"میراندا"ی ١٢ ساله با مادرش در آپارتمانی در نیویورک زندگی می کند. نیویورک سال ١٩٧٩. مادر میراندا عاشق شغل وکالت است اما بعد از به دنیا آمدن دخترش مجبور می شود ترک تحصیل کند و اکنون در دفتر وکالت به کارهای اداری اشتغال دارد اما شغلش را دوست ندارد.
او در آرزوی داشتن پول کافی برای گذراندن زندگی در مسابقه ای شرکت می کند و برنده می شود. میراندا قرار است داستانی برای کسی بنویسد که نه او را می شناسد و نه نشانی از او دارد. او از کسی که مرده است و اکنون زنده، چهار پیغام مرموز دریافت می کند که از سفری سخت می گوید. سفری برای نجات جان یک انسان. میراندا متوجه می شود کسی از زندگی او و اتفاق هایی که هنوز نیفتاده خبر دارد و حتی آینده را هم می داند. او اکنون در زمان حال است و از گذشته ای می نویسد که آینده اش به آن بستگی دارد.
ساختار داستان «وقتی به من می رسی» با گونه فانتزی علمی تخیلی و موضوع سفر در زمان با وجود پیچیدگی مانند تکه های پازلی است که مخاطب به تدریج آن ها را در جای درست گذاشته و در پایان موفق به حل معمای آن می شود.
میراندا که راوی داستان است از همان صفحه های اول مخاطب را در فضای مبهم آن قرار می دهد و از طریق گفت و گو و توصیف با ظرافت و قدرت عمل می کند و تصویر شفافی از شخصیت ها ترسیم می کند. شخصیت ها پیچیدگی خاصی دارند اما بی شک با توجه به ساختار مرموز داستان به درستی در جای خود قرار گرفته اند. کتاب تنها یک داستان نیست بلکه مجموعه ای از چند قصه است، قصه ی میراندا، مادرش، مرد خنده رو، جولیا، مارکوس و....
این کتاب مدال نیوبری را در سال ٢٠١٠ از آن خود کرده است.