تلاشی برای کودکان دنیا که فجایع جهان را بهتر تحمل کنند!

متن زیر سخنرانی زهره قایینی رییس هیت داوران جایزه هانس کریستین اندرسن در هنگام معرفی برندگان سال ۲۰۱۰ است. این سخنرانی، در جریان کنگره سی و دوم  دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان در تاریخ ۱۱ سپتامبر در شهر  سانتیاگو دو کامپوستلا اسپانیا  ایراد شد. بخش نخست و پایانی این سخنرانی که مربوط به سپاس از افراد گوناگون است حذف شده است. سخنرانی همراه با پخش اسلاید بوده که چند تصویر از اسلاید ها در متن آمده است.

خانم ها و آقایان

به عنوان رییس هیئت داوران جایزه هانس کریستین اندرسن ازسرزمین باستانی ایران، بسیار مفتخرم که در این جا در شهر سانتیاگو دو کامپوستلا حضور دارم تا برندگان امسال، دیوید آلموند و یوتا باوئر، دو نفر از شاخص ترین هنرمندان ادبیات کودکان را معرفی کنم.

هنگامی که ما کودک بودیم و پیش گویان در جام جهان بین خود نگاه می کردند و از سده بیست و یکم سخن می گفتند، دنیای زیبا و ایده آلی را برای کودکان پیش بینی می کردند که دیگر جنگ، گرسنگی، بی سوادی، فقر، بیماری، خشونت یا بی خانمانی وجود ندارد. می اندیشیدیم تا این سده دیگر بیشتر کودکان در مکانی زیبا و امن بر روی زمین زندگی خواهند کرد. اما امروز، کودکان در سراسر دنیا به شکل روز افزونی همچنان قربانی رخدادهای فاجعه آمیز طبیعی و بیش از آن ساخته دست انسان می شوند.

حقوق کودک,

هر روز می شنویم که کودکانی در پی درگیری های قومی در آفریقا و آسیا، در جنگ عراق و افغانستان و نا آرامی های اجتماعی در آمریکای لاتین جان خود را از دست می دهد. هر روز شاهد افزایش شمار کودکانی هستیم که خرید و فروش می شوند.

این یک واقعیت است که ما ساکنین جزیره کوچک ادبیات کودکان نمی توانیم جلوی این فجایع را بگیریم، اما دست کم می توانیم تا حدودی به کودکان آرامش بخشیم.

وقتی می گویم "ما" منظورم همه کسانی است که در سراسر دنیا برای بهروزی کودکان کارمی کنند، کسانی که می کوشند تا از این حق کودکان که "هرکودک حق دارد که بخواند" پشتیانی کنند. ما انسان های متعهدی هستیم که بر این باوریم تنها زمانی که کودکان بتوانند کتاب بخوانند می توانند شرایط خود را دگرگون کنند.

ادبیات کودک, صلح, حقوق کودک

ساکنین این جزیر ه کوچک، هنرمندان: نویسندگان و تصویرگرانی هستند که با آثار خود به کودکان امید می دهند و آن ها را به سوی آینده ای درخشان فرا می خوانند. یکی از این هنرمندان دیوید آلموند است که درباره کودکان در بحران می نویسد، در حالی که پیوسته به آن ها امید نیز می دهد. او از آینده ای زیبا برای کودکان و نوجوانان سخن می گوید.

دیوید آلموند

وقتی به کودکان نجات یافته از زلزله های ویرانگری که جان ده ها هزار کودک و بزرگسال  را در هائیتی، شیلی، پاکستان و یا ایران گرفته است می اندیشم، بی اختیار داستان "اسکلیگ" را به یاد می آورم، داستانی از دیوید آلموند درباره کودکان وحشت زده ای که  در خواب هایشان  کابوس می بینند: " کابوس کلاغ های خطرناکی  که منقار های زشت دارند. کابوس کودکان شروری که لانه آن ها را  ویران می کنند . کابوس مرگ همه وجودشان را فرا می گیرد."  و هنگامی که کودکان وحشت زده خواننده  با این شخصیت های کابوس زده داستان تعیین هویت می کنند، آلموند به آن ها امید نیز می دهد : "اما آن ها خواب های خوب هم می بینند. خواب زندگی. خواب می بینند که روزی درخت خود را می یابند و آشیانه خویش را بر روی آن بنا می کنند و جوجه های خود را در زیر بال های خود جای می دهند." (ص ۱۳۲)

کتابدرمانی یک فعالیت حیاتی برای همه کودکان جهان است. می تواند به کودکانی که در شرایط نا آرام و ناپایدار جنوب لبنان، رام الله و غزه، در کلمبیا، در عراق و افغانستان زندگی می کنند، حتی به کودکان تک والدین در جامعه های امن  یاری رساند. خواه کودک ترسیده و وحشت زده از خشونت ها یا کودکانی که به سادگی از تاریکی می ترسند،  با داستان های آلموند و واژه های امید دهنده اش مطمئن می شوند که پس از هر دوران تاریک، دورانی روشن فرا می رسد و در پی هر ناامیدی، امید شکوفه خواهد زد.

