همهی شما بهاندازه کافی از دیدگاههای روانشناختی و حتی جامعهشناسی مطلع هستید و میدانید بازی فعالیتی است که بیشترین ساعات بیداری کودکان را پیش از دبستان تشکیل میدهد و بهطورکلی اگر بخواهیم راجع به بازی صحبت کنیم بازی یک وسوسه و یک دغدغه ازلی و ابدی انسان است.
بازیها در هر سنی شکل و قالبی خاص دارد. انسان از لحظه تولد تا مرگ نیاز به بازی دارد، منتها شکل آن در هر سنی فرق میکند.
همچنین انگیزههای آن در هر سن و دورهای میتواند متفاوت باشد بازیهای سنتی باوجودی که از عمرشان خیلی میگذرد ولی از نظریههای روانشناختی و جامعهشناختی خیلی دور نیستند چهبسا که این نظریهها از مشاهدهٔ بازیها متولد شدهاند، نه اینکه اول آن نظریهها نوشتهشده باشد و بعد این بازیها متولد شود.
مادران و به دنبال آن روان شناسان پس از مشاهدهٔ کودک و نیاز او به بازی و تحرک، نتیجه گرفتند که کودکان در سنین نوزادی به بازیهای حسی – حرکتی نیاز دارند. سپس بازیهای تخیلی و پسازآن بازیهای قاعده دار. پیاژه بازیهای دوران کودکی را به سه دسته تقسیم میکند.
دوران تولد تا سهسالگی، دوران تربیت قوای حسی – حرکتی است. بیشترین تمرکز بر این است که بچه خیلی خوب ببیند، بشنود، خوب اشیا را بگیرد و خوب حرکت داشته باشد و قوای حسی – حرکتی او تقویت شود. یادگیری با پیشرفت قوای او تقویت شود.
متخصصان تعلیم و تربیت سن هفتسالگی را برای شروع آموزش آگاهانه انتخاب کردهاند و دقیقاً مبنای آن را فیزیولوژیک و ذهنی دانستهاند. در هفتسالگی، بچه حواسش خوب کار میکند، خوب میبیند، خوب میشنود، خوب لمس میکند و آمادگی پذیرش مواد آموزشی را دارد.
پیاژه دوران اولیهٔ حیات را دوران حسی – حرکتی مینامد و بازیهایی که دراینارتباط هستند را در این دوره قرار میدهد. یعنی هرگونه فعالیتی که باعث تقویت قوای حسی – حرکتی کودک شود و بین اندامهای بدن و فرمانی که از مغز میآید هماهنگی برقرار کند، فعالیت مفیدی برای آن دوران حیات به حساب میآید.
امروزه انواع و اقسام بازیهای مدرن با توجه به بنیادهای روانشناسی کودک ابداع میشود. بچهها میتوانند با اسباب گوناگون یا حتی بدون آن، بازی کنند.
کودک دوسالهای را در نظر بگیرید که میخواهد دکمههای لباس و یا بند کفشش را ببندد. بستن دکمهها یا بند کفش برای کودک بازی محسوب میشود. بسیاری مواقع مادر با بستن دکمهها یا بند کفش، فرصت یادگیری این مهارت را از کودک میگیرد.
درحالیکه هرکدام از اینها یک بازی حسی – حرکتی است. چون بین مغز و دست بچه هماهنگی به وجود میآید و مهارت کافی برای انجام آن فعالیت به دست میآورد.
تعدادی بازی جهت تقویت این قوا در کودکان وجود دارد که با استفاده از اسباببازی یا بدون آن انجام میشود. از بدو تولد تا سهسالگی، بازیها با هدف کسب همین مهارتها صورت میگیرد.
