عبدالرحیم جعفری، پایه گذار انتشارات امیرکبیر و کتاب های طلائی بود. او ۱۲ آبان ۱۲۹۸ در تهران زاده شد. عبدالرحیم جعفری در سال ۱۳۲۸ انتشارات امیرکبیر را پایه گذاشت و در سال ۱۳۴۰ انتشار مجموعهی کتابهای طلائی را آغاز کرد. کتابهای طلائی مجموعهای از نامدارترین داستانها و قصههای جهان با بیش از ۸۰ عنوان کتاب در قطع رقعی بود که جلد و صفحه آرایی یکسانی داشتند.
این گفتوگو در سال 1387 انجام شده است.
- از کودکی خود بگویید. از چه زمان با قصه و کتاب آشنا شدید؟
من در یک خانواده کوچک با مادر و مادربزرگم که در کار نخواکنی برای جوراببافها بودند، متولد شدم. مادرم گاهی از دختری میگفت که هنگام خندیدن از دهانش جواهر بیرون میآمد یا هنگام گریه کردن به جای اشک از چشمانش مروارید بیرون میآمد. از مرد سورچرانی تعریف میکرد که بعد از یک مهمانی از بس زیاد خورده بود، از پشت روی پشت حمالی او را میخواباندند تا به منزلش ببرند. وقتی چشمانش به آسمان میافتاد میپرسید آن بالا چه خبر است حمال میگوید: آن بالا هم سور میدهند، مردک میگوید مرا آنجا ببر تا از غذای آنجا هم بخورم. حمال ناراحت میشود و او را از روی پشت بر روی زمین رها میکند و مردک سوری شکمش میترکد. مادرم قصههای عاقوالدین، موش و گربه و اینگونه داستانهای کوچک را نیز برایم تعریف میکرد. نخستین بار در مکتبخانه با کتاب آشنا شدم. بعدها در دوره نوجوانی کتابهایی همچون امیر ارسلان، حسین کرد شبستری، فلکناز، شیرویه، عاق والدین، خسرو دیوزاد و رستمنامه را مطالعه کردم. درس اتکا به نفس و لوطیگری و جوانمردی را من از این کتابها آموختم. بیشتر فکر میکردم که این داستانها حقیقی و واقعی هستند.
- کار چاپ و نشر کتاب را کی آغاز کردید؟
از سن 12 سالگی به چاپخانه رفتم و با کار چاپ و نشر و بوی مرکب و تای کاغذ آشنا شدم. در چاپخانه که کار میکردم، شبهایی که اضافهکاری نبود میرفتم از کتابفروشی افشاری سرچشمه کتاب رمان کرایه میکردم. برخی کتابها را در چاپخانه موقع ورق تاکنی یا در پشت ماشین چاپ میخواندم.
- نخستین کتابهای کودک و نوجوان انتشاراتی شما کدام کتابهای بودند؟
اولین کتابهایی که برای کودکان و نوجوانان منتشر کردم، کتابهای صبحی مهتدی و عباس یمینی شریف و کتاب قصههای خوب برای بچههای خوب جناب مهدی آذری بود که از هنگام کار در چاپخانه اکبر علمی با او آشنا شدم. او از یاران من در دورانهای مختلف فعالیت امیرکبیر بود. خاطرات زیادی از ایشان دارم. صبحی مهتدی علاوه بر گردآوری قصههای کودکان، در رادیو هم قصه میگفت. هر ظهر جمعه بعد از اذان. صدای او که میگفت: بچهها سلام و چند بیت از مثنوی را با صدای گرم و دلنشین خود میخواند و کمکها و جوانمردیهای او به مردم گرفتار، همیشه در نظرم است. خانه او همیشه پر از کسانی بود که برای رفع گرفتاری به او مراجعه میکردند و او کمکشان میکرد.
- از چه زمان به نشر کتاب کودک توجه ویژه کردید و مشاوران شما چه کسانی بودند؟
در سال 42 به دعوت موسسه فرانکلین به نیویورک رفتم. در آنجا به اهمیت کار نشر برای کودکان پی بردم. کار آنها برایم جالب بود. آنها از کودکی، کودکان را با کتاب آشنا میکردند. تنوع کتابهای کودکان و طرز پخش کتابها برایم آموزنده بود. تیراژ چاپ اول کتابها به دههزار میرسید که به شهرداری شهرها و ایالات میفروختند و آنها به کتابخانهها اهدا میکردند. در تهران و رشت با کمک فرزندم محمدرضا که از کودکی در دبستان مهران زیر نظر جناب آقای مافی و همسر گرامیشان درس میخواند و در همان مدرسه با زبان انگلیسی آشنایی پیدا کرده بود و بعدها در دانشگاه مفتخر به دریافت لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی شد، وارد کار ترجمه برای کودکان شدیم. مشاوران من در زمینه چاپ کتابهای کودکان اول جناب آذریزدی و بعدها آقای یونسی و فرزندم محمدرضا بودند.
بیشتر کتابها را خودمان انتخاب میکردیم و برای ترجمه میدادیم، به این صورت که بعد از مطالعه کتابها اگر کتاب مناسب بچههای ایرانی بود آن را گزینش میکردیم. بسیاری کتابهای خارجی بود که به درد کودکان ما نمیخورد. گاهی هم خود مترجمان کتابهایی به ما پیشنهاد میکردند. مدتی هم با جناب آقای نادر ابراهیمی موسسه همگام را برای چاپ کتاب کودکان تاسیس کردیم و کتابهای مفیدی هم منتشر گردید که مورد استقبال قرار گرفت.
سرمایهگذاری روی ادبیات کودکان برای ما پاسخ اقتصادی مثبت داشت و خیلی هم راضی بودیم.
از دهه چهل و پنجاه با شورای کتاب کودک ارتباط زیاد داشتیم و گاهی مورد انتقاد خانم میرهادی که برایشان احترام بسیار قائلم قرار میگرفتیم. خدمات ایشان در کار کتاب کودک شایسته هزاران تقدیر است. خدا او را برای ما نگهدارد.