لی لی پس از مرگ پدر با شنیدن زمزمه های مادر برای ازدواج مجددش،از خانه فرار می کند. او پس از بازگشت بیمار می شود و از رفتن به اردو بازمی ماند. مادر ناچارمی شود او را بطور موقت نزد خاله دنیز و عمو ژو ببرد. آنان تونسی و جزو مهاجرین عرب هستند.
خاله و خانواده در خانه ی سازمانی کوچکی اسکان دارند. عمو ژو بیکار شده و به همین دلیل دچار افسردگی است. او همیشه بر روی صندلی می نشیند و به روبه رویش خیره می شود و کمتر به دیگران توجه دارد. با آن که هفت فرزند دارد، تنها لی لی به سراغ او می رود. روزی او ناپدید می شود و سرانجام او را درخرابه ای کنار خانه پیدا می کنند. عمو ژو از فردای آن روز با کمک لی لی زمین را تمیز می کند و می کارد و آنجا را به باغچه سرسبزی تبدیل می کند و کلبه ای با مواد دور ریز می سازد. لی لی پس از پایان تابستان به خانه اشان برمی گردد. هنگامی که پس از دو سال به آنجا برمی گردد مشاهده می کند که بولدوزها در حال تخریب زمین و کلبه هستند و اهالی مات و مبهوت و بدون آنکه بتوانند کاری کنند در حال تماشا هستند. ولی عمو ژو ناامید نمی شود و به لی لی قول می دهد که زمین دیگری را به باغچه تبدیل خواهد کرد.
پرداختن به زندگی سخت مهاجران درغربت و بیان مشکلات زندگی آنان و پیامد های ناشی از بیکاری و مقابله با افسردگی و مصایب کودک تک والد از نکاتی است که در این اثر به آن ها پرداخته شده است.