دنیایی در آن‌سوی کمد

در این بررسی، مجموعه‌ی « وقایع نگاری نارنیا ۱» نوشته‌ سی. اس. لوییس۲ مورد تحلیل قرار می‌گیرد. لوییس با آگاهی از داستان زندگی مسیح (ع) در کتاب مقدس، از آن به صورت تمثیلی سود جسته و به صورتی ساده مسائل مذهبی را در قالب داستان بیان نموده است. او سرزمین نارنیا را با اساطیر و نمادهای خیر و شر پر کرده است. ماجراهای نارنیا در سایه‌ی اعتقاد نویسنده به دین مسیحیت است. او از قلم توانا و تخیل بی همتایش در خلق داستان خود بهره برده است.

مقدمه

با توجه به اهمیت و جایگاه «وقایع نگاری نارنیا» در تاریخ فانتزی، در ادامه‌ی مقاله‌ی «بررسی و تحلیل کتاب شیر،جادوگر،کمد» که در آن به بررسی نخستین کتاب نوشته شده از این مجموعه داستانی پرداخته شد، در این مقاله این مجموعه به صورت کلی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

وقایع نگاری نارنیا

این مجموعه شامل هفت کتاب مستقل است:

  • «شیر، کمد، جادوگر (۱۹۵۰)»
  • «شاهزاده کاسپین (۱۹۵۱)»
  • «کشتی سپیده پیما (۱۹۵۲)»
  • «صندلی نقره‌ای (۱۹۵۳)»
  • «اسب و آدمش (۱۹۵۴)»
  • «خواهرزاده جادوگر (۱۹۵۵)»
  • و جلد آخر«آخرین نبرد (۱۹۵۶)»

همان طور که در مقاله‌ی قبلی اشاره شد، کتاب «شیر، کمد، جادوگر» نخستین کتاب نوشته‌شده از این مجموعه، محبوب‌ترین و مشهورترین است و همین کتاب بارها به صورت فیلم و انیمیشن درآمده است. لوییس، نویسنده‌ی مجموعه برای کتاب «آخرین نبرد» در سال ۱۹۵۶ جایزه کارنگی ۳ را دریافت کرد.

«نارنیا» دنیایی موازی در کنار دنیای ما و به فرمانروایی شیری به نام اصلان است. در سرزمین نارنیا زمان متفاوت با زمان در دنیای ما می‌گذرد (در اصل، گذشت آن بسیار کندتر است). برای مثال ممکن است شما چندین سال را در نارنیا بگذرانید و پس از اینکه به دنیای خود بازگشتید، متوجه شوید که تنها چند ثانیه از زمانی که از دنیای خود خارج شدید، گذشته است.

دوران نارنیا به زمان نارنیا دوره‌ای ۲۵۵۵ ساله است؛ درحالی که در دنیای ما پیدایش نارنیا معادل سال ۱۹۰۰ میلادی، ورود چهار کودک داستان «شیر، کمد، جادوگر» به آنجا پس از یک صد سال زمستان نارنیا در سال ۱۹۴۰ میلادی و پایان داستان نارنیا، حادثه‌ی بزرگ راه‌آهن بریتانیا در سال ۱۹۴۹ میلادی است.

تصویرگری کتاب‌های «نارنیا»

تصویرهای کتاب‌های «نارنیا» را هنرمند جوانی به نام پالین بینز ۴ کشیده شده است؛ لوئیس معمولا درگیر شیوه‌ی مصور شدن کتاب‌ها نمی‌شد زیرا متن برایش مهم‌تر بود اما در بعضی موارد از پالین می‌خواست نکاتی را اصلاح کند؛ مثل وقتی که قایقی در جهت اشتباه می‌رفت یا یک نفر سپرش را در دست راست گرفته بود. به نظر پالین، لوییس نویسنده‌ای آسان گیر بود و راحت می‌شد با او کار کرد.

توصیف‌های لوییس از موجودات و مکان‌ها، چنان پر از ریزه کاری بود که پالین به ندرت برای مشورت پیش او می‌رفت. لوییس طرحی از یک دافل پود ۵ را که باید برای کتاب «کشتی سپیده پیما» کشیده می‌شد، برای پالین فرستاد، اما در پاسخ به سوال پالین درباره مخلوقش تالاب نورد پاسخ داده: «هر طور که دوست داری آن را تصویر کن.» پالین در سال ۱۹۹۸، تک تک حدود ۳۵۰ طرح سیاه و سفید قدیمی را رنگ آمیزی کرد که این تصاویر در چاپ ویژه‌ای به مناسبت صدمین سال تولد لوییس مورد استفاده قرارگرفت. (سیبلی، ۱۳۸۶)

 

سی اس لوییس

 

پیدایش «نارنیا»

اصلان، مهم‌ترین شخصیت نارنیاست که در هر هفت کتاب ظاهر می‌شود؛ اما زمانی می‌آید که «نارنیا» به او بسیار نیاز دارد،؛ مانند وقتی که نارنیایی‌های کهن در «شاهزاده کاسپین» با درماندگی می‌کوشند میراز شاه را شکست دهند.

در کتاب «کشتی سپیده پیما» وقتی بچه‌ها در پایان داستان می‌خواهند به سرزمین خودشان برگردند، اصلان ابتدا به صورت بره بر آن‌ها ظاهر می‌شود و از آن‌ها با «خوشمزه‌ترین غذایی که تا به حال چشیده بودند» پذیرایی می‌کند و سپس با باز کردن دری در آسمان، آن‌ها را به جهان خودشان می‌فرستد؛ حضرت مسیح (ع) نیز در کتاب «اشعیای نبی» همچون بره توصیف شده است.

 لوییس در کودکی شروع به نوشتن داستان کرد و عاشق نوشتن درباره‌ی جانورانی بود که حرف می‌زدند. او بیان کرده که نخستین تصویر دنیای نارنیا در ذهنش، تصویری از جنگلی برفی و یک فان که چتر و بسته‌هایی در دست داشته، بوده است. داستان دیگری که با یک تصویر آغاز شد، «کشتی سپیده پیما » است.

او در کتابچه‌ی یادداشت خود زیر عنوان طرح‌ها نوشت:

«بچه‌ها به ترتیب سوار یک کشتی قدیمی می‌شوند... داستان باید بسیار سبز و مرواریدگون باشد. تصویر: تصویری جادویی. یکی از قاب وارد تصویر می‌شود. (سیبلی، ۱۳۸۶)».