پیاژه مثالی جالب دارد او میگوید: تاببازی یک نوع بازی است. بچه دوساله به هنگام تاببازی، تمام توانش را صرف تعادل و نگهداشتن خود روی تاب میکند تا زمین نخورد یعنی تمام تجربه او حسی – حرکتی است. ولی این بچه در ۴ سالگی روی تاب مینشیند، دیگر زمین نمیخورد و مهارت کافی برای این کار را دارد او چشمان خود را میبندد و در دنیای تخیل در آسمان پرواز میکند. وسیله بازی تغییر نکرده است، تاب همان تاب است ولی کودک تغییر کرده است. پس از بازیهای حسی – حرکتی کودک از ۳ سالگی به بازیهای تخیلی نیاز دارد و پسازآن یعنی در اواخر دورهٔ آمادگی، کودک دوست دارد به هنگام تاببازی مسابقه بدهد. اگر فردی را در تاب مجاور نبیند، از تاببازی لذت زیادی نمیبرد. او از انجام بازی باقاعده و بانظم لذت میبرد. این دقیقاً همان روند رشد کودک در خلال بازی است. اگر کودک، بازیهای این دوره را تجربه نکنند، نمیتواند از بازیهای تخیلی و تقلیدی بهاندازه کافی لذت ببرد. چون بازیهای حسی – حرکتی، پیشزمینهٔ بازیهای تخیلی است. همچنین تا زمانی که کودک بازی تخیلی نکرده باشد، قادر به ابداع قواعد بازی نیست.
مقدمهٔ حاضر برای ورود به بحث بازیهای سنتی کفایت میکند. این بازیها مثل بازیهای امروزی، فعالیتی خودانگیخته است. اجبار در آن نیست و کسی به دیگری دیکته نمیکند.
مثلاً تمرین جدی تنیسباز حرفهای بازی محسوب نمیشود. اما اگر در اوقات فراغت با بچهٔ خودش تنیسبازی کند، بازی تلقی میشود. هدف از بازی دریافت جایزه یا پول نیست.
تفاوت بازی با کار در خودانگیختگی آن است یعنی هیچ نوع اجباری جز نیاز به بازی ما را به سمتوسوی آن نمیبرد.
پس بازیهای سنتی فعالیتهای خودانگیخته هستند و نکته مهم در این فعالیتها روند بازی است نه نتیجه آن، یعنی بازیکن برای بردوباخت بازی نمیکند که از روند بازی لذت میبرد.
اگر بازی دستاوردی داشته باشد در اجرای آن به دست میآید. در این بازیهای، برنده و بازنده فقط یک قدم از هم فاصله دارند البته در این بازیها برای اینکه انگیزه برای تلاش و رویارویی و رقابت سالم و سازنده باشد بردوباخت وجود دارد، ولی محور نیست، چرا که اینگونه بازیها از درون زندگی روزمره مردم بیرون میآیند، چون زندگی عوام، دنیای عمل است. یعنی کار میکنند و در حین فعالیت، بازی هم میکنند.
بازیهای سنتی از فولکلور و فرهنگعامه سرچشمه میگیرد پس متعلق به تودههاست. وقتی تاریخچهٔ هرکدام از این بازیها را مطالعه میکنیم تمرینی برای کار روزانه بوده است که فرد بتواند با مشکلات زندگی و اعمال دشوار زندگی بهتر روبهرو شود.
مثلاً مهارت سوارکاری که جوشیده از زندگی مردم عشایر است، محور بسیاری از بازیهای آنان است. در یک بازی ژاپنی که بین دهقانان رایج بوده است، وقتی آنان دانهها را برداشت میکردند، دانههای مرغوبتری را برای کشت جدا میکردند و داخل کیسههای کوچک میریختند و کیسه را به کمرشان میبستند و گاهی با این کیسهها پاسکاری میکردند که شبیه بازی دستشده ما است.
سابقهٔ این بازی به ۷۰۰ سال پیش ژاپن برمیگردد. امروزه حتی با پیشرفت در کشاورزی، دانههای نامرغوب را در کیسههایی میریزند و این کیسهها کاملاً به وسیلهای برای بازی تبدیل شده است. با این وصف از بازیهای سنتی، باید ببینیم چرا این بازیها به گوشهای رانده شدهاند و چرا شناخت جامعه نسبت به آنها بسیار ناقص است.
شاید والدین بچه میپندارند، بازیهای سنتی تاریخمصرف دارند و دورهٔ آنها سپری شده است، چراکه با کامپیوتر میتوان بازیهای بسیار پیشرفتهای انجام داد. بازیهای سنتی مانند انواع دیگر فرهنگعامه حرفی برای گفتن دارند.
