دو موجود یکسان از دو نسل متفاوت را تصور کنید، شاید فقط تصویر یک پدربزرگ و یک نوهی آدمیزاد به ذهنتان برسد. اما دنیای خلاق کودکان، چیزی فراتر از این حرفهاست؛ جایی که دوتا قورباغه هم میتوانند از دو نسل مختلف همصحبت و حتی راهنمای خوبی برای هم باشند! اجازه دهید کمی عقبتر برویم تا ببینیم ماجرا از چه قرار است.
با دیدن جلد کتاب «رازهای بابابزرگ قورباغه» والدی کهنسال را میبینیم که دستش را دور شانهی نوهیکوچک خودانداخته، انگشت اشارهاش را بالا برده و با ژست موجودی همهچیزدان، میخواهد او را راهنمایی کند، یا بهتر بگوییم به او درس زندگی بدهد. دوروبر آنها هم چمن و سبزه و گلهایی است که نشان میدهد ماجرا قرار است در دل یک جنگل اتفاق بیفتد؛ اما اگر قرار باشد همهچیز مثل تصور دنیای واقعی، تقابل دانایی صرف والد و نادانی مطلق کودک باشد، پس کتاب برای چه خلق شده؟ این سؤال مهمی است که بیشک کیکو کاسزا هنگام نوشتن «رازهای بابابزرگ قورباغه» از خود پرسیده است.
دنیای جنگل، دنیایی واقعی است؛ مکانی که باید برای بقا در آن جنگید، دنیایی که زنده ماندن در آن حرف اول را میزند. برای همین بابابزرگ قورباغه، که به نظرش رسیده قورباغهی کوچک در حال بزرگشدن است، میخواهد حرفهایی تازهبه او بزند و از رازهایی پرده بردارد که در زندگی به کمک قورباغهی کوچک بیاید؛ اما راز اول چیست؟ راز اول این است که باید شجاع باشی. درست در همین لحظه، سروکلهی مار گرسنهای پیدا میشود که به دنبال نهاری خوشمزه برای خودش است. اینجاست که فرق والد و کودک آشکار میشود. کودک بنا بر احساس طبیعی خود میترسد و فرار میکند؛ اما والد بنا به تجربهی زیستیاش میداند که ایستادگی راه درستتری است. بابابزرگ قورباغه فریاد میکشد: «باشد، من را بخور! ولی خوردن من کار آسانی نیست.» بعد خودش را حسابی باد میکند. مار هم به دیدن این صحنه باور میکند که حریف قدرتر از تصور اوست و فرار میکند.
اینجاست که قورباغهی کوچک با خوشحالی درس اول، یعنی شجاع بودن، را یاد میگیرد و به دانایی والد خود ایمان میآورد؛ بله، دقیقاً همان اتفاقی که در روند تربیتی کودک رخ میدهد. کودک به دنبال والدی دانا، قدرتمند و همهچیزدان است که در مواجهه با دشواریهای دنیا به قدرت و شجاعت او پناه ببرد. قورباغهی کوچک هم همین موضوع را عنوان میکند و رو به پدربزرگ میگوید: «خیلی عالی بود. تو خیلی شجاعی!» بیشتر والدین با این صحنه مواجه شدهاند. لحظهای که از دریچهی چشم کودکشان، خود را دانایی کامل دیدهاند و گاه گول خوردهاند! و این همان دامی است که مانع ادامهی رابطه خواهد بود. پدربزرگ در این دام نمیافتد. او با خنده میگوید: «شجاع بودن بهتنهایی کافی نیست. حیوانهای بزرگتر به این راحتی نمیترسند؛ رازهای دیگری هم وجود دارد.» راز دوم این است که باید زیرک و باهوش باشی.
اینبار سروکلهی لاکپشتی بزرگ و گرسنه پیدا میشود که آنها را برای پیشغذا در نظر گرفته است. باز قورباغهی کوچولوی داستان جیغکشان فرار میکند؛ اما بابابزرگ از قدرت زیرکیاش استفاده میکند و در گوش لاکپشت میگوید: «بهتر است بهجای خوردن ما، به فکر خوردن یک غذای درستوحسابی باشی. همین الان یک مار چاقوچله از آن طرف رفت». و لاکپشت هم کلی خوشحال میشود.
قورباغهی کوچک که حالا یقین کرده داناترین بابابزرگ دنیا را دارد، از خوشحالی به هوا میپرد و میگوید: «تو راستی راستی زیرک و باهوشی.» بابابزرگ میخواهد راز سوم را بگوید که ناگهان سروکلهی هیولایی ترسناک، از پشت درخت، پیدا میشود. قورباغهی کوچولو میترسد و باز هم فرار را ترجیح میدهد، اما بابابزرگ چه میکند؟ او میترسد؟ بله، این والد دانا میترسد و فرار میکند؛ چون تا به حال چنین موجودی را در زندگیاش ندیده است. اما هیولا او را میگیرد. اینجا نقطهی عطف داستان است، زمانیکه کودک درمییابد چیزی به نام قدرت مطلق بزرگسالی وجود ندارد، والدین هم با همهی تواناییهایشان، میتوانند بترسند، فرار کنند و حتی گاه شکست بخورند. در عین حال، کودک آموزهها را به یاد دارد: شجاع، زیرک و باهوش باش. والد به او آموخته که باید همیشه یاد گرفت. حالا زمان آن رسیده که کودک باید از چیزی فراتر از تجربهی زیستی خود یا آموزههای والدینش بهره بگیرد: «خلاقیت» مفهومی کلیدی که تفاوت نگاه کودک و والد غرقشده در دنیای بزرگسال را نشان میدهد.
قورباغهی کوچولو، به دوروبر خود نگاه میکند، هیولا اما بیخبر از همهجا، با خیال راحت بابابزرگ را لای نان گذاشته تا نهاری خوشمزه نوش جان کند.
اما راز سوم چیست؟ اینکه باید شکست را قبول کرد تا بابابزرگ خورده شود؟
کیکو کاسزا نویسنده و تصویرگر کتاب «رازهای بابابزرگ قورباغه» تلاش کرده بین تجربهی نسل پیشین و خلاقیت نسل کنونی ارتباطی برقرار کند و این مسیر از جادهی دوستی و گفتوگو میگذرد؛ جایی که کودک میآموزد تقلید صرف جواب تمام سؤالات و مشکلات نیست و حتی والد میآموزد که قرار نیست در نقش موجودی همهچیزدان جواب تمام سؤالات را بلد باشد. پس چه بهتر که پیش از وقوع مشکلات، والد به کودک خود مجوز فکر کردن و خلاق بودن را بدهد. اگر شما پدربزرگی هستید که نوۀ کوچکی دارد یا والدینی که دوست دارند گفتوگو را با کودک خود تمرین کنند، بیشک این کتاب سرمشق مناسبی برای شما خواهد بود.
کتاب «رازهای بابابزرگ قورباغه» برای بلندخوانی و اجرای نمایش مناسب است.