«اوستاس ۶ رفت که نقاشی را از دیوار بکند که دید خودش توی قاب نقاشی است؛ جلوی او شیشه نبود، بلکه دریای واقعی بود و موج‌ها چنان به قاب می‌خوردند که گویی به صخره‌ای برخورد می‌کردند. او یک لحظه عقلش را از دست داد و چسبید به دو بچه دیگر که پریده بودند بالا و در کنار او بودند.

لحظه‌ای تقلا و فریاد بود و درست وقتی که تصور کردند، تعادلشان را به دست آوردند، موج آبی رنگ غلتان بزرگ از اطرافشان برخاست، زیر پایشان را خالی کرد و آن‌ها را به دریا کشاند...» (ماجراهای نارنیا: کشتی سپیده پیما، ۷۴۷ )

لوییس، نخستین مسافران نارنیا «دیگوری کرک ۷» و «پالی پلامر ۸» را در کتاب «خواهرزاده جادوگر» با جادوی انگشترهای سحرآمیزی که دایی اندروی دیگوری ساخته به جنگل بین جهان‌ها می‌برد. لوییس توضیح می‌دهد که این انگشترها از خاک جهان دیگر ـ وقتی که جهان ما در حال شکل گرفتن بود به آن آورده شده‌اند ـ ساخته شده‌اند.

 این خاک درون جعبهٔ آتلانتایی مادرخوانده‌ پری دایی اندرو قرار داشت که در هنگام مرگش از دایی اندرو خواست آن را نابود کند، ولی او آن را نگه داشت.

او معتقد بود: «می‌دانستم اگر آن خاک را به شکل درست درآورم، آن خاک آدم را به جایی می‌برد که از آنجا آمده است»

در کتاب «خواهرزاده جادوگر» ابتدا این پالی است که وسوسه می‌شود انگشترها را لمس کند و به دیگوری که او را از این کار نهی می‌کند، گوش نمی‌دهد، اما در سرزمین چارن این دیگوری است که به اخطار پالی گوش نمی‌دهد و دردسرهای نارنیا از اینجا آغاز می‌شود.

 پالی فریب دایی اندرو را می‌خورد و با لمس انگشترهای جادویی ناپدید می‌شود و دیگوری هم مجبور می‌شود برای نجات او با انگشترهای جادویی به «جنگل بین جهان‌ها» برود. زمانی که دیگوری و پالی از جنگل بین جهان‌ها وارد سرزمین طلسم شده‌ی چارن می‌شوند، این بار دیگوری است که بر خلاف نظر و اخطار پالی، ناقوس زرین را به صدا درمی آورد و طلسم ملکه جادیس (جادوگر سفید) را می‌شکند و او را از خواب بیدار می‌کند. با توجه به اینکه لوییس بر سمبل‌ها و روایات کتاب مقدس تأکید دارد، این موضوع اشاره‌ای به داستان وسوسه آدم و حوا است.

دیگوری و پالی ازجنگل بین جهان‌ها که با انگشتر زرد وارد آن شده‌اند، با کمک انگشترهای سبز (انگشتری ساخته شده از ماده‌ای که می‌خواهد از زادگاه خود بیرون برود) وارد دنیای دیگر می‌شوند، اما مسیر ورود به دنیاهای دیگر از طریق برکه است؛ یعنی درحالی که انگشترها را به دست می‌کنند (یا لمس می‌کنند) باید وارد یکی از برکه‌های جنگل بین جهان‌ها شوند.

انعکاس تصاویر درختان درون برکه‌ها یادآور آینه است، شی‌ای جادویی که در داستان‌های فانتزی برای جابه جایی بین دنیاها استفاده می‌شود آن‌ها با هم در لبه برکه ایستادند و به آب آرام نگاه کردند. آب سرشار از بازتاب شاخه‌های سبز پر برگ بود؛ شاخه‌ها سبب می‌شد برکه خیلی گود به نظر برسد.» (ماجراهای نارنیا: خواهرزاده جادوگر، ۳۲)

 

نارنیا

 

بچه‌ها درست در لحظ‌ی آفرینش نارنیا به دست اصلان وارد نارنیا می‌شوند. زمانی که اصلان با آوازی که می‌خواند از سرزمینی برهوت، سرزمین نارنیا را شکل می‌دهد و از زمین، جانوران را به وجود می‌آورد و به گروهی از آن‌ها قدرت صحبت کردن می‌دهد. شخصیت‌های داستان، چیزی دربارهٔ اینکه شیر چگونه این کار را انجام داده است نمی‌پرسند. آن‌ها تنها محو زیبایی و جادوی این سرزمین می‌شوند. این امر واقعیت را در مقابل دنیای خیالی قرار می‌دهد.

«وقتی به آواز شیر گوش می‌دادید، چیزهایی را که داشت می‌ساخت می‌شنیدید و وقتی نگاه کردید، آن‌ها را می‌دیدید.» (همان،  ۹۹ )

دیگوری کرک در کتاب «خواهرزاده جادوگر»، شخصیتی با الهام از پروفسور کرک پاتریک، دوست قدیمی پدر لوییس است که لوییس نزدش درس می‌خواند. او ابتدا در کتاب «شیر، کمد، جادوگر» در نقش پروفسور پیری است که در خانه‌ی قدیمی خیلی بزرگ و تودرتویی زندگی می‌کند و کمدی بسیار عجیب دارد.

ظاهراً ترتیب نوشتن داستان‌ها برای لوییس مهم نبوده است. او هر وقت دلش می‌خواست آنچه در ذهن داشت را بر روی کاغذ می‌آورد. کتاب «خواهرزاده جادوگر» که درباره‌ی پیدایش نارنیاست، یکی مانده به آخرین کتابی بود که نوشته شد. لوییس در این کتاب چگونگی پیدایش نارنیا و علت خاصیت جادویی کمدی که بچه‌ها از طریق آن در «شیر، کمد، جادوگر» وارد نارنیا می‌شوند را توضیح می‌دهد.

در کتاب « خواهرزاده جادوگر » بچه‌ها توسط اصلان به خانه برگردانده می‌شوند، درحالی که دیگوری، سیب مخصوص شفابخشی را برای مادرش که سخت بیمار است با خود دارد. وقتی مادرش سیب را می‌خورد، دیگوری دانه‌ی سیب را در باغچه می‌کارد و از آن دانه درخت سحرآمیزی می‌روید که از چوبش همان کمدی ساخته می‌شود که در کتاب« شیر، کمد، جادوگر» لوسی و بقیه بچه‌ها از آن به نارنیا وارد می‌شوند.