چرا ما هنوز داستانهای ۲۰۰۰ سال پیش را میخوانیم، شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ را میخوانیم، چرا قصههای عامیانه را دوست داریم اگر عمر اینها گذشته بود آنها را به موزهها میسپردیم. ولی میخوانیم چون هنوز حرف برای گفتن، و دلایلی برای ادامه حیات دارند.
وقتی امروزه دیوان حافظ میخوانیم، برداشت خودمان را از حافظ داریم که الزاماً برداشت انسانهایی که در عصر حافظ زندگی میکردند، نیست. فرهنگ پدیدهٔ زایندهای است که با انسانها رشد میکند، منجمد نمیشود و مثل اشیای موزهای نیست که بگذاریم و نگاهش کنیم.
فرهنگ آموزش دادنی نیست، بلکه پرورشی و زندگی کردنی است. فرهنگ بر بستر زندگی رشد میکند و در تعامل با آن پرورده میشود. ما که بازیهای سنتی یا هر یک از انواع فرهنگعامه را به فراموشی سپردهایم باید کمی با خودمان اندیشه کنیم که این بازیها یا انواع دیگر فرهنگعامهٔ هر جامعه، چه دستاوردی برای هر نسلی دارد که برای هر نسلی یکسان نیست.
قصههای عامیانه را برای ما گفتهاند ولی دوران کودکی ما با دورهٔ بچهٔ خودمان فرق دارد ما آن را با بچهمان سهیم میشویم؛ البته نه با این تصور که همان تأثیری که در ما داشته، در او نیز دارد، زیرا کودک ما متعلق به عصر دیجیتال و الکترونیک است.
خواندن مقاله زیر خالی از لطف نیست:
در سفر به ژاپن دستاوردی داشتیم که شاید برایتان جالب باشد. ژاپن پیشرفتهترین کشور صنعتی جهان است. این کشور سنتی با صنعت پیشرفته و ما کشوری سنتی بدون صنعت هستیم اما بیرحمانه گردن هر چیز سنتی را میزنیم. مردم ژاپن بسیار خوب میدانند اگر در جامعهٔ صنعتی، سنتهای خود را حفظ نکنند، زیان خواهند دید و در حال حاضر به این امر بسیار اهمیت میدهند و معتقد هستند که بچههایشان چیزی را گم کردهاند که همانا ارتباط واقعی بچهها با طبیعت و جامعه است.
مجسم کنید در آیندهای نهچندان دور تکنولوژی امکاناتی را برای نسل آینده فراهم میکند، کتابخانه را از طریق کامپیوتر جستجو میکنیم و نیازمان برطرف میشود، خرید روزانه را از طریق کامپیوتر جستجو میکنیم ولی در این میان ارتباط انسانی روزبهروز ناپیدا میشود.
دنیایی که به روی هر فرد باز میشود مجازی است. با کامپیوتر میتوان به قله اورست و یا به قعر اقیانوسها راه یافت و زیباترین آبشارها را دید. هراندازه تکنولوژی پیش میرود انسان از دنیای واقعی فاصله میگیرد و بهسوی دنیای مجازی کشیده میشود.
این تجربه را ژاپن برای کشور خودش تلخ میکند. آنان معتقدند هستند که نسل جوان ژاپن هیچ تعلقی نسبت به طبیعت و زیباییهای آن ندارد.
با تأسف مردم ایران بهخصوص نسل جوان نیز باوجودی که در کشور صنعتی پیشرفته زندگی نمیکنند همواره از طبیعت جدا هستند. درنتیجه برای حفظ محیطزیست هم تضمینی وجود ندارد.
روزگاری لحاف بچههای ایران در فصل تابستان، آسمان پرستاره بود که خود نعمتی بود برای نزدیکی با طبیعت و زیباییهایش.
بازیهای کامپیوتری ممکن است ازنظر ذهنی و راهبردی، بازیهای ارزشمندی باشند و شخص را به فکر کردن وادار کنند، ولی به همان نسبت رواج دهندهٔ خشونت هستند.
