«ماریا پاپایانی» یکی از معتبرترین نویسندگان کودک کنونی یونان است. ماریا در سال 1964 (1343 ش.) در «لاریسا»[1] زاده شد. او زبان و ادبیات یونانی را در «دانشگاه ارسطو تسالونیکی»[2] فراگرفت و سالها در تلویزیون، رادیو، روزنامهها و مجلات به روزنامهنگاری پرداخت. نخستین کتاب پاپایانی در سال 2001 منتشر شد، و او تا کنون بیش از سی کتاب برای کودکان و نوجوانان و یک رمان برای بزرگسالان منتشر کرده است.
کتاب تصویری «میخوام برنده باشم!»[3] پاپایانی با تصویرگری «ایوا تارلت»[4] را انتشارات «مینه دِسیون»[5] به زبانهای گوناگون و انتشارات «پاتاکیس»[6] به زبان یونانی منتشر کرده است. او همچنین اشعار اپرا و نمایشنامه نیز نوشته است. ماریا پاپایانی جایزههای گوناگونی مانند دیپلم افتخار ای بی شاخهی یونان را دریافت کرده است. کتاب «انگار با جادو»[7] برندهی جایزه نشریه «پیاوازو»[8]، و کتاب «درخت تنهایی»[9] برندهی جایزه نشریه پیاوازو و «جایزه ملی کتاب نوجوانان و جوانان»[10]شده است. او همچنین جایزه ای بی آتن را برای کتاب «کفشهای بالدار»[11] دریافت کرده است. ماریا پاپایانی همچنین نامزد یونانی «جایزه هانس کریستین اندرسن» سال 2020 است و اثر او در فهرست «کلاغ سفید»[12] آمده است.
- ماریا! چگونه شروع به نوشتن کتاب میکنید؟ چه چیزی الهامبخش شما برای نوشتن است؟
معمولاً همه چیز با یک «چرا» آغاز میشود. از کودکی، همیشه با گشتن در داستانها بهدنبال راهی برای خروج از هزار توی مشکلات و چالشهای بزرگ و کوچک زندگی بودم. – آنچه در قصهگویی به زبان یونانی «ریسمان قرمز زندگی» گفته میشود. - با نوشتن داستان، میکوشم شکافها را پُر کنم یا چیزهایی را که نمیتوانم درک کنم، تصور کنم. اینگونه است که با ساختن جهانهای موازی، در موقعیتهای دشوار ثابت قدم میمانم. از این رو، همیشه دریچه تخیل را باز میگذارم، و هنگامی که «چرایی» آغاز به رشد میکند، جریانی را برای موقعیتی که همه چیز در آن شدنی است، تعیین میکنم.
- آیا در کار شما عناصر شرححالنویسی وجود دارد؟ آیا دربارهی آنچه پیش از این تجربه کردهاید مینویسید؟ چه چیزی را میخواهید تجربه کنید؟ و یا تنها دربارهی چیزهایی مینویسید که در تخیل شما هست؟
من از قوز نامرئی که بر پشتم حس میکنم، مینویسم. دربارهی همهی چیزهایی مینویسم که در زندگیام دیدهام و همچنین چیزهایی که تجربهشان نکردهام، ولی در درونم زندگی میکنند. من ریزهکاریها و داستانهای کوچکی را که از آنها گذشتهام یا شنیدهام یا خواندهام، از چاه زندگی بیرون میکِشم (و مینویسم). گاهی حتی نمیتوانم روشن کنم چگونه آنها بهسوی من آمدند. زندگی جایی است که از آن آغاز میکنید، ولی همیشه میکوشید به بخشهای نامرئی، پنهان و باارزشتر زندگی، نور تازهای بتابانید.