لوییس در هنگام نوشتن نارنیا، خاطرات دوران مدرسه خود را به یاد داشت، آنجا که جیل ۹ از دست قلدرهای مدرسه فرار می‌کند ( کتاب صندلی نقره‌ای)، تصویری است از داستان مشابهی که لوییس در زندگینامه‌ی خود «شگفت زده از شادی» از آنچه در مدرسه بر سرش آمده را تعریف می‌کند. جایی که پسرهای بزرگ‌تر، کوچک‌ترها را مجبور می‌کردند لباسشان را بشویند و یا غذایشان را به آن‌ها بدهند و اینکه یک‌بار او و پسرهای کوچک‌تر را به درون سرداب زغال سنگ پرت کردند. (سیبلی، ۱۳۸۶ )

شخصیت‌های کودک داستان

ظاهراً انگیزه‌ی اولیه در پس داستان‌های نارنیا، از کودکان واقعی الهام گرفته شده است. در ۱۹۳۹ که جنگ جهانی دوم شروع شد، لندن شب‌ها زیر حمله هواپیماها قرار گرفت. در پاییز ۱۹۳۹، چهار دختر دانش آموز از لندن به خانه‌ی لوییس در حومه آکسفورد منتقل شدند.

یکی از بچه‌هایی که در منزل لوییس اقامت داشت، جیل فلووت ۱۰ بود. او دوست نزدیک لوییس باقی ماند و بعدها هم چندین بار برای دیدن او رفت، بنابراین شاید بی دلیل نیست که جیل نام یکی از شخصیت‌های کتاب «صندلی نقره‌ای» است. (براون ۱۱، ۲۰۰۵ )

شباهت‌هایی بین پیتر پونسی و پیتر مقدس ۱۲ ـ پطرس حواری مسیح ـ که جزو دوازده شاگرد مسیح بوده است، وجود دارد. بر طبق انجیل کاتولیک به پطرس مقدس، کلیدی برای «پادشاهی بهشت» داده می‌شود و پیتر پونسی کسی است که بعد از قضاوت آخر درحالی که سیل، نارنیا را نابود می‌کند، در را به روی نارنیا می‌بندد و با کلید طلایی آن را قفل می‌کند. (هینتن ۱۳، ۲۰۰۵ )

اوستاس، پسرعمه‌ی بچه‌های پونسی، بار اول در «کشتی سپیده پیما» با ادموند و لوسی به نارنیا کشیده می‌شود. این بچه‌ی ناخوشایند که جادو را باور نمی‌کند، پیش از اینکه آدم دوست داشتنی‌تری بشود، تجربه‌های وحشتناکی از جمله تبدیل شدن به اژدها را از سر می‌گذارند. داستان‌های بازگشت او به نارنیا به همراه جیل، در ماجراهای کتاب «صندلی نقره‌ای» و بار دیگر در کنار هم در نبردی برای نجات نارنیا در کتاب «آخرین نبرد» ادامه دارد. (سیبلی، ۱۳۸۶ )

«پسری بود به نام اوستاس کلارنس اسکراب ۱۴ و واقعاً حقش هم بود که چنین اسمی داشته باشد... اوستاس کلارنس از دخترعمه‌ها و پسرعمه‌هایش، یعنی از چهار بچه خانواده‌ی پونسی پیتر، سوزان، ادموند و لوسی ـ خوشش نمی‌آمد...» (ماجراهای نارنیا، کشتی سپیده پیما، ۷۴۱ )

اسطوره‌ها و موجودات تخیلی

از شخصیت‌های به یاد ماندنی مجموعه‌ی نارنیا، چند اسب هستند. یکی از آن‌ها «توت فرنگی» اسب درشکه است که در کتاب «خواهرزاده جادوگر» با جادوی اصلان به اسب بالدار تبدیل می‌شود تا به قهرمانان داستان کمک کند. الهام‌بخش لوییس برای خلق بالدار، پگاسوس ۱۵ اسب پرنده‌ی اسطوره‌های یونان بوده است.

پگاسوس در اسطوره‌های یونان، اسب بالدار جاودانی و یار با وفای بلروفون ۱۶ است. او فرزند مدوسا ۱۷ و پوزییدون ۱۸ است که وقتی پرسئوس ۱۹ سر مدوسا را برید، از گردن بریده‌ی او به دنیا آمد. پگاسوس توسط بلروفون اهلی شد و در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد، اما زمانی که بلروفون می‌خواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس ۲۰ از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد. (دورانت ۲۱، ۱۳۷۸)

اسب دیگر، اسبی تک‌شاخ به نام جواهر است که بهترین دوست تیریان شاه، آخرین پادشاه نارنیا است (کتاب آخرین نبرد). تک‌شاخ موجودی افسانه‌ای به شکل اسبی با شاخی روی سر است. این موجود در افسانه و اساطیر اروپای کهن و قرون وسطی و همچنین اساطیر دیگر فرهنگ‌ها دیده می‌شود.

بعضی دیگر از عجیب‌ترین موجودات نارنیا که از اسطوره‌های یونان و رم باستان الهام گرفته شده‌اند، خدایان رود و پری‌های آبی به نام نیادها هستند که در چشمه‌ها، چاه‌ها، رودها و دریاچه‌ها زندگی می‌کنند. روح‌های درخت و روح‌های جنگل و پری‌های جنگل نیز حضور دارند که روح درختان‌اند و اگر درختی قطع شود، می‌میرند، همان گونه که در کتاب «آخرین نبرد» اتفاق می‌افتد. (سیبلی، ۱۳۸۶)

از اسطوره‌های یونان که دارای شخصیت‌های ترکیبی‌اند (نیم انسان و نیم جانورند) سنتور ۲۲ نامیده می‌شوند که سر و تنه انسان روی بدن اسب دارند؛ سنتورهای نارنیایی خردمند و دانا هستند؛ در تیراندازی و طبابت ماهرند؛ مثل رونویت ۲۳، مشاور دلاور و اصیل تیریان شاه که ستاره‌شناسی مطالعه می‌کند یا دو سنتوری که به جیل و اوستاس پس از یافتن شاهزاده‌ی گمشده‌ی ریلیان برای برگشتن به کایرپاراول ۲۴ (قصر بزرگی که محل فرمانروایی نارنیا است) سواری می‌دهند.

