محمدرضا بایرامی به سال ۱۳۴۰ در روستای لاطران در دامنه کوه سبلان استان اردبیل به دنیا آمد و آخرین فرزند یک خانواده پنج نفری بود. در نوجوانی به آثار نویسندگان برجسته و روستایی نویس آن روزگار، یعنی صمد بهرنگی و علی اشرف درویشیان علاقهمند شد در همان سالهای نوجوانی، خانواده قصد مهاجرت به سوی تهران کرده و در کرج ساکن میشوند.
سال دوم دبیرستان بود که اولین قصهاش را برای برنامه آموزشی «قصه و قصهنویسی» رادیو فرستاد که محمدرضا سرشار آن را راهاندازی کرده بود. آن قصه از رادیو خوانده و نقد شده و باعث گردید تا او تصمیم بگیرد ضمن افزایش مطالعات خویش، در کارگاه قصه نویسی کانون ثبت نام کند، اما به دلیل کار جهت تأمین مخارج تحصیلیاش نتوانست در آن کارگاه حاضر شود.
بایرامی روستا را در کودکی و جنگ رادر جوانی زیسته است. او اوایل سال ۶۶ به خدمت سربازی رفت و تمام دوران خدمتش را در جبههی دهلران به سربرده و این شانس را داشته که هم جنگ را در شدیدترین شکلش و هم صلح را در پیچیدهترین وضعیت شاهد باشد.
بایرامی در سالهای اخیر با نشریات متفاوت کودک و نوجوان، از جمله کیهان بچهها و باران همکاری نموده و به عنوان کارشناس داستان در واحد ادبیات حوزهی هنری فعالیت کرده است.
اوهمچنین داوری چند جشنواره و انتخاب کتاب سال را برعهده داشته و از جمله نویسندهگان خستگیناپذیر و پرکار بشمار می رود. انتشار حدود ۳۰ جلد کتاب و دهها مقاله و نقد نشانگر فعالیت بی وفقه او در حوزه ادبیات است. از جمله رمانهای نوجوان او میتوان به کتاب های «در ییلاق»، «دود پشت تپه»، «سایه ملخ»، «سپیدار بلند»، «مدرسه ما» و «به دنبال صدای او» اشاره کرد. بایرامی با کتاب کوه مرا صدا زد از قصههای ساوالان، توانست جایزه خرس طلایی و جایزه کبرای آبی سوییس و نیز جایزه کتاب سال سوییس را در سالهای ۱۹۹۹و ۲۰۰۰ میلادی از آن خود نماید.
بایرامی از جمله نویسندگان واقع گراست که در داستانهایش بیشتر به زندگی و طبیعت روستای زادگاهش و تجربههای شرکت در جنگ ایران و عراق پرداخته و به زبانی ساده، روان و دقیق زندگی توام با فقر و زحمت اهالی و روابط میان آنها را به تصویر میکشد.