- با این که شما نویسندهی کودک هستید، برای بزرگسالان نیز داستان نوشتهاید. شما رمان و داستانهای کوتاه مینویسید و گاهی داستانهایتان همراه با تصویر است و گاهی تصویرگری نشده است، گونهی ادبی را که میخواهید کار کنید، چگونه انتخاب میکنید؟
هرگز فکر نمیکنم دربارهی موضوعی که یک گروه سنی خاص علاقه دارند، باید بنویسم. بهدنبال سرنخها میروم، نقاط را بههم وصل میکنم و میکوشم تصویرهای ذهنی را رمزگشایی کنم. میکوشم بهترین راه را برای قصه گفتن پیدا کنم. حالا این که چرا بیشتر برای کودکان مینویسم، شاید به این دلیل باشد که همچنان پرسشهای این چنینی پیوسته فکرم را درگیر میکند، یا به این دلیل است که روش تفکر کودکان را کاملاً شاعرانه میدانم، یا شاید مانند آنها، همچنان به کلیشهی «و بهخوبی و خوشی سالیان سال در کنار هم زندگی کردند»، باور دارم. هنگامی که برای کودکان مینویسم، فکر نمیکنم که برای مخاطبان خام و بیتجربه مینویسم. ترجیح میدهم برای کسانی بنویسم که منزلتی در شجاعت و حقانیت دارند؛ کسانی که یافتن ریسمان زندگی را وظیفهی خودشان میدانند تا به کمک آن از هزارتوی زندگی بیرون بیایند. و این موضوع مرا عمیقاً به حرکت وا میدارد.
- داستانهای شما هنگامی که کاملاً تخیلیاند، بازهم واقعیت را یادآور میشوند، چگونه به این تأثیر و این تعادل میان حقیقت و رؤیا دست مییابید؟
فکر میکنم اینها جهانهای موازی هستند؛ درست مانند زندگی. رؤیاهای ما چیزهایی را میتوانند فاش کنند که به جز آن نمیتوانستیم تصور کنیم، ولی در رؤیاهایمان، گناهان، نگرانیها و آرزوهایمان را پنهان میکنیم. همه به هم پیوستهاند. هیچ دستورالعملی وجود ندارد. ولی از سوی دیگر، یک داستان بدون شکل خاصی که آن را تعریف میکنید، ماهیتی نمیتواند داشته باشد. هر داستان در زندگی روزمره زاده میشود، و همهی زمینههای دراماتیک دوران خودش را بههمراه دارد. این موضوع را حتی هنگامی که برای کودکان بسیار کم سن و سال داستان مینویسید، نمیتوانید فراموش کنید. همچنین، انتظار میرود ادبیات کودک به رشد کودکان کمک کند. آنها در این جهان، بزرگ خواهند شد، نه جهانِ لذتبخشی که هرگز وجود ندارد.
- جوایز و امتیازهای گوناگونی را در روند حرفهی نویسندگیتان دریافت کردهاید، آیا این شناخته شدن بر چگونگی نوشتن شما تأثیر داشته است؟
این که بگویم این موضوع باعث خوشحالیام نمیشود، دروغ است. از سوی دیگر، هرگز دوستی را که به من گفت «ما کتاب میسازیم نه جوایز»، فراموش نمیکنم. با بزرگتر شدن، بالغ میشوید و یاد میگیرید که کیفیت را در سنجشهای خودتان اندازهگیری کنید.
- فکر میکنید کودکان و نوجوانان معاصر در یونان کتاب میخوانند؟ این موضوع در شما و در جایگاه نویسنده کودکان و نوجوانان چه تأثیری دارد؟
هنگامی که از مدارس بازدید میکنم، گاهی ناامید میشوم، ولی گاهی به گونهای دیگری آنها را میبینم. بهنظر میرسد هر اندازه کودکان بزرگتر میشوند، کمتر و کمتر میخوانند. فکر میکنم سامانه آموزشی یونان حرکت مطلوبی در راستای ترویج خواندن نمیکند. به نظرم، به همین دلیل این کاهش خواندن از کودکی تا بزرگسالی وجود دارد. هرچند همیشه کودکان بزرگتری هستند که با داشتن تکالیف سنگین مدرسه، وقتشان را به خواندن میگذرانند. هدف من این است که برای هر كودك كتابی بنویسم كه آنها با آن کتاب سفری را آغاز کنند، كتابی كه زمان را متوقف كند و درها و پنجرهها را بهروی آنان باز كند. هدف این است که هر خوانندهی کوچک کتابی را پیدا کند (بخواند) که زندگیاش را دگرگون کند.
- بیشتر کتابهای شما در حال گفتوگو با افسانهها، اسطورهها، آهنگها و ملودیها هستند، برای کار شما این «روابط میانمتنی» چه اندازه مهم است؟
بسیار مهم است. ما بندها را بههم متصل میکنیم. من همان داستانها، آهنگها و ملودیهاییام که عاشقشان هستم. ریشههای تاریک مرا تغذیه و شاخههایم را نیرومندتر میکنند. بیشتر که داستان مینویسم، به این میرسم که شاید یک افسانه در بیان بهتر آن داستان به کمکم بتواند بیاید. از این رو از افسانهها بهره میبرم. افسانهها و داستانهای شناخته شده ابزاری هستند که به شما کمک میکنند تا دربارهی چیزهایی بگویید که شخصیتهای داستانتان دربارهی آنها نمیتوانند سخن بگویند. من آن را دوست دارم، مانند معرفی راوی دوم، که یک صدای تکمیلی در داستان است.