رولینگ ۲۵ نویسنده‌ی «هری پاتر» در کتاب «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه‌های آن‌ها» در مورد این موجودات که در داستان‌های «هری پاتر» هم نقش دارند، نوشته است:

«سنتورها قدرت تکلم انسان را دارند و در رنگ‌های گوناگون یافت می‌شوند. آن‌ها در جنگل زندگی می‌کنند و زیستگاه اصلی‌شان کشور یونان است. آن‌ها بر علوم سحرآمیز، شفا، پیشگویی و همچنین نجوم تسلط خاصی دارند. تیراندازی آن‌ها با تیر و کمان زبانزد خاص و عام است.» (رولینگ، ۱۳۸۰ )

منبع الهام لوییس برای خلق آقای تومنوس ۲۶، اولین موجود نارنیایی که وقتی لوسی از راه کمد وارد نارنیا می‌شود، او را می‌بیند، یک فان ۲۷ است.

تصویری که پالین بینز از لوسی و آقای تومنوس کشیده را شاید بتوان معروف‌ترین تصویر این کتاب نامید. همان تصویری که نخستین بار در ذهن لوییس نقش بست.

کوتوله‌های نارنیایی، مانند کوتوله‌هایی که در افسانه‌ها و قصه‌های پریان و نیز کتاب‌های «تالکین» می‌آیند، اکثراً معدن‌کار و زرگر هستند. (سیبلی، ۱۳۸۶ )

بعضی کوتوله‌ها مانند ترامپکین ۲۸ (کوتوله‌ی سرخی که سرانجام وقتی کاسپین شاه به سفر می‌رود، نایب‌السلطنه‌ی پادشاه می‌شود) و پوگین ۲۹ کوچک قهرمان که در نبرد تیریان شاه در برابر کالورمن ۳۰ ها به او می‌پیوندد، از کوتوله‌های خوب‌اند و همچنین کوتوله  دو رگه‌ای به نام دکتر کورنیلوس ۳۱، مردی بسیار خردمند و دانا که در دربار میراز شاه، معلم شاهزاده کاسپین است. او به کاسپین، جانشین به حق تاج و تخت کمک می‌کند تا فرار کند و بعد به شاهزاده و همراهان او ملحق می‌شود و در نبرد بر علیه نیروهای میراز او را راهنمایی می‌کند.

از کوتوله‌های بد، کوتوله‌ی جادوگر سفید در «شیر، کمد، جادوگر» و نیکابریک ۳۲ در کتاب «شاهزاده کاسپین» و گریفیل ۳۳ کله شق و دوستانش در کتاب «آخرین نبرد» هستند. نیکابریک بازگشت اصلان و پادشاهان گذشته را برای کمک باور ندارد، او به قدرتی دیگر می‌اندیشد، به جادوگرسفید.

 

نقشه نارنیا

 

گریفل هم در آخرین نبرد وقتی تیریان شاه به همراه جیل و اوستاس، او و دیگر کوتوله‌ها را که برای بردگی به معدن‌های تیسروک می‌بردند، آزاد می‌کنند با آن‌ها همراه نمی‌شوند و دیگر اصلان را باور ندارند.

یکی از جالب‌ترین آفریده‌های لوییس، پادل گلوم ۳۴ تالاب نورد در کتاب «صندلی نقره‌ای» است. او در چادر زندگی می‌کند و لوییس او را این چنین توصیف می‌کند: چهره دراز لاغر بدون ریش با گونه‌های فرو رفته، دهانی محکم بسته و بینی تیز «او کلاهی بلند و نوک‌دار شبیه برج مناره‌دار برسر دارد. دست‌ها و پاهایش مثل دست و پای قورباغه، پره‌دار است. موهای خاکستری سبز فام نی مانند او بر روی گوش‌های بزرگش آویزان است. حالت چهره‌اش عبوس و رنگ و رویش گلی رنگ است و فوراً می‌شد دید که به زندگی نگاهی جدی دارد.» 

اسم پادل گلوم از یک بیت شعرلاتین قرن شانزدهم به لوییس الهام شد. لوییس همیشه می‌گفت که این شخصیت را بر اساس شخصیت باغبانش فردریک پکسفورد ۳۵ ابداع کرده است. فرد «یک روستایی در درون خوش بین، در بیرون بدبین، محبوب، دل سردکننده و زیرک» بود. این امکان نیز هست که شیوه ناامیدانه حرف زدن پادل گلوم ـ«صبح بخیر؛ میهمان‌ها. گرچه وقتی من می گویم بخیر منظورم این نیست که احتمالاً باران یا برف نخواهد آمد، یا مه و یا رعد»ـ تحت تأثیر شخصیت، ایور ۳۶ الاغ در داستان «وینی پو» نوشته‌ی میلن ۳۷ باشد که خیلی شبیه پادل گلوم حرف می زند. (سیبلی، ۱۳۸۶)

وقتی پیتر شاه بزرگ در نارنیا بر تخت می‌نشیند، ناچار است با بعضی غول‌ها که در مرزهای شمالی نارنیا را تهدید می‌کنند، بجنگد. اوستاس، جیل و پادل گلوم در هارفنگ روزهای ترسناکی را با غول‌هایی می‌گذرانند که نقشه‌ی خوردن آن‌ها را کشیده‌اند، اما غول‌های دیگر شخصیت‌های مهربان و شجاع هستند، مثل رامبل بافین غول و ویمبل و در غول. (همان، ۱۰۳ )

نوم ۳۸ در فرهنگ فشرده‌ی آکسفورد، ارواح کوتوله‌های افسانه‌ای زیرزمین که نگهبان گنج‌های زیرزمین هستند، تعریف شده است. لوییس در «صندلی نقره‌ای» آن‌ها را با نام مردان زیر خاک معرفی می‌کند. آن‌ها در این داستان توسط جادوگر سبز افسون شده و از سرزمین خودشان بیسم ۳۹ به سرزمین کم‌عمق آورده شده‌اند تا برای او کار کنند. آن‌ها به اندازه‌های گوناگون توصیف شده‌اند؛ از نوم های کوچک که به زحمت به سی سانتی متر می‌رسند تا پیکرهایی بلندتر از انسان.

 همه آن‌ها نیزه‌هایی در دست دارند و همه به نحو وحشتناکی رنگ پریده‌اند. بعضی از آن‌ها د ُم داشتند و بعضی نداشتند؛ بعضی ریش‌های بلند داشتند و بعضی صورت‌های خیلی َگرد و صاف داشتند که شبیه کدو حلوایی بزرگ است؛ اما از یک لحاظ همه‌ی آن‌ها شبیه هم بودند، چهره‌ی همه‌ی آن‌ها چهره‌ی بسیار غمگینی بود.

