شیدا اکبری
در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با شیدا اکبری را مشاهده کنید.
کتاب «عروس دریایی» داستان رویارویی سوزان با مرگ بهترین دوستاش را روایت میکند. فرنی در دریا غرق شده، در حالی که همه میدانند بهترین شناگر مدرسه بوده است. سوزی نمیتواند این حادثه را بپذیرد. او که پس از مرگ فرنی با هیچکس حرف نمیزند، در سکوت به دنبال عامل مرگ فرنی میگردد و انگشت اتهام را به سوی عروس دریایی اشاره میرود.
یکشنبه, ۲ خرداد
«مطلقاً تقریباً» داستان آلبی است. آلبی هیچوقت باهوشترین یا بلندقدترین یا بااستعدادترین نبوده؛ همه چیزِ او همیشه «تقریباً» بوده است. او نمیداند چطور و در چه کار میتواند بهترین باشد و کمکم دارد باور میکند که بچههای مدرسه حق دارند که «گاگول» صدایش بزنند. اما «کالیستا» پرستار جدیدش از راه میرسد و دنیای آلبی عوض میشود.
چهارشنبه, ۲۹ اردیبهشت
در کتاب «اُلی عزیز» میخوانید: پدرو مادر اُلی هر دو دامپزشک بودهاند. او پدرش را از دست داده است و حالا برادر بزرگترش، مات، هم تصمیم گرفتهاست به جای دانشکده دامپزشکی به آفریقا برود، دلقک شود و بچههای آنجا را خوشحال کند. تصمیم مات پیشبینیناپذیرترین اتفاق داستان نیست، و حوادثی در انتظار اوست.
شنبه, ۲۱ فروردین
کتاب «اُلی عزیز» سه داستان را روایت میکند. داستان آُلی، برادر بزرگترش مات و قهرمان که یک پرستو است. «الی عزیز» داستانی است درباره تغییر، هدفهای بزرگ، تاوانهای سخت و تلاش برای ادامه دادن.
شنبه, ۲۱ فروردین
«کلهخرها» اولین جلد از مجموعه داستانی چند جلدی، طنزآمیز و تصویری «کله خرها» است که ماجرای یک خانوادهی به ظاهر عادی ولی بسیار متفاوت را روایت میکند.
شنبه, ۲۰ دی
«کلهخرها» مجموعهای سه جلدی است. در جلد نخست که آن هم «کلهخرها» نام دارد، با خانوادهی بولد آشنا میشویم. خانم و آقای بولد، کفتارهایی هستند که خودشان را جای آدمها جا زدهاند تا زندگی جدیدی را در خانه شماره ۴۱ خیابان فرفیلد در انگلیس آغاز کنند. خانم بولد کلاههای عجیب و غریب درست میکند و آقای بولد برای ترقههای کریسمس لطیفه مینویسد. آنها صاحب دو فرزند به اسمهای بتی و بابی میشوند. با اینکه به زندگی آدمی عادت کردهاند، آقای بولد دلاش هوای آفریقا را میکند. پس تصمیم میگیرند به پارک حفاظت شده بروند و آنجا با تونی که یک کفتار پیر است، آشنا میشوند. اما سرنوشت دردناکی پیش روی تونی است و خانوادهی بولد تصمیم میگیرند او را نجات دهند.
در جلد بعدی، «کلهخرها نجات میدهند»، ماجرای کمک خانوادهی بولد به حیواتی که دوست دارند در میان انسانها زندگی کنند روایت میشوند و در کتاب «کلهخرها به تعطیلات میرود»، داستان تعطیلات پر ماجرای بولدها، دزدیده شدن بابی و تلاش برای نجات او را میخوانیم.
شنبه, ۲۰ دی
کتاب «خانهی زیبای من» داستان «کری» دختر نوجوانی است که آرامش زندگیاش را دوست دارد و دلش نمیخواهد تغییری در آن به وجود بیاید. از رفتن برادرش به کالج دلگیر است و از همسایهی جدیدشان عصبانی. در یک حادثهی بزرگ و وحشتناک خانهی آنها میسوزد و کری با بزرگترین تغییر زندگیاش روبهرو میشود... .
