برای اولین بار «سارا به دندانپزشکی میرود» او با این که، این کار را دوست ندارد اما با شجاعت، به آنجا میرود. در زمان معاینه میترسد و فرار میکند؛ کم کم با کمک دکتر، اوضاع رو به راه میشود و او از پس این کار بر میآید.
امروز روز رفتن به دندانپزشکی است. سارا دامن ریشدارش را میپوشد تا احساس شجاعت کند. او همراه مادر و خواهرانش، با اتوبوس، به دندانپزشکی میرود.
آنجا، زیبا است؛ کتابهای رنگی هم هست تا در زمان انتظار، آنها را بخوانند. سارا به آدمهایی که از اتاق بیرون میآیند، نگاه میکند؛ لپهایشان باد دارد و صورتشان خندهدار شده است. نوبت به سارا میرسد، خانم سفیدپوشی او را همراهی میکند. آقای دکتر میآید و با چراغی که به سرش بسته، دهان سارا نگاه میکند. او کارش را آغاز میکند. همهچیز خوب به نظر میرسد اما ناگهان سارا میبیند که دستگاهی ترسناک با دستهای دراز، به سمت دهانش میآید. او دست دکتر را گاز میگیرد و فرار میکند. همه به دنبال او میدوند. در نهایت سارا زیر صندلی ایستگاه اتوبوس پنهان میشود. دکتر روی صندلی مینشیند و از سارا معذرتخواهی میکند که بار اولی که به دندانپزشکی آمده، او را ترسانده است. سارا از زیر صندلی بیرون میآید و از دکتر، به خاطر رفتارش، عذرخواهی میکند. آنها به مطب برمیگردند. دکتر دستگاهی که ویز ویز میکند را به سارا نشان میدهد و حتی اجازه میدهد تا سارا به آن دست بزند. وقتی کارشان تمام میشود، سارا از کشویی که پر از مسواکهای رنگی است، یک مسواک برمیدارد. دکتر از سارا میپرسد که باز هم به او سر میزند؟ سارا میگوید بله و از دکتر تشکر میکند.
کل روز سارا و فکرها و حسهای او، با ظرافت در داستان، به تصویر کشیده میشود. رفتن به دندانپزشکی برای بزرگترها عادی است؛ اما برای کودکان یک تجربه تازه و کمی ترسناک است که نیاز به همراهی و درک از طرف پدر و مادر دارد. تجربه رفتن به دندانپزشکی میتواند با همراهی پدر، مادر و دکتر، یک ماجراجویی باشد. این داستان با اجرای فعالیتهای مناسب، به پدر و مادرها کمک میکند تا این تجربه را برای کودکان پذیرفتنی و شاید هم دلنشین کنند.
نویسنده و تصویرگر کتاب «ورا رزنبری» است که درباره سارا داستانهای دیگری هم نگاشته است. او بیش از 70 سال دارد و سالهای بسیاری است که در حوزه نوشتن و تصویرگری برای کودکان فعالیت میکند.