 وقتی جادوگر سبز کشته می‌شود، همه چیز تغییر می‌کند. نوم‌ها فوق العاده خوشحال می‌شوند و شروع به خوشحالی می‌کنند و همه جا فشفشه به هوا پرتاب می‌کنند و از راه شکاف عظیمی که در زمین باز شده به سرزمین بیسم بازمی‌گردند. سرزمین آن‌ها، جایی است که در آن طلا، نقره و الماس حقیقی وجود دارد.

دافر۴۰ها در کتاب «کشتی سپیده پیما» از آفریده‌های خود لوییس هستند که در«جزیره‌ی صداها» زندگی می‌کنند. آن‌ها در اصل کوتوله‌های معمولی بودند، اما آن قدر نافرمان بودند که کوریاکین ۴۱ جادوگر، فرمانروایشان، آن‌ها را به موجوداتی «زشت» به قول خودشان تبدیل می‌کند. آن‌ها به شکل تک‌پا درآمده‌اند و چون نمی‌توانند قیافه‌ی یکدیگر را تحمل کنند، از روی کتاب جادوگر به جادویی دست می‌یابند که آن‌ها را نامریی کند. آن‌ها که بعد از مرئی شدن خود را دافل پاد ۴۲ نامیدند، موجوداتی احمق‌اند.

شاید لوییس فکر دافل پادها را از قصه‌های کهنی گرفته که مسافران در آن‌ها به چنین موجودات عجیبی اشاره کرده‌اند. یا شاید آن‌ها را از نقشه‌ی مشهور قرن سیزدهم به نام ماپاموندی ۴۳ برداشته باشد که یک تک پا را در گوشه دوری از جهان نشان می‌دهد. این نقشه در کلیسای جامع هیرفورد ۴۴ است. (همان، ۱۰۵)

در همان کتاب «کشتی سپیده پیما»، در سفر به عجایب آخرین دریا، لوسی مردمان بی‌نهایت زیبای آخرین دریا را می‌بیند. مردمانی سوار بر اسب‌های دریایی که «پوستشان به رنگ عاج کهنه بود و موهایشان به رنگ ارغوانی تیره» بود. آن‌ها ماهی‌های ویژه‌ی تربیت شده‌ای بر روی مچ دستشان می‌نشاندند که مانند قوش‌هایی که در روزگاران گذشته برای شکار استفاده می‌شد، برای شکار ماهی استفاده می‌شدند. لوییس برای خلق آن‌ها از اساطیر بهره گرفته است.

در مورد آن‌ها گفته می‌شود که: « ملوان‌ها نباید این چیزها را ببینند. مردمانی هستند که به زن دریایی دل می‌بندند یا عاشق خود سرزمین زیر دریا می‌شوند و از کشتی به دریاهای بیگانه می افتند...» (ماجراهای نارنیا: کشتی سپیده پیما، ۹۳۲)

در اساطیر یونانی، حوری‌های دریایی با سرَ زن و بدن پرنده ظاهر می‌شوند و دریانوردان را با آوازهای خود به کام نیستی می‌کشانند. (هال ۴۵،  ۱۳۸۳ )

 در فصل ۸ کتاب «کشتی سپیده پیما» کودکان داستان، سه نفر ازِاشراف زادگان نارنیا را می‌یابند که با َسحر و جادو به خواب عمیق• فرو رفته و به دور میزی نشسته‌اند که پر از انواع و اقسام غذاها است. بر روی میز هم کارد قتاله‌ای قرار داشت که جادوگر سپید، برای کشتن اصلان از آن استفاده کرده بود.

راماندو، ستاره‌ای که حالا انسان شده هم در آنجا ظاهر می‌شود، ولی قادر به صحبت نیست؛ تا اینکه پرنده‌ای، زغال گداخته‌ای را بر لبانش می‌گذارد. در میان بسیاری از منابع، البته به جز تخیلات خود لوییس، از عناصری استفاده شده که در تعالیم دینی مطرح است.

مثلاً در (عهد عتیق) کتاب مقدس، قسمت اول پادشاهان ۶:۱۷ آمده است که چگونه کلاغ‌ها برای ایلیای نبی هر صبح و شام نان و گوشت می‌آوردند. کارد، یادآور شمشیر شاه پلز است که با آن به باد حزن‌انگیز حمله برد. پرنده، ما را به یاد داستان اشعیا (۶:۶) یکی از پیغمبران بنی اسرائیل می‌اندازد که می‌گوید: «یکی از اسرافیون (فرشتگان) به سوی من پرواز کرد، در دستانش زغال افروخته‌ای با انبری که در دست داشت زغالی افروخته از محراب برداشت و آن را روی دهانم گذاشت.»

«لوسی که از لابه لای بال‌های پرنده‌هایی که او را پوشانده بودند نگاه می‌کرد، پرنده‌ای را دید که به سوی پیرمرد رفت و چیزی در منقارش بود که شبیه میوه‌ای کوچک بود، شاید هم یک تکه زغال افروخته بود، چون خیلی برق می‌زد و پرنده آن را در دهان پیرمرد گذاشت.» (ماجراهای نارنیا، کشتی سپیده پیما،  ۹۱۶ )

لوییس و تالکین «نویسنده ارباب حلقه‌ها» هر دو استاد دانشگاه آکسفورد و دوست یکدیگر بوده‌اند و تأثیر آن‌ها را بر آثار یکدیگر می‌توان مشاهده کرد، یکی از این موارد این است که:

شاهزاده کاسپین هم مانند آراگورن ۴۶ (در داستان ارباب حلقه‌ها نوشته‌ی تالکین) از قلمرو پادشاهی خود دور افتاده و فرودو۴۷ و ۹ یار حلقه در صدد بازگرداندن آن قلمرو به وی هستند؛ همان کاری که پیتر، ادموند، لوسی و سوزان برای کاسپین در «شاهزاده کاسپین» انجام می‌دهند.

از طرف دیگر در سرزمین نارنیا کوتوله‌هایی زندگی می‌کنند، همان طور که در ارباب حلقه‌ها کوتوله‌هایی به نام «الف‌ها ۴۸» زندگی می‌کنند و گندالف ۴۹ علیه سارون ۵۰ در ارباب حلقه‌ها از آن‌ها پشتیبانی می‌کند، اصلان همانند گندالف از کوتوله‌های نارنیا و دیگر ساکنین آن، علیه شاه میراز حمایت می‌کند. مورد دیگر می‌توان از حرکت به موقع درخت‌ها در «شاهزاده کاسپین» برای حمایت از گروه شاهان و ملکه‌های نارنیا یاد کرد که شبیه حمایت «انت ها ۵۱» در ارباب حلقه‌ها از گروه فرودو در مقابل «اورک ها ۵۲» بود.

