«نترسیم وقتی که با هم هستیم» از مجموعه «کتابهای جولیا» درباره استرس و فشاری است که بعد از حادثه برای کودکان پیش میآید. «کوک» اینبار با داستانی درباره مورچهها و لانه خراب شده آنها، مدیریت استرس پس از حادثه را به کودکان نشان میدهد.
مدرسه مورچهها خراب شده است. همگی دست به دست هم یک مدرسه دیگر ساختهاند؛ اما اصلا شبیه مدرسه قبلی نیست. مورچه کوچولو میترسد به مدرسه برود؛ مبادا دوباره مدرسه خراب شود. مادر ش به او میگوید همه آنها ناراحت هستند و غصه میخورند؛ اما وقتی با هم هستند قوی میشوند. آنها زندهاند و نفس میکشند، پس ادامه میدهند. مادر به او قول میدهد مثل همیشه، وقتی مدرسه تمام شد جلوی در باشد. مورچه کوچولو با ناراحتی و سختی به مدرسه میرود. دوستان او هم ناراحتاند. خانم معلم همه آنها را به آغوش میکشد. به آنها میگوید ایرادی ندارد برای چنین فاجعهای ناراحت باشند یا گریه کنند. آنها باید بدانند بعضی وقتها اتفاقی میافتد که دست آنها نیست؛ بنابراین باید راهی بیایند و زندگی را ادامه دهند. مورچه کوچولو هر روزش را به سختی و ترس همراه با حمایت مادر به مدرسه میرود. او کم کم آرام میشود و بالاخره میتواند ترسش را مدیریت کند.
کودکان در پیشآمدهای ناگوار و بلاهای طبیعی، یکی از آسیبپذیرترین گروهها هستند. آنها ممکن است تا مدت بسیاری ترس و اجتناب و دوری داشته باشند. ترس معمولی کودک باید پذیرفته شود و برای مدیریت این ترس به او کمک شود؛ اگر نه این ترس میتواند به فوبیا یعنی یک ترس مرضی یا تروما تبدیل شود. «کوک» در این داستان هوشمندانه درباره مورچهها، یک حادثه وحشتناک را پردازش میکند. او و تصویرگر ماهرش کودک را درباره پذیرش حسهای گوناگون خود و حرکت به سمت همدلی و همدردی و آغازی دوباره هدایت میکنند. داستان گام به گام و ساده با حمایت آدمهای مهمی مانند مادر و معلم پیش میرود و در پایان کودکان حال بهتری دارند. در پایان کتاب مطالبی در رابطه با این موضوع برای بزرگترها آورده شده است.
«کتابهای جولیا» مجموعهای چند جلدی است که به بهبود مهارتهای کودکان و حل مشکلهایشان میپردازد. این مجموعه دربردارنده کتابهای زیر است:
«پاستیلهای ضد قلدری» «پسر وول وولکی»، «دلم میخواهد هر کاری دوست دارم، بکنم!»، «اجازه بگیریم!»، «گفتم نه!»، «مسخرهام نکن!»، «چنگالی که بوی بد میداد»، «کاش حرف گوش کن بودم!»، «بادکنک غمگین چطور خوشحال شد؟»، «همیشه نگرانم»، «ریکی دست کج!»، «من که تقصیر ندارم!»، «وسط حرف دیگران نپر!»، «فاصلهات را با من حفظ کن!»، «کله نوشابهای لجش میگیرد!»، «جوابهای دردساز»، «گیرافتادم!»، «خالیبندی!»، «چغلی نکن!»، «همهچیز دربارهی دماغ»، «رفتارهای سرمیزی»، «ط مثل...»، «چه شغلی، چه کفشی؟»، «تلفن همراه مزاحم»، «غر میزنم، غر میزنم، غر میزنم...»، «کاش زنده بود!»، «قانون برای من نیست!»، «کار گروهی»، «ملکهی نایلونهای تق تقی»، «واقعاً این را تو گفتی؟»، «امروز – فردا نکن!»، «برنامه میخوام چی کار؟»، «بلدی دوست پیدا کنی؟»، «چرا بترسم؟ من که آمادهام!»، «چیزمیزهایم را پیدا نمیکنم!»، «حواست به دمت باشه (در دنیای دیجیتال)»، «حواست به غریبهها هست»، «دارم میرم پیش دبستان»، «درس خواندن هم حدی دارد!»، «ذهن شگفتانگیز من (اوتیسم و موهبتهای آن)»، «زرنگتر از جیش و پیپی!»، «شعلههای شمع کوچولو»، «فقط میخوام بازی کنم»، «مغز من کش میاد!»، «من اشتباه پدرم را تکرار نمیکنم»، «منم منم دندون تو»، «نترسیم وقتی که با هم هستیم»، «یک کلاغ، چهل کلاغ»، «ابر سیاه دروغ».
«جولیا کوک» نویسنده «کتابهای جولیا»ست که نویسنده و مشاور والدین است. او سخنرانیها و کنفراسهای بسیاری برگزار میکند. هدف او این است که جوانان را به طور جدی درگیر داستانهای سرگرم کننده و به یاد ماندنی کند و آنها را یاری دهد تا مشکلاتشان را حل کنند. او داستانهایش را از ارتباط با کودکان و گوش دادن دقیق به مشاوران، والدین و مربیان الهام میگیرد. «کوک» با استعداد خود توانسته با داستانهایش وارد جهانبینی کودکان شود. او به خوبی زبان کودکان را میشناسد و میداند چه چیز به کودکان بگوید و چهگونه بگوید.
«میشل هیزلوود هاید»، تصویرگر کتاب «نترسیم وقتی که با هم هستیم»، اهل فیلادلفیا است و در کالج هنر و طراحی رینگلینگ دانشآموخته است. او یک تصویرگر آزاد است که کارش را در نیویورک تایمز، در فلورانس آلاباما آغاز کرده است. تصویرسازیهای او در مجلههای معتبری نیز به چاپ رسیده است. او 9 کتاب نیز برای مرکز ملی مسائل جوانان تصویرگری کرده است