چهارشنبه, ۲۶ آذر
کتاب «خانهی زیبای من» یک روز کاملاً معمولی در دره سانتابارباررا روایت میکند. پدر و مادر کری به مهمانی رفتهاند و قرار است کری هم به خانه دوستش اریکا برود. اما در مدت کوتاهی ماجرا شکل دیگری پیدا میکند و همه چیز دگرگون میشود. آتشی که از تپه شروع شده است به خانه کری سرایت میکند و آن را به تلی از خاکستر تبدیل میکند. خانواده غصه دارند و همه عصبانی، پرخاشگر و بیحوصله شدهاند. کری و مادرش به خانواده اریکا حسادت میکنند که خانهشان سالم مانده است. سرانجام کری در خلوت خود به رفتارها و صحبتهای دیگران فکر میکند و متوجه میشود، که از تغییر میترسد. او با کمک دوستانش هم خانه ویران را برای بازسازی آماده میکند و هم پدر و مادر ناامیدش را تشویق میکند خانه را دوباره بسازند و این راه حلی است در برابر حوادث مهیب و خانمانسوز و هر گونه تغییری.
چهارشنبه, ۲۶ آذر
«پدر اسلاگ» داستان پسری است که پدرش را از دست داده است. او غمگین و دلتنگ پدرش است. اما پدر او قول داده که در فصل بهار برگردد. یک روز بهاری، زمانی که اسلاگ همراه دوستش دیوید تصمیم داشتند به مغازه قصابی بروند، اسلاگ پدرش را روی نیمکت کنار پارک با کلاه و عصا میبیند. پدرش به قولش عمل کرده و در بهار برگشته است.
چهارشنبه, ۲۶ آذر
«پدرِ اسلاگ» داستان ملاقات پسری به نام اسلاگ و پدرِ فوت شدهاش است. در یک روز بهاری، اسلاگ همراه دوستش دیوید تصمیم داشتند به مغازه قصابی بروند که اسلاگ پدرش را که مدتها پیش مرده بود روی نیمکت کنار پارک با کلاه و عصا میبیند. پدرش به قول خود عمل کرده و در بهار برگشته بود.
چهارشنبه, ۲۶ آذر
آنی ریچاردز در کتاب «چتر تابستان» عاشق این بود که با دوچرخه از بالای تپه سر بخورد و باد توی موهایش بپیچد، با دوستانش بازی کند و غذاهای مثل سوسیس بخورد. اما حالا هیچ کدام از این کارها را انجام نمیدهد. چرا؟ چون به نظرش خطرناک است. او به همین دلیل از بسیاری از چیزهایی که دوست دارد میگذرد تا در امان باشد. خیلیها سعی میکنند به او بگویند این همه مواظبت دلیلی ندارد، اما آنی نمیپذیرد. در مورد برادرش هم گفته بودند مشکلی وجود ندارد، اما از دنیا رفت.
چهارشنبه, ۹ مهر
لی پسر سیزده ساله ای است که از کلاس دوم دبستان از طرفداران نویسندهای به نام بوید هنشاو است. هنگامی که آموزگار کلاس ششم از دانش آموزانش میخواهد که هر یک به نویسندهای نامه بنویسند لی، اقای هنشاو را انتخاب میکند و کلی سوال برای او میفرستد. اقای هنشاو نیز در پاسخ چند سوال برای او میفرستد. لی با پاسخ دادن به این سوالها به نوشتن علاقمند میشود و به توصیه آقای هنشاو در دفتری یادادشتهای روزانهاش را مینویسد. نوشتن به او کمک میکند که راه حلی برای مشکلاتش پیدا کند.