 

مجموعه کتاب های نارنیا

کنش کارکردی دگردیسی فیزیکی و روانی

این کنش که ریشه در ُبن مایه‌های افسانه‌های کهن دارد. در فانتزی‌ها کاربرد بسیاری داشته است. شخصیت‌ها به اشکال متعدد دچار دگردیسی می‌شوند. مهم‌ترین تغییرات، تغییر شکل و اندازه، تبدیل مجسمه به آدم و یا برعکس و یا تبدیل به جانور یا برعکس هستند. در ماجراهای نارنیا در کتاب «کشتی سپیده پیما»، اوستاس به اژدها و در کتاب «اسب و آدمش» شاهزاده راباداش به الاغ تبدیل می‌شوند. تغییر شکل اوستاس تنها تنبیه نیست، تغییر او به سادگی طبیعت او را آشکار می‌کند.

«اوستاس وقتی خواب بود تبدیل به اژدها شده بود؛ چون با افکار اژدهایی و حریصانه ای که در قلبش بود در خانه‌ی اژدها خوابیده بود، خودش تبدیل به اژدها شده بود.» (ماجراهای نارنیا، کشتی سپیده پیما، ۸۱۷ ) اما وقتی به شکل اولیه‌اش برمی گردد، طبیعت او هم تغییر کرده است.» برای همه روشن بود که اخلاق اوستاس پس از اژدها شدن کمی بهتر شده، او به کمک کردن علاقه مند بود...»(همان، ۸۲۶ ) وقتی که اوستاس به شکل اولیه‌اش درمی آید، به ادموند می‌گوید: «راستش را بخواهی می‌خواهم عذرخواهی کنم، متأسفم که آن قدر حیوان صفت بودم.» (همان، ۸۳۳ )

راباداش ۵۳ که در زمان صلح به سرزمین آرکنلند حمله کرده است، زمانی که شکست می‌خورد، حاضر به پذیرش شرایط پادشاه نیست و باز هم تهدید به لشکرکشی می‌کند، اصلان او را تبدیل به الاغ می‌کند. این تغییر شکل به خاطر تنبیه او است. در بیشتر داستان‌ها، تغییر شکل معمولاً موقتی است، اگر منظور از تغییرشکل، تنبیه باشد، معمولاً آن شخصیت به شکل اول خود بازمی گردد.

« پیش چشم تمام اهالی تاشبان ۵۴، از شکل خر بیرون خواهی آمد و همه خواهند دانست که تو شاهزاده راباداش هستی. اما تا هنگامی که زنده‌ای، اگر ده کیلومتر از معبد بزرگ تاشبان دورتر بروی فوراً به شکل فعلی‌ات درخواهی آمد و دیگر آن تغییر شکل دوم برگشت ناپذیر خواهد بود.» (ماجراهای نارنیا، اسب و آدمش، ۵۳۰)  این تنبیه سبب می‌شود که راباداش هیچ وقت جرات نکند از تاشبان دور شود و به جنگ کشورهای کوچک‌تر اطراف برود.

آب‌وهوای لندن

وقتی که به آب‌وهوای بارانی و مه‌آلود لندن می‌اندیشیم، شاید بیشتر از هر چیزی به یاد توصیف این آب و هوای رمزآلود در داستان‌های چارلز دیکنز۵۵ بیفتیم. زندگی در آب‌وهوای بارانی انگلستان تأثیرش را بر لوییس هم گذاشته است. همان طور که اشاره شد، به دلیل هوای بارانی است که کودکان پونسی ۵۶ مجبورند در خانه بازی کنند و در حین بازی کمد اسرارآمیز را می‌یابند.

در کتاب «خواهرزاده جادوگر» دیگوری وپالی هم در هوای بارانی تابستان در زیر شیروانی به گردش می‌پردازند که تصادفاً با دایی اندرو و ماجراهای بعدی روبه رو می‌شوند. «ماجراهای آن‌ها بیشتر به این دلیل آغاز شد که تابستان آن سال، پس از سال‌ها، یکی از سردترین و ُپرباران‌ترین تابستان‌ها بود. این آب‌وهوا آن‌ها را به بازی‌های توی خانه یا بهتر بگویم به کاوش‌های توی خانه کشاند.» (براون ۵۷، ۲۰۰۵)

نارنیا کجاست

منشأ نام نارنیا به طور دقیق مشخص نیست. بر طبق نظر فورد ۵۸ در «همراه نارنیا» ، هیچ دلیلی که لوییس اشاره‌ای به کهن‌شهرایتالیا در اومبریا ۵۹ کرده ـ که پس از غلبه‌ی رومیان در سال ۲۹۹ پیش از میلاد به یادبود رودخانه «نار» نامیده شده بود ـ وجود ندارد. (فورد، ۲۰۰۵ ) هر چند لوییس آثار کلاسیک را در آکسفورد مطالعه می‌کرد، این امکان وجود دارد که او با بعضی از هفت یا تعداد بیشتر منابعی که درباره‌ی نارنی در ادبیات لاتین است، برخورد نکرده و یا هیچ مدرکی که او به متن آلمانی متعلق به سال ۱۵۰۱ «لوسی از نارنیا» دسترسی داشته هم وجود ندارد. اما والتر هوپر۶۰ می‌گوید زمانی که از لوییس پرسیده نام نارنیا را از کجا یافته، او به هوپر، اطلس کلاسیک کوچک مورای۶۱ را که توسط گراندی۶۲ تهیه شده را نشان داده که در زمانی که او در خانه  پروفسور کرک پاتریک بوده، آن را مطالعه کرده بود. یک بخش نقشه، مربوط به ایتالیای باستان است که شهری به نام نارنی در اومبریا را نشان می‌دهد. (گرین ۶۳، ۲۰۰۲ )

و اینک آخرالزمان است

در کتاب «آخرین نبرد» اصلان به نارنیا می‌آید، چون می‌داند باید جهانی را که بیش از دو هزار سال پیش آفریده را نابود کند. از آب‌ها می‌خواهد که زمین را بپوشانند و دوستانش را به جای بسیار خاصی، به سرزمین خودش می‌برد. در داخل اصطبل، کودکان به تماشای اصلان می‌نشینند و اینکه چگونه (رویدادهای آخر الزمان) آخرین قسمت کتاب «هد جدید» به وقوع می‌پیوندد. به این ترتیب نارنیا درآب و آتش از بین می‌رود و در اصطبل برای همیشه بسته می‌شود.