مثلاً در جنوب لبنان بازیهایی طراحی شده که در آن بچههای فلسطین، اسراییلیها را میکشند و هر چه بیشتر اسراییلی بکشند، امتیاز بیشتری میگیرند. حتماً اینگونه بازیها در اروپا، اسراییل، آفریقا و... هم وجود دارند.
خشونت زیادی در این بازیها رواج دارد. در بعضی از اینها باید هواپیما را زد. ماشینها را از خط خارج کرد و... این بازیها هرقدر هم که کودک را به تفکر وادارد نهایتاً مبنای آن خشونت ضد بشری است. چیزی که بربریت را در انسان رشد میدهد که ما قرنها سعی کردیم آن را مثل دیو دربند بکشیم و نگذاریم نمود پیدا کند و بگوییم ما متمدن شدهایم و میتوانیم باهم گفتگو کنیم. ولی اینها دوباره توحش را رشد میدهد و عریان میکند.
میدانیم که ۹۰ درصد بازیهای فولکلور در دامن طبیعت انجام میشود و ابزارهای آنها بیشتر از طبیعت گرفته میشود.
در ژاپن، سازندهٔ باربی، روانشناسی کودک را خیلی خوب میدانسته است. عروسکهای باربی نشاندهندهٔ زندگی همان بچهها است. از لباس پوشیدن، ورزش کردن، وسایل خانه و... همه و همه را بچه در زندگی واقعی خود و والدینش دیده است.
ولی با تأسف با زندگی بچههای ما تضاد فرهنگی دارد. از طرفی عروسک دارا و سارا، متعلق به دورهٔ پیش از قاجار است. این عروسکها با آن لباسهای محلی، تنها زینت فرهنگی خانه است. عروسکهای قدیم خودمان را در نظر بگیرید که با دو تکه چوب بهصورت ضربدر برای اسکلت و تکه پارچههایی از لباس مادر و مادربزرگ ساخته میشد، این عروسک بخشی از زندگی بچه بود و میتوانست با آن ارتباط برقرار کند ولی امروز عروسکهای دارا و سارا و باربی هر دو با وضع موجود بچهها تضاد دارند و بچهها در اصل بهظاهر، عروسک بازی میکنند.
در سایت هدهد عروسک حاجی فیروز چوبی موجود است.
در بازیهای سنتی، مقررات بازی، تعداد بازیکن و رفتارهای قابلانعطاف هستند، بهطوریکه میتوانیم خودمان قانون بگذاریم. مثلاً در بازی هفتسنگ هر جمعی میتواند برای خودش قانونی بگذارد و بر اساس آن بازی کند.
امروز دو فکر وجود دارد: فکری که میگوید بازیهای سنتی هنوز چیزهای زیادی برای گفتن دارند و کسانی که میگویند عمر این بازیها گذشته است و بهتر است بچهها را راحت بگذاریم.
بچهها از بازی چه انتظاری دارند؟
شادی، لذت، سرگرمی، تحرک بدنی و نوعی تعامل و بده و بستان میخواهند، بچهها در بازی نظم و قاعده میخواهند، تا زمانی که بازیهای سنتی مناسب با این انگیزهها باشد. چه چیزی میتواند جانشین این بازیها شود، بازی را نباید نامگذاری کرد.
اول بچهها باید بازی کنند اگر لذت بردند پس امروزی است بهتر است شناسنامه به بازی ندهیم. ممکن است بازی ۲۰۰۰ سال پیش بتواند به بچهٔ قرن بیستم لذت بدهد و برخلاف خشونت رایج در بازیهای کامپیوتری بچه را در یک تعامل صلحآمیز قرار بدهد.
بازیهای سنتی اکثراً تنشزدایی میکنند، درصورتیکه بازیهای کامپیوتری امروزی تنشزا هستند. در بازیهای سنتی، برنده و بازنده هر دو لذت میبرند و از هم فاصله چندانی ندارند. اگرچه این بازیها را چشمبسته برای اجرا تأیید نمیکنیم و اینها باید انتخاب و بازنویسی شوند.