- نوشتههای شما آزادانه میان سنت و مدرنیته حرکت میکنند، چگونه این تعادل را میتوانید حفظ کنید؟
ما در دورانی زندگی میکنیم که همه چیز بهسرعت در حال حرکت و دگرگونی است. جهان در حال حرکت است، و منابع ما دگرگون میشوند؛ راههای عاشق شدن، یا سفر کردن، یا فکر کردنمان در حال تغییر است. همچنان که انتظار میرود، شیوهی بیانمان نیز در حال دگرگونی است. دورانی که در آن زندگی میکنید بر قالبی که برای گفتن داستان انتخاب میکنید، مؤثر است. از سوی دیگر، باور دارم مواردی هست که تغییر نمیکنند: «دُن کیشوت» همیشه با آسیابهای بادی میجنگد، «تام بندانگشتی» همیشه راهش را به خانه پیدا میکند، و گرگ همیشه میکوشد «شنل قرمزی» را فریب دهد. کسی که صبور است میایستد و به نصیحتهای پیرزن تهیدست گوش میدهد، و اکسیر خوشبختی را بهدست میآورد. این همان کاری است که من انجام میدهم. من در دوران خودم عمیقاً غوطهورم و زندگی میکنم و هر از گاهی میایستم، خَم میشوم و گوشم را روی زمین میگذارم (و اطلاعاتم را بهروز میکنم).
- تازهترین کتاب شما اقتباس مصوری از «سفر شگفتانگیز نیلز هولگرسان در سوئد»[13] است، چرا تصمیم گرفتید این داستان شناخته شده را بازگو کنید؟
این کتاب پرتوِ نور کوچکی است که در آغاز کتاب درسی بود و سپس به یکی از داستانهای پرخواننده در همهی دورانها تبدیل شد. این موضوع همان چیزی است که نظرم را جلب کرد. من کوشیدم از شیوهی تفکر همیشگیام که همه چیز را به روشهای مختلف میتوان گفت، پیروی کنم. همه چیز را مانند یک داستان میتوان بازگو کرد. هنگامی که روی متن شناخته شدهای کار میکنم، معقولتر میشوم. آنچه چالشبرانگیز بود، وظیفهی گفتن داستان برای خوانندگان کوچک، با واژههای کمتر ولی با همان جادو، کوشش و ماجراجویی بود.
- کتابهای شما به زبانهای گوناگونی ترجمه و منتشر شده، برای شما چهقدر اهمیت دارد که کتابهای یونانی به زبانهای دیگر ترجمه شود؟ این موضوع برای ادبیات کودک یونان چه معنایی دارد؟
نویسندگان و تصویرگران خوبی در یونان هستند. متأسفانه زبان ما بهطور گسترده در جهان بهکار نمیرود و کتابهای ما بهطور کلی در جهان سفر نمیکنند. این کمکاری در زمینه گسترش ادبیات یونان برای ما شرمآور است، زیرا داستانها هستند که مردم را بههم پیوند میدهند. ما قصهگوها همیشه رؤیای به اشتراکگذاری داستانهایمان را با دیگران در سر داریم. این پدیدهای طبیعی است؛ مگر نه؟
- آیا شما باور دارید یک کتاب میتواند جهان را دگرگون کند؟
نه؛ یک کتاب نمیتواند جهان را تغییر دهد، ولی کولهی آیولوس خدای باد را میتواند بگشاید، بادهای تازه را از بند رها کند، و پرسشهای نویی پدید آورد. یک کتاب، خوانندگان کم سن و سالش را میتواند در جنگل زندگی به دام بیاندازد؛ جایی که آنها پاسخها را میتوانند جستوجو کنند تا سرانجام به پیدایش جامعهای عادلانهتر بیانجامد.
[1] Larisa
[2] Aristotle University of Thessaloniki
[3] I Want to Win!
[4] Eve Tharlet
[5] Minedition
[6] Patakis
[7]As If By Magic
[8] Diavazo
[9] The Lonesome Tree
[10] National Young Adult and Youth Book
[11] Shoes with Wings
[12] White Ravens
[13] Nils Holgersson's Wonderful Journey through Sweden