اغلب وقایع کتاب «آخرین نبرد » از مکاشفات کتاب مقدس اقتباس شده و بیشتر از سرگذشت عیسی مسیح نوشته متی۲۴، مرقس۱۳ و لوقا۲۱ الهام گرفته شده است. خیانت و فریبی که شیفت۶۴ میمون مکار در داستان مرتکب می‌شود در انجیل متی ۲۴ ـ ۲۳:۲۴ به این ترتیب آمده است: «اگر کسی به شما بگوید که مسیح به فلان جا آمده است و یا او اینجا یا آنجاست، باور نکنید. چون از این مسیح‌ها و پیغمبران دروغین زیاد خواهند آمد و حتی معجزه نیز خواهند کرد، به طوری که اگر ممکن بود برگزیدگان خدا را هم گمراه می‌کردند.» (هوپر، ۱۳۷۹)

شیفت میمون، پوست شیری را که یافته بر تن پازل، الاغ نادانی می‌کند که در همسایگی‌اش است ـ و در حقیقت خدمتکار اوست ـ و از طریق او تلاش می‌کند بر نارنیا حکومت کند.» تو وانمود می‌کنی که اصلان هستی و من به تو خواهم گفت چه بگویی.» (ماجراهای نارنیا: آخرین نبرد، ۱۱۸۱) انتخاب نام شیفت (به معنی تغییر شکل دهنده) ممکن است اشاره‌ای به صفت او shiftiness، به معنی حیله گری باشد که خصلت اصلی اوست.

انسان میمون‌نما تلاش می‌کند باوفاترین پیروان اصلان را هم فریب دهد. اول با نیرنگ و مکر وارد می‌شود و سپس با ارائه حیله نو وسیله‌ای در دست ریشدا ترکان و گربه حنایی می‌شود و با آنان همدست می‌گردد. این حیله نو، معرفی شیطانی با نام تاشلان به جای اصلان است. (هوپر، ۱۳۷۹ )

از این نقطه به بعد لوییس تمام قدرت خلاقه‌اش را به کار می‌اندازد و ما را با بی رحمی در داستان جلو می‌برد تا به ماهیت واقعی آخرین نبرد نارنیا که جلوی اصطبل رخ می‌دهد، پی ببریم. در آنجا پادشاه نارنیا، بچه‌ها و آخرین یاران نارنیا به قتل می‌رسند و یا به طریقی وارد اصطبل می‌شوند. اصطبل چیزی جز راهی برای ورود به کشور اصلان نیست.

لوییس برای به تصویر کشیدن و ارائه این مفهوم عالی نمادین، لوسی را نشان می‌دهد که با تحسین می‌گوید: «زمانی در دنیای ما هم اصطبلی بود و در آن چیزی بزرگ‌تر از تمام دنیا قرار داشت.» اشاره‌ی لوسی به روایت کتاب مقدس درباره‌ی تولد حضرت مسیح (ع) در یک اصطبل است. در دنیای آن سوی اصطبل بچه‌ها می‌فهمند که می‌توانند از آبشارها بالا روند و حتی تندتر از یک عقاب پرواز کنند.

وقتی که دیگر کاملاً اطمینان یافته‌ایم که اوستاس و جیل در جنگ برای نجات نارنیا کشته می‌شوند، آن‌ها با خود فکر می‌کنند که آیا مرگشان در نارنیا به مفهوم مرگشان در انگلستان است؟ (هوپر، ۱۳۷۹)

وقتی که آن‌ها به بالای تپه‌ای می‌رسند که در آنجا دری وجود دارد به دنیای دیگری که همه‌ی دوستان آن‌ها از ماجراهای قبلی در آنجا حضور دارند؛ آن‌ها نگران از بازگردانده شدن به دنیای خود هستند.

«لوسی گفت: اصلان ما از برگردانده شدن می‌ترسیم و تو بارها ما را به جهان خودمان برگردانده‌ای. اصلان گفت: نگران آن نباش. آیا هنوز حدس نزده‌اید؟... رؤیا تمام شده است: صبح است.» (ماجراهای نارنیا: آخرین نبرد، ۱۳۵۰ )

لوییس پایان ماجرا را با مرگ یاران نارنیا در حادثه‌ی راه آهن بریتانیا رقم می زند. به جز سوزان، همه‌ی کسانی که زمانی از دنیای ما وارد نارنیا شده بودند، در حادثه‌ی قطار کشته شده‌اند. آن‌ها در ابتدا چیزی از حادثه به خاطر نمی‌آورند، بلکه می‌اندیشند که همانند گذشته و از راهی جادویی به نارنیا وارد شده‌اند.

 لوییس بهشت موعد خود را در این دنیا نمی‌جوید، او مرگ را با پایانی خوش تصویر می‌کند، چون معتقد است این دنیا مکانی نیست که بتوان بهشت را در آن برپا کرد.

سوزان از شخصیت‌هایی است که داستان او ناتمام می‌ماند. او تنها کسی است که در حادثه‌ی قطار کشته نشده است. همان طور که در داستان اشاره می‌شود او دیگر از دوستان نارنیا نیست.

«اوستاس گفت: بله، و هر وقت سعی کرده‌ای او را بیاوری تا درباره‌ی نارنیا حرف بزند یا کاری برای نارنیا انجام دهد، او می‌گوید: چه حافظه‌های فوق‌العاده ای دارید! فکرش را بکن که شما هنوز به آن بازی‌های مسخره‌ای فکر می‌کنید که وقتی بچه بودیم می‌کردیم... جیل گفت: او این روزها به هیچ چیزعلاقه ای ندارد،... او همیشه خیلی دوست داشت بزرگ باشد.» (ماجراهای نارنیا: آخرین نبرد، ۱۳۰۴)

فورد ۶۵ در «همراه نارنیا» بیان می‌کند: اینکه تصورکنیم، سوزان در حادثه قطار پایان داستان «آخرین نبرد» کشته شده و او را برای همیشه از بین رفته بدانیم، اشتباه است. فرض این است که حالا او دختری بیست ویک ساله است که همه‌ی اعضای خانواده‌اش را در تصادفی وحشتناک از دست داده و کار سختی در پیش رو دارد. در این فرآیند او ممکن است به فرد صادق و مهربانی تبدیل شود که پتانسیلش را دارد. (فورد، ۲۰۰۵ )

لوییس نارنیا را به زبانی ساده با الهام از روایات کتاب مقدس و با ترکیبی از اسطوره‌ها بیان کرده است. او سعی می‌کند آموزش‌های اخلاقی خود را به زبانی ساده با داستانی دلنشین بیان کند. از دیدگاه لوییس مرگ در جهان مادی و رفتن به دنیای دیگر پایانی خوش در نظر گرفته می‌شود.