چهارشنبه, ۲۶ شهریور
کتاب «35 کیلو امیدواری» داستان گرگوری، پسری 13 ساله و 35 کیلوگرمی است که دستهای ماهری دارد. دستهایی که چیزهای نو میآفرینند، تعمیر میکنند، باغبانی میکنند و ... . اما این مهارت گرگوری در مدرسه به کارش نمیآید. او از مدرسه متفر است اما به نظر میرسد به خاطر درجا زدن در بعضی کلاسها بیشتر از دیگر بچهها باید به مدرسه برود. بیعلاقگی و ناکامی گرگوری در مدرسه باعث اخراجش میشود. وضعیتی دشوار برای او و پدر و مادرش.
شنبه, ۱۱ مرداد
در کتاب «تابستان قوها»، سارا دختر نوجوانی است که با برادر، خواهر و عمهاش زندگی میکند. او تابستان چهاردهسالگیاش را پشت سر میگذراند و از خودش، خانوادهاش و همه چیز و همه کس ناراضی است. یک شب برادر سارا، چارلی، که دچار معلولیت ذهنی است، برای تماشای قوها از خانه بیرون میرود و گم میشود. سارا در جستوجوی او، افکار و احساسهای تازهای تجربه میکند که نگاه او را به زندگی تغییر میدهند.
شنبه, ۳۱ خرداد
کتاب «ماهی بالای درخت» به زندگی نوجوانی میپردازد که منزوی، غمگین و ناامید است. حضور یک معلم دلسوز زندگی او را دگرگون میکند و اینگونه آیندهای روشن برای او رقم زده میشود. در زیر چند فعالیت پیشنهادی برای این کتاب را میخوانید:
چهارشنبه, ۲۱ خرداد
کتاب «پسری که آبرویش رفت»، داستان دیوید است. پسر 15 سالهای که بهترین دوستش اسکات او را برای پیوستن به یک گروه محبوب کنار گذاشته و بچههای محبوب مدرسه هم فکر میکنند دیوید بیعرضه و سوسول است. دیوید برای اثبات خودش و حفظ دوستی با اسکات، گروه بچه محبوبها را که قصد داشتند عصای خانم بیفیلد پیر را بدزدند، همراهی میکند اما پس از آن احساس گناه و ترس به سراغش میآیند. احساس گناه برای ظلمی که در حق یک خانم پیر کرده است و ترس از اینکه خانم بیفیلد او را نفرین کرده باشد.
یکشنبه, ۲۷ مرداد
دخترک کتاب «جادو» روزها و شبها در انتظار بازگشت پدر جنگجویاش است. پدر برای مبارزه با غولی رفته که با چشمهایاش همه را سنگ میکند.
یکشنبه, ۵ خرداد
کتاب «دختر ستارهای» داستان ورود استار گرل، دختری که تا 16 سالگی در خانه درس خوانده، به دبیرستان مایکا در آریزونای آمریکا است. او با رفتار خود دبیرستان را دستخوش دگرگونی میکند. استارگرل متفاوت است؛ در لباس پوشیدن و رفتار. به همه کمک میکند، تیم رقیب را هم تشویق میکند، برای هممدرسهایهای خود آهنگ تولد میخواند و عاشق یاری رساندن به افراد تنها و درمانده است. این همه تفاوت در مدرسهای که «معمولی بودن» بزرگترین فضیلت است، استارگرل را در وضعیت دشواری قرار میدهد.
پنجشنبه, ۱۷ تیر
آقای «ویلی وانکا» در داستان کتاب «چارلی و کارخانه شکلاتسازی»، شیرینیسازی مشهور و صاحب بزرگترین کارخانهی شکلاتسازی است که تصمیم دارد با قرار دادن پنج بلیط طلایی در شکلاتهایش، فقط و فقط به پنج بچه اجازه دهد از کارخانهی عجیب او دیدار کنند و آنقدر به آنها شکلات و آبنبات بدهد که تا پایان عمرشان تمام نشود.
سه شنبه, ۲۴ شهریور