وقتی صحبت از یلدا به میان می آید، اولین چیزی که به ذهن می رسد، قصه گویی مادر بزرگ ها در پای کرسی است و تعداد زیادی نوه و کودکان ریز و درشت که پیرامون او نشسته اند.
اما نقش کودکان در آیین کهن و ایرانی یلدا بیش از این است. لیلا کفاش زاده مسئول دفتر کودک و نوجوان سازمان میراث فرهنگی در این نوشتار سعی کرده تا رد پای کودکان در انواع رسوم یلدا را دنبال کرده و بررسی کند که کودکان تا چه حد در شب یلدا نقش آفرین بوده اند. مطالبی که در زیر می خوانید بخشی از پژوهش نامبرده در این زمینه است:
سی ام آذر و شب اول دیماه، طولانی ترین شبانه روز سال است. زمستان و سرما در نزد ایرانیان باستان همیشه نمادی از ظلمت و تباهی بوده چرا که خورشید را هستی بخش و گرمای آن را جان افزا می دانستند. آنان بر این باور بودند که در این شب، اهریمن و امشاسپندان با هم نبرد می کنند و در نهایت با پیروزی نور و روشنایی بر سیاهی و سرما، خورشید از نو متولد می گردد.
از همین رو، نام این شب افسانه ای را یلدا به معنای تولد و زایش نهاده اند. با نگاهی به تاریخ مردم ایران درمی یابیم که کودکان در نزد ایرانیان باستان، جایگاه پاک و منزهی داشته اند. به همین سبب برخی از آیین ها و مراسم یلدا را کودکان که نماد پاکی و معصومیت بودند انجام می دادند تا مراسم با یمن و برکت بیشتری همراه باشد.
در اقوام لر در شب یلدا رسم بود که پسران کوچک بر سر بام می رفتند و کیسه و یا ظرفی را که به آن طنابی بسته بودند با خود می بردند و از راه دود کش به درون خانه همسایه می فرستادند و شعری محلی می خواندند. در آن شعر برای صاحب خانه دعای خیر و برکت می کردند و تقاضا می کردند که برایشان خوراکی و یا آجیل بریزند. صاحب خانه هم که اغلب پسرک را می شناخت ظرفش را پر از تنقلاتی می کرد که در خانه موجود بود. شعری که پسرها می خواندند به این مضمون بود:
امشب شب اول زمستونه
خیر و برکت به زندگیتون بباره
یه چیزی بده ..... کوچولو بیاره (پسر نام خود را به زبان می آورد)
در همدان و شیراز افزون بر جمع شدن افراد خانواده در خانه یکی از بزرگان خاندان، رسمی به نام فال کوزه یا مهره ریزان به جا می آوردند که نقش اصلی آن را یک دختر بچه ایفا می کرد. به این ترتیب که از بعد از ظهر، اهل خانه هر کدام مهره ای یا شیئ از آن خود را، در کوزه ای می انداختند و شب پیرزنی از خانواده که شعر خوب می دانست اشعار بابا طاهر می خواند. دختر بچه ای باید برای هر شعر دانه دانه مهره ها را از کوزه در می آورد. بر سر دختر بچه توری سرخ رنگی می انداختند که نماد آتش و زندگی بود. به این ترتیب صاحب مهره شعری مناسب با نیت خود دریافت می کرد.
خراسانی ها رسمی مشابه فال کوزه داشتند که به آن فال سوزن می گفتند. گیس سفید خاندان در بالای مجلس می نشست و پشت سر هم شعر می خواند. دختر بچه ای نیز سوزن بر پارچه های کهنه پیر زن می زد. حاضرین در جمع به ترتیبی که نشسته بودند نیت خود را از شعر برداشت می کردند.
در ملایر همه فامیل در خانه ای جمع می شدند و ظرفی را پر از آب می کردند و بر روی طاقچه می گذاشتند. ظرفی را نیز پر از نقل نموده و درون یک سینی قرار می دادند و شمع روشن می کردند. روشنایی شمع نمادی برای روشنایی درونشان و نیک روزی بود، آب نماد برکت و نقل نشانی از شیرینی و شادکامی. دختر کوچکی را نیز انتخاب می کردند و نامش را چله زری می گذاشتند. لباس عروس بر تنش می کردند و بر تخت می نشاندند.
گروه نوازندگان ضرب و کمانچه می نواختند و با هم گرداگرد چله زری شعر می خواندند. سپس همه شمعی می آوردند و بالای تخت چله زری روشن می کردند و دستی به شمع می زدند و بر چهره می مالیدند. در این هنگام می گفتند زردی ما از تو و سرخی تو از ما بر محمد و آلش صلوات. بعد از سوختن شمع ها، مادر چله زری نقل ها را بر سر میهمانان می پاشید و همه به نیت برکت و شیرینی نقل ها را با شادی از یکدیگر می ربودند.
زنان تا نیمه های شب به شادی و پایکوبی مشغول می شدند و دست به آب می زندند و هر کدام بشقابی شیرینی به چله زری هدیه می کردند.
آن ها براین باور بودند که چله زری نیمه مونث و عمو چله جون نیمه مذکر چله است که باید با یکدیگر عروسی کنند و از آبادی آنها بروند. این به معنای رفتن سرما و نوید گرم شدن هوا بود. برای همین در هنگام خوردن شام، پسر بچه ای باید در را باز می کرد و بیرون از خانه می رفت و با صدای بلند می گفت: عمو چله جون اجازه هست شام بخوریم؟ پدر و مادر پسرک از قول عمو چله جون می گفتند اجازه هست و پسرک به داخل می آمد و شام خورده می شد.
دادن شب چره در روستاها به بچه ها از رسوم همیشگی بود. از این رو در دماوند بچه ها عاشق گرفتن شب چره از بزرگ ترها بودند و شعری به این مضمون می خواندند که:
هر کی نیاره شب چره
همبانش را موش بچره
رسم زیبای دیگری که کودکان و حتی نوجوانان در آن نقش داشتند در لرستان وجود داشت که پسران کودک و نوجوان قاشق زنی می کردند و مردم در کاسه های شان تنقلات و آرد می ریختند. تنقلات بین بچه ها تقسیم می شد و با آرد جمع آوری شده، نانی به تعداد حاضرین پخته می شد. در یکی از نان ها مهره ای قرار داده می شد و نان بین همه تقسیم می شد. نان مهره دار سهم هرکس که می شد تا سال دیگر نیک روزی و خوش اقبال بود.
در استان مرکزی و زاهدان نیز بزرگ تر ها همبازی کودکان می شدند و بازی های مختلفی مثل گل یا پوچ و یا دزد بازی انجام می دادند. قصه گویی مادربزرگ ها از افسانه های کهن و شاهنامه نیز رسمی بوده که تقریبا در بیشتر نقاط انجام می شده است.
همان طور که در بالا اشاره شد، در همه این آیین های زیبا، کودکان به عنوان نماد خیر و برکت، شادی و نشاط برای خانواده به ارمغان آورده اند. در فرهنگ ایرانی از دیر باز تاکنون، به کودکان نگاه شایسته ای شده و بر خلاف نگاه جوامع غربی در قرون وسطی، نه تنها کودک نمادی شیطان نیست بلکه مظهر خیر و برکت است. آداب و رسوم شب یلدا از قرن ها و هزاره های پیشین به ما رسیده و برماست که بکوشیم تا با به روز و کاربردی کردن این آیین ها، افزون بر زنده نگاهداشتن آنها، میراث شفاهی این کشور را به کودکان مان بیاموزیم.