پی نوشت:

۱ ـ نام اصلی این مجموعه chronology of narnia است که ترجمه‌ی تحت الفظی آن «وقایعنگاری نارنیا» می‌شود. با توجه به اینکه کتاب ترجمه شده مورد استناد در مقاله، با عنوان«ماجراهای نارنیا» ترجمه شده ارجاعات به متن کتاب به نام برگزیده مترجم است.

 ۲ - C. S. Lewis

 ۳ - Carnegie Medal

 ۴ - Paulin Baynes

 پنج ـ Dufflepud موجودات تکپا ساخته ذهن لوییس اند. در کتاب کشتی  سپیدهپیما آن‌ها که در ابتدا کوتوله‌های کوچک معمولی بودند توسط فرمانروای جادوگرشان برای تنبیه به شکل تک پا درآمده‌اند.

۶ - Eustace

۷ - Digory Kerk

Polly Plummer-۸

Jill -۹

Jill Flewett- ۱۰

Brown-۱۱

St.Peter -۱۲

Hinten-۱۳

۱۴ - Eustace Clarence Scrub

Pegasus -۱۵

Bellerophon- ۱۶

Medusa- ۱۷

Poseidon-۱۸

۱۹ -Perseuse

۲۰ -Zeus

۲۱-Durant

۲۲-Centaur

۲۳-Roonwit

۲۴-Cair Paravel

۲۵-Rowling

۲۶-Tumnus

۲۷- Faun 

۲۸- Trumpkin

۲۹- Poggin 

۳۰- Calorman 

۳۱- Cornelius 

Nikabrik -۳۲

۳۳- Griffle

۳۴- Puddleglum

۳۵ -Fredrick Paxford

۳۶ -Eeyore

۳۷- Milne

 ۳۸- Gnome

۳۹- Bism

۴۰ Duffer

 ۴۱- Coriakin

 ۴۲- Dufflepud

۴۳ - Mappa Mundi

Hereford Cathedral -۴۴

۴۵ - Hall

۴۶ - Aragorn

۴۷  - Frodo

۴۸ - Elves

۴۹ - Gondalf

۵۰ - Sauron

Ent - ۵۱ درختان سخنگو وغول‌پیکر سرزمین میانه در داستان ارباب حلقه‌ها. منشأ نام آن لغت آنگلوساکسنی Ent به معنی آدم غول پیکراست

۵۲ ـ:Orc مخلوقاتی زشت و کثیف شبیه انسان که به عنوان سرباز و حامیان افراد شریر (سارون) در ارباب حلقه‌ها خدمت می‌کنند.

۵۳ - Rabadash

۵۴ - Tashbaan پایخت امپراتوری کالورمن

۵۵- Charles Dickens

Pevensie ۵۶

۵۷ - Brown

Ford -۵۸

Umbria -۵۹

۶۰ - Walter Hooper

Murray Grundy-۶۱

۶۲-Grundy

۶۳ - Green

۶۴ - Shift

۶۵ - Ford

منابع:

۱ ـ دورانت، ویل، تاریخ تمدن، یونان باستان (جلد دوم)، ترجمه ی امیرحسین آریانپور ( و دیگران)، سرویراستار محمود مصاحب، چاپ ششم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،۱۳۷۸

۲ ـ رولینگ، جی. کی، جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها، نیوت اسکمندر، با مقدمه ی آلبوس دامبلدور، ترجمه ی ویدا اسلامیه، تهران: کتابسرای تندیس،.۱۳۸۰

3 ـ سیبلی، برایان، گنجینه ی_نارنیا، آلیسون سیج، ترجمه‌ی امید اقتداری، منوچهر کریمزاده، تهران: هرمس (کیمیا)،.۱۳۸۶

۴ ـ لوییس، کلایو، استیپلز، ماجرا های نارنیا، ترجمهی امید اقتداری، منوچهرکریمزاده، تهران: انتشارات هرمس (کیمیا)،.۱۳۸۶

۵ ـ محمدی، محمدهادی، فانتزی در ادبیات کودکان، تهران: نشرروزگار،.۱۳۷۸

۶ـ محمدی، محمد، تطبیق کیفیت تخیل در افسانه‌های کهن، پژوهشنامه ادبیات کودکان، سال ۳، شماره ۱۰ ، پاییز. (۱۳۷۶)

۷ ـ هال جینز، فرهنگ نگاره ای نمادها در هنر شرق و غرب ترجمه‌ی رقیه بهزادی، تهران: انتشارات فرهنگ معاصر،.۱۳۸۳

۸ ـ هوپر، والتربهشت و آخرت در آثار (لوییس) تأملی در (مجموعه داستان‌های نارنیا)، اثر سی. اس. لوییس، ترجمه‌ی پرناز نیری، فصلنامه پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان، شماره ۲۰ ، بهار.۱۳۷۹

1 - Brown, Devin.2005.Inside Narnia: A Guide to Exploring the Lion, the Witch and the Wardrobe

.Baker Publishing Group. September 2005.

2 - Dalley, Steven. 1998. Myths from Mesopo-tamia: Creation, the flood, Gilgamesh and others. Oxford: Oxford University Press, 1998

3 - Ford, Paul. f.2005.Companion to Narnia, Re- vised Edition: A Complete Guide to the Magical World of C.S. Lewis’s the Chronicles of Narnia. Harper One; Revised edition (July 5, 2005).

4 - Green, Roger Lancelyn. 1994. C.S. Lewis: A Biography.Walter Hooper. Mariner Books; Rev Sub edition.

5 -Hinten, Marvin D. 2005. The Keys to the Chron-icles, Broadman & Holman

6 - Green, Roger Lancelyn.2009. British author pseudonym of Charles Lutwidge Dogson

7 -  Leigh Mc Kagen, Elizabeth, 2009, re-defining c.s.Lewis and Philip Pullman: conventional and pro-gressive heroes and heroines in the lion, the Witch, and the wardrobe and the golden compass. Degree of Master of Arts in the department of English, Virginia polytechnic institute.Carolina

فروغ مهرزاد، دانش آموخته ی کارشناسی ارشد علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات

 

ویراستار:
گروه ویراستاران کتابک
منبع
کتاب ماه کودک و نوجوان، فروردین ۱۳۹۳
Submitted by editor on