کتاب «شهری که راه افتاد» داستان تصویری شهری است روی تپه، پر از ماشین و ساختمان و آدم. شهر یک روز شروع میکند به تکان خوردن. اول یک تکان، بعد دو تکان و بعد آنقدر تکان تکان میخورد که مردم فکر میکنند زلزله آمده.
از خانهها میریزند بیرون و با ترس و نگرانی به اطرافشان نگاه میکنند. اما نه ساختمانی خراب میشود و نه تکانهای شهر تمام میشود. مردم با خودشان فکر میکنند چه زلزله عجیبی! اما از آن عجیبتر شهر ناگهان راه میافتد. آرام آرام میخزد و جلو میرود. مردم باز هم حسابی میترسند. اما کم کم توی کوچهها و خیابانها جمع میشوند و مینشیند به تماشا. شهر از کنار درختها، گندمزارها و دشتهای گل میگذرد و میرود و میرود تا میرسد تا به دریا. تعدادی از مردم شهر از خودشان میپرسند آخر چه خبر شده؟ چطور ممکن است که شهر راه بیافتد و تا کنار دریا بیاید. اصلا چرا دریا؟ چرا جای دیگری نرفته؟ آنقدر دور و بر شهرشان میگردند تا بالاخره میفهمند ماجرا از چه قرار است.
کتاب «شهری که راه افتاد» میتواند ساخته و پرداخته ذهن خلاق کودکی باشد که با یکی از بلاهای طبیعی مواجه شده است. به خیال و رویا پناه برده و در این پناهگاه امن خودش را برای درک و دریافت حادثهای عجیب آماده میکند. حادثهای که درک دلایلش برایش سخت است. همانگونه که نیاکان ما در مواجه با عناصر اصلی طبیعت از جمله خورشید و باران و طوفان و خشکسالی به رویا و خیال پناه بردند و طی سالیان دراز تکامل، خود را برای پذیرش و مواجه با اموری که خارج و فراتر از توان و قدرتش بودند آماده کرد. اینجا هم کودکی که درک دلایل و جزییات علمی حادثهٔ زلزله برایش سخت است با پناه به رویا پذیرش این حادثه طبیعی را برای خودش آسان میکند. اینگونه کودک میتواند تا زمان مناسب واکنش مناسبی به این حادثه داشته باشد و هم از ورطهٔ ابهام و درکناپذیری حادثهای دور شود که هر لحظه او و خانوادهاش را تهدید میکند.
کتاب «شهری که راه افتاد» دومین کتاب از مجموعه قصههای تصویری انتشارات چکه است که در سال ۹۴ چاپ و موفق به دریافت ۵ نشان لاک پشت پرنده شده است.