تست ما خود بچهها در میدان بازی هستند و از سوی بچهها به اجرا درمیآیند. وقتی امکاناتی نبوده بچهها با پنجتا سنگ یا دو تا چوب بازی میکردند، ولی امروزه این بازیها قابل پیشرفت هستند.
در ژاپن این کار بسیار خوب انجام شده است. مثلاً در بازی کیسه لوبیا، کیسههای بسیار زیبایی با رنگها و اشکال گوناگون دوخته شده است و با آن جهتهای جغرافیایی را تعلیم میدهند و برای شناختن اندامهای بدن همراه با موسیقی از این کیسههای لوبیا استفاده میکنند و حتی با استفاده از این کیسههای قصههای عامیانه ژاپن را با ریتم، قصهگویی میکنند.
در ژاپن بازیهای سنتی قدمبهقدم با مردم رشد میکند مثل زبان و فولکلور که با انسان رشد میکند.
اگر به ارزش این بازیها ایمان داریم، بیاییم بخشی از بازیهای سنتی قابلاجرا را که در بچهها انگیزه و تلاش ایجاد میکند، بازسازی کنیم. بخصوص ساختن بازیچهها را جدی بگیریم. البته از سوی خود بچهها. در این صورت بازیکن ابزار مخصوص به خودش را دارد. مثل سنگ بازی یک قل دو قل یا سنگ بازی لیلی و...
در بازیهای سنتی ۸۰ درصد بازی میکردند و ۲۰ درصد تماشاچی بودند ولی امروزه برعکس است.
نیاز به بازی با تماشای بازی برطرف نمیشود. بیشتر اسباببازیهایی که امروز ساخته میشود، فاقد مبنایی برای رشد روانی، شناختن و اجتماعی بچهها هستند و برای سودجویی ساخته میشوند و مبنای علمی ندارند.
بازیهای سنتی عمدتاً کمهزینه هستند و میل به بازی را بیشتر میکنند. اگر در پارکهای موجود فضاهای بازی آزاد ایجاد شود بخصوص اگر فکر حسابشدهای برای این فضا داشته باشیم و مثلاً استادکاری برای هدایت بازی حضور داشته باشد، بعد از مدتی بچهها خودشان ادامهدهنده بازی خواهند بود.
ما بازیهای امروزی را نفی نمیکنیم ولی بهتر است بازیهای سنتی کنار این بازیها انجام شود. در ژاپن انجمنی وجود دارد که با کمک شهرداری یک روز در هفته یکی از خیابانهای شهر را میبندد و مردم محل را دعوت به بازی سنتی میکند.
پدربزرگ و مادربزرگ و نوه... همه برای بازی میآیند. در جامعهٔ ما، بزرگسالان آنقدر جدی شدهاند که بازی با بچهها برایشان کار سختی است، ولی وقتی در فضای بازی قرار میگیرند آرام، آرام با تجربیات کودکی خود وارد بازی میشوند به بازی غنا میبخشند.
یکی از ویژگیهای بازیهای سنتی این است که میتواند همه خانواده را در بر بگیرد و متعلق به گروه سنی خاصی نیست.
ما میتوانیم با توجه به فضا و امکانات بازیها را طبقهبندی کنیم. آرزو داریم بتوانیم بازیهای خاص در مدارس برنامهریزی کنیم. بازیهایی که در کلاس قابلاجرا است، بازیهایی که مربوط به فضای بسته است. باید آنها را در کار میدانی تجربه کرد.
مثلاً موسسهی مادران امروز در چندین مدرسه کارهای بسیار جالبی کرده و در این راه گام نهاده است. آنان نتیجه کار را مشاهده میکنند و تجربهٔ خوبی دارند.
دوستان ما در این موسسه در حال آزمون و تجزیهوتحلیل بازیها در مدارس دخترانه و پسرانه هستند. بچهای که تمام مدت روز را در کلاس نشسته است احتیاج به فعالیت بدنی دارد باید انرژی اضافی خودش را مصرف کند، نشاط و سرزندگی پیدا کند تا بتواند دوباره کلاس را تحمل کند.
سه مقاله زیر درباره تاثیر بازیهای رایانهای بر کودکان است:
خشونت در کودکان حاصل افراط در بازی های رایانهای است