذاری، بلکه به ارمغان آوردن شادی برای مردم کشورش. اما آن‌ها را چگونه می‌توانی خوش‌بخت کنی؟ آن‌چه من انجام دادم اصلاحات مختلف بود ... اما اصلاحات از همه‌ی کارها سخت‌تر است؛ بله، سخت‌ترین.» و سپس پادشاه غمگین شروع به نواختن ویولن خود می‌کند به حدی غمناک می‌نوازد که گویا گریه می‌کند.» (ص 120)

پیش‌تر، پادشاهِ غمگین به هنس توضیح می‌دهد:

«گوش کُن هنس. پدربزرگ من به مردمش آزادی داد، اما این نتیجه خوبی نداشت. او ترور شد و مردم حتی از گذشته هم ناراضی‌تر شدند. پدرم بنای یادبود بزرگی برای آزادی ساخت [...] زیباست، اما هنگامی که هنوز جنگ‌ها وجود دارد، هنوز هم مردم فقیرند، هنوز هم مردم ناراضی‌اند، چه اهمیتی دارد؟ من دستور دادم ساختمان بزرگ مجلس ساخته شود. ولی هیچ چیزی تغییر نکرد. همه چیز هنوز همان‌طور است.» (ص 121 – 122)

پادشاه همچنین توضیح کاملاً روشنی درباره‌ی معنای مجلس به هنس می‌دهد و ساختمان مجلس‌اش را به او نشان می‌دهد. راوی می‌گوید: «مجلس یک ساختمان بزرگ و زیبا بود که فضای داخلی آن مانند تئاتر به‌نظر می‌رسید. [ایده‌ی تئاتر بیش‌تر در هنس کوچولو ظاهر می‌شود؛ پادشاه جوان، تئاتر را دوست دارد و کورچاک برای تئاتر می‌نوشت. یکی دیگر از ویژگی‌های مشترک میان نویسنده و شخصیت اصلی رمان] و کمی به کلیسا می‌مانست.» (ص 122)

خواننده سردرگم است از این که آیا این صدای هنس است یا تنها صدای راوی بزرگ‌سال:

«اعضای مجلس همانند آن‌چه در کاخ هنس در طول کنفرانس‌ها انجام می‌دادند، گرداگرد میز نشسته بودند. به‌جز آن، در این‌جا صندلی‌های افتضاح فراوانی وجود داشت که آدم‌های مختلفی روی آن‌ها نشسته بودند. سخنران‌ها از جای خود برمی‌خاستند، به سمت تریبون می‌رفتند و گویا موعظه‌ای ارائه می‌دادند. وزیران در بخش ویژه‌ای نشسته بودند. در یک‌سو، دور میزی بزرگ، کسانی که برای روزنامه‌ها می‌نوشتند، نشسته بودند. عموم مردم در طبقه بالا نشسته بودند.» (ص 122)

پادشاه هنس سپس به خود لقب «اصلاح‌طلب» می‌دهد و تغییرهایی را در پادشاهی خود آغاز می‌کند. او قوانین دادگاه را تغییر می‌دهد و اصلاحات را معرفی می‌کند. این پادشاه غمگین بود که پیشنهاد كرد اصلاحات را با كودكان آغاز كند:

«می‌دانید هنس، ما همیشه با انجام دادن اصلاحات برای بزرگ‌سالان، كار اشتباهی می‌کنیم. سعی کنید این کار را از کودکان آغاز کنید، شاید شما موفق شوید...» (122)

هنس از پیشنهادهای شاه غمگین پیروی می‌کند و اصلاحات خود را با کودکان آغاز می‌کند:

«هنس بی‌صبرانه منتظر پول بود، زیرا آرزو داشت اصلاحات سه‌گانه خود را آغاز کند:

1. ساختن اردوگاه‌هایی در همه جنگل‌ها ، کوهستان‌ها، و ساحل دریاها تا کودکان تهیدست همه تابستان را بتوانند در طبیعت بگذرانند.

