فلورا ده سال دارد. پدر و مادرش طلاق گرفته اند و او با مادرش زندگی می کند. مادر فلورا عاشق نوشتن داستان های عاشقانه است در حالی که فلورا کمیک استریپ های فانتزی را ترجیح می دهد. فلورا تنهاست و از نظر مادرش، دختری عجیب و غریب که نمی تواند با اطرافیانش ارتباط برقرار کند.
داستان از آن جایی آغاز می شود که فلورا از پنجره اتاقش شاهد مکیده شدن سنجابی در جاروبرقی همسایه شان می شود. فلورا سنجاب را نجات می دهد، سنجابی که حالا دیگر یک سنجاب معمولی نیست و می تواند شعر بگوید. مادر فلورا با نگه داری سنجاب در خانه مخالف است و از این به بعد است که ماجراهای داستان شکلی دیگر می گیرند.
فلورا و اولیس داستانی بلند و فانتزی است که از زبان نویسنده روایت می شود. تصویرهای محدود اما تاثیرگذارِ کتاب از گونه ی کمیک استریپ هستند که نوعی شاخصه ی داستان است چون دی کامیلو مخاطب را هم درگیر داستانی کمیک استریپ می کند و هم یک فانتزی نسبتا بلند که وابسته به متن است. متن و تصویر هر دو به روانی مخاطب کودک و نوجوان را جذب می کند.
سنجابی که هویتش در طی حادثه ای عوض شده و دختری که درگیر یافتن هویتی واقعی است. سنجاب در طول داستان نقش یاری گر را در تحول شخصیت های اصلی داستان بازی می کند. آن چه داستان را برجسته می کند تحولی است که فقط محدود به فلورا نیست، مادر فلورا که از دیدِ فلورا توجهی به او ندارد در پایان داستان و در درگیری با حوادث داستان هویت واقعی اش را نشان می دهد. ویلیام اسپایور پسر آزاردیده ای که به خاطر وجود ناپدری اش عینک دودی سیاه بر چهره می زند و وانمود می کند کور است، همراه فلورا و اولیس به آرامشی نسبتا پایدار می رسد.
توجه دی کامیلو به نسل گذشته و نسلی که میزان وفاداری شان به خانواده بیش از نسل امروز است از ویژگی های داستان است که در شخصیت خانم دکتر میشام تبلور می یابد.
دی کامیلو در برقراری ارتباط میان عناصر داستان استادانه عمل می کند و با تاکید بر عشق، محبت، خانواده، و محیط زیست، داستانی خلق می کند که بر لایه های پنهان ذهن مخاطبِ کودک و نوجوان تاثیر می گذارد.
دی کامیلو نویسنده شناخته شده ای برای مخاطبان فارسی زبان است و در بیش تر آثارش مخاطبانی را هدف قرار می دهد که به طریقی نیاز به توجه ویژه دارند.
این نویسنده تا کنون دو بار برنده نشان نیوبری شده است.