ادبیات نوجوان

این شگرد آلموند است که در داستان هایش کودک وحشت زده را به ژرفای تاریکی ها می برد و در اوج ناامیدی او را با امید پیوند می زند. در "بوته زار کیت"، کودک یا نوجوان خواننده را به یک تونل تاریک می برد و در کنارش  می ماند تا نور فرارسد. او می نویسد: "یک سال دویدیم، یک میلیون سال. به نقطه ای دور در ژرفای زمین رفتیم با گذر از تونل های ناشناخته رمز آمیز ..... کجا هستیم؟ در اعماق زمین. هیچ چیز، هیچ چیز دیده نمی شود. دستی به او زدم .... محکم در آغوشش گرفتم. محکم او را گرفتم برای ساعت ها، برای میلون ها سال، تا سرانجام صدای گام هایی را در تونل شنیدیم. کور سوی نور چراغی دیده می شد. صدای مردانی که در جست و جوی ما به سوی مان می آمدند  .... " ( ص ۶۹)

آلموند می داند که باید به کودکان امید داد. در اسکلیگ او از دنیای اسطوره ها نمادی را به وام می گیرد. او با پرسفنی، به کودکان اطمینان می بخشد که پس از هر زمستانی بهار فرا می رسد." ... مادر برای ما از الهه ای سخن گفت که مجبور بود  تا نیمی از سال را در تاریکی در اعماق زمین به سر برد. آن گاه زمستان از راه می رسد، روزها کوتاه و سرد می شوند"...و سپس "بهار از راه می رسد و پرسفنی رها می شود و دوباره راه خود را آرام آرام به دنیا باز می کند." به دنیایی روشن تر و درخشان تر. همه وجود او سرشار از گرما و نور می شود. جانوران دوباره شهامت می یابند تا بیدار شوند، شهامت می یابند تا بچه دار شوند. گیاهان شهامت می یابند تا غنچه بزنند و شاخه های نو برویانند. زندگی دوباره شهامت می یابد که باز گردد." (ص  ۱۳۷)

و من اطمینان دارم که بسیاری از کودکان در بحران در سراسر جهان پس از آن که داستان های آلموند را بخوانند شهامت می یابند که دوباره بیدار شوند و بشکفند. هر دو برنده امسال ما  در آثارشان تلاش کرده اند که به کودکان در شرایط دشوار، آرامش ببخشند. یک وظیفه سخت و چالش برانگیز. آلموند با قرار دادن روشنایی در برابر تاریکی و یوتا باوئر با به تصویر کشاندن مشکلات کودکان و پاسخ دادن به پرسش های آن ها. باوئر می خواهد با تصویرهایش نوری از امید بر کودکان بتاباند و با آن ها حس امنیت و عشق و دوستی را تجربه کند.

یوتا بوئر

مخاطبان کتاب های باوئر کودکان خردسالی هستند که پرسش های بزرگ دارند. مرگ چیست؟ هنگامی که کودکان با از دست دادن عزیزانشان روبه رو می شوند، باوئر تلاش می کند تا از رنج آن ها بکاهد.

در "فرشته پدر بزرگ"، پدر بزرگ پیش از مرگ با نوه خود درباره دوران زندگی اش و فرشته ای که پیوسته نگهبان او بوده است سخن می گوید. "هر روز صبح که او یک پسر بچه بود از برابر یک  مجسمه فرشته گذر می کرد و هیچ چیز، از ماشین و اتوبوس گرفته تا درختان بلند، دریاچه های عمیق، هیچ چیز نتوانست زندگی او را تهدید کند. حتی وقتی بزرگ تر شد و جنگ فرارسید، نه گرسنگی و نه بیکاری و نه هیچ رخداد غیر عادی که او با آن روبه رو شد، نتوانست او را از پای در آورد، زیرا همواره فرشته نگهبان درکنارش بود و از او نگه داری می کرد. به باور باوئر زندگی یک سفر پر از حادثه و دگرگونی است، سرشار از شادی و غم و مرگ یک اندیشه مجرد ترسناک نیست، مرگ پایان منطقی این سفر بزرگ است. بله زندگی برای همه ما پایان می یابد، اما همچنان به راه خود نیز ادامه می دهد.

تصویرگری کتاب کودک

تصویرهای دوست داشتنی و طنز آمیز باوئر به کودکان نشان می دهد که نباید از به پایان رسیدن زندگی بهراسند. 

باوئر در کتابش سلما فلسفه خود را از زندگی با کودکان مطرح می کند. این داستان بسیار ساده است، مملو از طنز برای کودکان خردسال، اما داستانی برای اندیشیدن نیز هست. کتاب کوچکی است برای پرسشی بزرگ. از سلما می پرسند خوشبختی چیست؟

می گوید: "خوشبختی خوردن کمی علف در آغاز یک روز است. بازی کردن با بچه هایم تا ظهر، کمی ورزش پس از نهار، خوردن یک کمی دیگر علف، گپی با خانم مایر در عصر و سپس یک خواب عمیق."

و اگر وقت بیشتری داشته باشی؟ او پاسخ می دهد که علف بیشتری می خورد و باز هم با بچه ها بازی می کند و ...

و اگر یک میلیون  دلار از لاتاری  ببری، او پاسخ می دهد باز مقداری علف می خورد و همان کا رهای روزمره ....

 آلموند و باوئر هر دو تلا ش کرده اند که جهان را برای کودکان و نوجوانان قابل فهم تر و قابل تحمل تر سازند. این کار در دنیای مملو از بی عدالتی و خشونت بزرگسالان، کار آسانی نیست.

Submitted by admin on