منظومه خرد

ایگناتیوس ب. گرامپلی، نویسنده ۶۴ ساله مجموعه داستان‌های پرطرفدار مهارکننده اشباح برای کودکان و نوجوانان، مدت ۲۰ سال است که چیزی ننوشته است. او مجبور است برای قراردادی که با ناشر کتاب‌هایش بسته است، تا پایان امسال سیزدهمین جلد از مجموعه مهارکننده اشباح را به موقع برای جشن هالووین برساند تا در کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌ها قرار گیرد در حالی که هنوز یک کلمه هم ننوشته است. برای به پایان رساندن این رمان، گرامپلی تصمیم می‌گیرد تابستان را در عمارت کلنگی اسپنس در خیابان قبرستان قدیمی در شهر گستلی ای لی نوی که جای آرام و بی سر و صدایی است بگذراند. ولی خانه‌ای که اجاره کرده است، یک مشکل جدی دارد و آن، سیمور پسربچه صاحبخانه به همراه گربه‌اش، شدو است که در طبقه سوم زندگی می‌کند.
دوشنبه, ۱۰ آبان
نگارنده: زینب آقایی برای همه دانش آموزان، ممکن است کلاس پنجم، جزئی از روند تحصیل‌شان باشد. ولی برای هفت نفر از دانش‌آموزان پایه پنجم مدرسه اسنوهیل در ایالت کنکتیک در اقیانوس اطلس، این سال، سال تحصیلی متفاوتی است و زندگی آن‌ها را تغییر می‌دهد. پیتر، جسیکا، لوک، آلکسیا، جفری، دنیل، آنا، هفت دانش‌آموزی هستند که در کلاس پنجم، آقای تراپت معلم‌شان است. هر کدام از آن‌ها مشکلاتی در زندگی خصوصی خود دارند که روی آن‌ها تاثیر گذاشته و رفتار آن‌ها را شکل داده است. 
شنبه, ۱۷ مهر
تنهایی آدم هایی که پیرشده اند هر کدام به شکلی است. این کتاب از دریچه ی نگاه یکی از آن هاست. سارای پیر مهربان، که هر روز سوار شدن کودکان به اتوبوس و رفتن شان را به مدرسه می بیند، از آن گوشه پسری را می بیند تنها، به تنهایی خود سارا، که بچه هایش بزرگ شده و از کنارش رفته اند. دست های پسرک سرد است و می لرزد. سارا دوست دارد حداقل لبخندی از این کودکان ببیند؛ لبخندی که با آن کمی از تنهایی دربیاید. با دیدن این صحنه، یک فکر بکر به نظرش می رسد.
دوشنبه, ۲۳ آذر
جید و ویکی دو دوست صمیمی و جدانشدنی هستند. یک روز که با هم بر سر اینکه در گروه دو باشند یا نمایش با هم بگو مگو می کنند و جید هم تصمیم می گیرد از شرکت در هر دو گروه انصراف دهد. ویکی با عصبانیت از جید جدا می شود و بلافاصله با ماشین تصادف می کند.
شنبه, ۲ دی
در کتاب « ببخشید! این کتاب من است » لولا با کتابخانه و مفهوم امانت گرفتن کتاب و شریک شدن در آن‌ها آشنا می‌شود. لولا عاشق کتاب و کتاب خواندن است. او و برادرش چارلی به همراه پدر به کتابخانه می روند. او می‌خواهد کتاب «سوسک ها، ساس ها و سنجاقک ها» را که بارها و بارها خوانده باز هم امانت بگیرد، چون از نظر لولا این کتاب بهترین و قشنگ‌ترین کتاب است و آن را خیلی دوست دارد.
سه شنبه, ۳۰ آبان
برای اولین بار دندان لولا، خواهر کوچولوی بامزه چارلی لق شده است. لولا دوست ندارد دندان لقش بیفتد. سایر بچه ها گاهی از خاطرات دندان لق خود می گویند ولی لولا همچنان معتقد است که دوست ندارد دندان لقش بیفتد، چون فکر می کند بی دندان می شود. چارلی برای او توضیح می دهد که پس از افتادن دندان در جای آن دندان جدیدی درمی آید ولی او حاضر نیست بپذیرد.
دوشنبه, ۱ آبان
لولا خواهر کوچولوی با مزه چارلی است. قرار است یک روز عکاس به مدرسه برود تا از آن ها عکس بگیرد. مادر به لولا می گوید اگر تمیز و مرتب باشد عکسش فوق العاده خواهد شد. ولی چارلی باور ندارد که رعایت تمیزی برای لولا کار آسانی باشد. در ضمن خندیدن او خیلی بامزه است چون هنگام گرفتن عکس می گوید سیب!
سه شنبه, ۲۸ شهریور
کتاب پنگوئن داستانی است درباره‌ی دوستی و محبت. پسرکی به نام بن هدیه‌ای دریافت می‌کند. درون جعبه یک پنگوئن می‌یابد. خیلی خوشحال می‌شود. به او سلام می‌کند، اما پاسخی نمی‌شنود. برای او شکلک در می‌آورد، برایش آواز می‌خواند، می‌رقصد، روی سرش می‌ایستد، اما پنگوئن هیچ واکنشی به او نشان نمی‌دهد. تا آن که یک شیر در این ماجرا دخالت می‌کند و بن در آخر می‌فهمد که او برای پنگوئن تا چه حد اهمیت دارد.
شنبه, ۷ مرداد
اسبی بود خیلی تنبل اما نه آنقدر تنبل که تمام روز یک جا بایستد! اما یک روز جمعه نه کشاورز نه زنش نه پسرش نه دخترش نه دوره گرد نه صاحب سیرک، هیچ کدام نتوانستند این اسب تنبل را وادار کنند که از جای خود بجنبد. سرانجام وقتی که صاحب سیرک او را به یک قصاب فروخت اسب فهمید که وقت فرار است.
شنبه, ۳ تیر