2. تجهیز همه مدرسه‌ها با الاکلنگ و چرخ‌و‌فلک‌های موزیکال.

3. ساخت باغ وحش بزرگ در پایتخت، با قفس‌هایی برای جانوران وحشی - شیرها، خرس‌ها، فیل‌ها، میمون‌ها، مارها و پرندگان.»

اما هنس بسیار زود ناامید شد. با رسیدن پول، آشکار شد وزیران هیچ هزینه‌ای را برای اصلاحات هنس نمی‌توانند انجام دهند، زیرا آن‌ها فقط مقداری را که خودشان نیاز داشتند، برآورد کرده بودند.

به دنبال توصیه‌های شاه غمگین، هنس مجلس کودکان را راه‌اندازی می‌کند، و به همه بزرگ‌ترها دستور می‌دهد در حالی که کودکان وظایف خود را برعُهده می‌گیرند، به مدرسه برگردند. این تغییرها به سردرگمی بزرگی می‌انجامد: قطارها متوقف می‌شوند، تلفن‌ها در دسترس نیستند، مغازه‌ها بسته می‌شوند، کارخانه‌ها تعطیل می شوند و تجهیزات نظامی به پایان می‌رسند. با سوءاستفاده از هرج‌و‌مَرج داخلی، پادشاهان دشمن به کشور هنس حمله می‌کنند. تا هنگامی که هنس، بزرگ‌ترها را به سر کارهای‌شان می‌فرستد و بچه‌ها را به مدرسه، و ارتش را دوباره احیا می‌کنند، دیگر دیر شده است. با این همه، هرج‌ومَرج باعث شکست خوردن هنس در جنگ نیست، بلکه بزدلی و خیانت است.

شخصیت اصلی کورچاک، پادشاه هنس کودک، در اصلاحات و کوشش برای دادن قدرت تصمیم‌گیری به کودکان درباره جهان و سرنوشت آن‌ها، موفق نمی‌شود. این شکست نشانه‌ی ناامیدی نویسنده از انسان و واقعیت سیاستی است که در آن زندگی کرده است. همچنین آشکار می‌سازد كه چرا كورچاك در داستان اخلاقی خود «هنس کوچولو»، جهانی را به موازات دنیای واقعی و به‌همان اندازه بی‌رحمانه و ناعادلانه، آفریده است.

با تحلیل رفتار وزیران، فِلک، روزنامه‌نگار یا ترسوهایی که به هنس و شهر خیانت می‌کنند، هم هنس و هم راوی بزرگ‌سال، واقعیت و رفتار انسان را با تلخی و طنز توصیف می‌کنند. در حالی که صدای راوی بزرگ‌سالان رنگ طنز می‌گیرد، صدای روایت‌گر ساده و صمیمانه هنس کوچولو، تلخ می‌شود. در میان نمونه‌های بسیار در کتاب، فصل‌های مربوط به رویدادهای پس از جنگ اوّل، پس از بازگشت پیروزمندانه هنس به پایتخت، هنگامی که هنس دستور دستگیری وزیرانش را صادر می‌کند، زیرا همه آن‌ها از کمبود بودجه شکایت دارند و خواهان آن هستند که کمک‌هایی از پادشاهان شکست‌خورده، به‌زور درخواست شود.

منبع:

Ratcheva-Stratieva, Lilia. (2006)."Earth Hanging in Infinity: Janusz Korczak's King Matt the First." Dana Ferguson (ed.) Children's Literature Review, Vol. 152, pp.100-109.

Ratcheva-Stratieva, Lilia. (2010). Janusz Korczak 1878-1942. In D. Ferguson (Ed.), Children's Literature Review (Vol. 152, pp.100-109). Gale.

 

برگردان:
عطیه مددی‌نژاد
نویسنده
لیلیا راتچوا-استراتیوا[1]
Submitted by editor on