روز هفتم مهرماه روز آتشنشانی و ایمنی و قدردانی از آتشنشانان است. به همین مناسبت کتابداران کتابخانهی صدرالواعظین خوانسار در این روز برنامهی خلاقانهای ترتیب دادند تا افزون بر آشنا کردن کودکان عضو کتابخانه با فعالیتهای آتشنشانی، به فضای کتابخانه پویایی بیشتری ببخشند.
کتابداران، ترویجگران و آموزگاران میتوانند از پیش بر اساس مناسبتهای هرماه کتابهای مرتبط را انتخاب و برای فعالیتهای کتابخانه برنامهریزی کنند. پیوند دادن کتاب و کتابخوانی با زندگی اجتماعی و فردی کودکان و نوجوانان با شیوههای گیرا و لذتبخش، نقش مهمی در رشد مهارتها و تواناییهای آنان و علاقهمند کردنشان به کتاب و کتابخوانی دارد.
در ادامه گزارش فعالیتهای کتابخانهی صدرالواعظین خوانسار را به مناسبت روز آتشنشان میخوانید:
- 7 مهر ماه 1398
- کتابدار: فرناز فرخی
امروز پیرو هماهنگیها و نامهنگاریهای قبلی با شهرداری و آتشنشانی خوانسار، آقای محرابیان عزیز مسئول فرهنگی ادارهی آتشنشانی در کتابخانه حضور پیدا کردند تا کودکان را با این شغل مهم آشنا کنند. ایشان به زبان ساده توضیحات جامع و جالبی دربارهی فعالیتهای آتشنشانی دادند و کودکان را با کارهایی که در مواقع حساس از جمله زلزله و سیل باید انجام بدهند آشنا کردند. بچهها هم با شیرینزبانیهای خودشان ایشان را همراهی میکردند. آقای محرابیان سال گذشته نیز به مناسبت روز آتشنشان به کتابخانه آمده بودند. سپهر که در برنامهی سال گذشته نیز حضور داشت مطالبی را که در خاطرش بود بازگو میکرد و آقای آتشنشان هم شگفتزده او را تشویق میکرد. سپس با کودکان به حیاط رفتیم تا از نزدیک با ماشین آتشنشانی و تجهیزات آن آشنا بشویم.
بچهها خیلی ذوقزده شده بودند، به ویژه وقتی که تکتکشان کلاه ایمنی را امتحان کردند و با شلنگ مخصوص، آتش خیالی را خاموش کردند. یکی از کودکان با زبان شیریناش به صورت نمادین با آتشنشانی تماس گرفت و گفت: «آقا، کتابخانه آتیش گرفته! زود بیایید! زود!»
پس از خداحافظی از آقای آتشنشان به داخل کتابخانه برگشتیم و داستانک آتشنشان کتاب فارسیآموز نخودی را برای بچهها بلندخوانی کردیم. به عنوان فعالیت پس از بلندخوانی یک بازی ترتیب دادیم. از قبل با استفاده از مقوا کلاه آتشنشان و آتشهای نمادین را ساخته بودیم. آتشهای مقوایی را در جایجای کتابخانه بین بالشها جاسازی کردیم. تعدادی از کودکان نقش آتشنشان و تعدادی هم نقش ساکنان را برعهده گرفتند.
با آغاز بازی چه شور و هیجانی برپا شد! کودکان در نقش صاحبخانه بر سرشان میزدند و میگفتند: «آتیش!! آتیش!!» و آتشنشانهای شجاع حتی صبر نکردند تا با آنها تماس گرفته شود، به سرعت دست به کار شدند و آتش را خاموش کردند! کودکان از بازی بسیار خوششان آمده بود و تمایلی به رفتن نداشتند. پس تصمیم گرفتیم که بازی را چند بار با سناریوهای مختلف تکرار کنیم. این بار هر کدام از کودکان تکتک با آتشنشانی تماس گرفتند و کمک خواستند. هر بار مشکل متفاوتی وجود داشت که باید توسط آتشنشانها برطرف میشد. یک خانه گرفتار مار شده بود، در خانهای دیگر به سبب دود و آتش صاحبخانه از حال رفته بود، در جای دیگری بچهای در چاه سقوط کرده بود و... آتشنشانهای کوچک ما همه را یکی پس از دیگری نجات دادند و به این ترتیب بازی پایان یافت.