مجموعه نوشته های مناسب برای ۱۰ ۱۲ سال

در این بخش از کتابک، مطالب و کتاب‌هایی مناسب 10 تا 12 سال معرفی شده است. در این بازه سنی، کودکان مشتاق به خواندن رمان‌هایی بلند و شاید متفاوت‌تر هستند. ممکن است کودکان با مقایسه‌ی کتاب‌های خود و گروه‌ سنی‌های بالاتر، مشتاق خواندن رمان‌های حجیم‌ و طولانی شود. می‌توانید با راهنمایی فرزندان‌تان در انتخاب کتاب باکیفیت و مناسب، آن‌ها را در گذر از این دوره و آمادگی برای دوران نوجوانی یاری دهید.
در هر معرفی‌نامه کتاب، نام اصلی کتاب به همراه نام نویسنده، تصویرگر، ناشر و سال چاپ نوشته شده و بسته به ظرفیت کتاب، فعالیت یا پرسش‌هایی برای درک عمیق‌تر کتاب طرح شده است. 


خرید کتاب باکیفیت مناسب 10 تا 12 سال


یکی از راه‌هایی که باعث تقویت رابطه کودک و والدین می‌شود، گفت‌وگو است. می‌توانید با مراجعه به بخش کاربردها و فعالیت‌های یک کتاب در سایت کتابک، از فعالیت‌های طرح شده کمک بگیرید و پس از به پایان رساندن کتابخوانی، با کودک‌تان گفت‌وگو کنید.

زیر دسته بندی ها
لوسی یک باره گفت: «این صدای چیست؟» آن خانه خیلی بزرگ‌تر از هر خانه‌ای بود که لوسی تا آن روز دیده بود و فکر آن همه راهروهای دراز و ردیف درهایی که به اتاق‌هایی خالی باز می‌شد، کم کم او را می‌ترساند. ادموند گفت:«یک پرنده بود خنگ خدا»
سه شنبه, ۱۰ آذر
کودکان دبستانی بیش ازهر چیز شادی و بازی را دوست دارند. تکلیف و تحمیل، روح کودکانه‌ی آن‌ها را می‌آزارد و ازآنچه ممکن است حتی به سود آن‌ها باشد، گریزان می‌کند.
دوشنبه, ۹ آذر
"هکلبری‌فین" یک پسر بچه معمولی بود، شاید از معمولی هم معمولی‌تر بود. حتی نزدیک بود در خانه "بیوه دوگلاس"، یک آدم حسابی شود. تا اینکه سر و کله باباش پیدا شد و بعد از اینکه چند سری کتک مفصل خورد و داخل یک کلبه زندانی شد، فهمید که باید کاری بکند. از بدشانسی‌ یا خوش‌شانسی‌اش جیم، برده سیاه، هم به همین نتیجه رسیده بود و در نتیجه ...
یکشنبه, ۸ آذر
خورشید روی سبزه ها و درخت های درهم تنیده ی "باغ مخفی" می تابید. این نامی بود که "مری" روی باغ گذاشته بود. این اسم را دوست داشت و وقتی بین دیوارهای قدیمی و زیبای آن تنها می گذشت و کسی نمی دانست او کجاست، بیشتر لذت می برد. تقریبا مثل دور بودن از دنیا بود و رفتن به یک جای افسانه ای. مری تصمیم گرفته بود راز وجود باغ مخفی را برای خود نگه دارد اما...
سه شنبه, ۳ آذر
«ست»، ۱۰ ساله، هر روز از مادرش پول بیشتری برای خرید خوراکی درخواست می‌کند. با این حال، به نظر می‌رسد که لاغرتر از گذشته شده است و هر روز گرسنه از مدرسه به خانه می‌آید. پس از مدتی روشن می‌شود که «ست»، پول خوراکی خود را به یک کلاس پنجمی می‌دهد که او را تهدید کرده است در صورت نپرداختن پول، کتکش خواهد زد.
یکشنبه, ۱ آذر
هیچ کس "اسکروچ" خسیس و دمدمی مزاج را دوست ندارد. او نه کارفرمای خوبی است و نه دوست، همسایه و فامیل خوبی. در آستانه یک شب کریسمس که همه گرداگرد هم هستند و لحظه های شادی را با هم سپری می کنند، او تنهاست و از این تنهایی او را گریزی نیست. سبب بی کسی اش شیوه ی زندگی و تفکر اوست.
یکشنبه, ۱ آذر
عشق به مطالعه دروازه‌ی دنیای یادگیری، فرهنگ و اندیشه را به روی نوجوانان می‌گشاید. در ایجاد این عشق و تعمیق و تبدیل آن به نیاز معنوی کودک و نوجوان، خانواده، گروه همسالان، آموزگاران و کتابداران نقش مهمی دارند.
یکشنبه, ۲۴ آبان
"بنجی فاولی"، معروف به "موش"، به خاطر یک لحظه اشتباه حالا مجبور است که با "مارو همرمن" و پسری که ژاکت مشکی پوشیده، درگیر شود. همرمن با آن هیکل گنده‌اش الان باید توی دبیرستان باشد، نه توی دبستان؛ ولی بنجی ناخواسته او را مسخره کرده و حالا باید آماده درگیر شدن با او بشود. بنجی چه کاری می‌تواند بکند؟ فرار کند، مخفی شود ... یا با او روبرو شود؟
سه شنبه, ۱۹ آبان
برای سال های چهارم و پنجم دبستان مجموعه ای از دو كتاب خواندن و كارورزی فارسی آموز ادبی ۳ بخش پیشرفته ی آموزش خلاق زبان فارسی پایه است.
پنجشنبه, ۱۴ آبان
یک پیشنهاد برای پدر و مادرهایی که کودک شان ناچار است از خود در برابر کودکان قلدر دفاع کند:
سه شنبه, ۱۲ آبان
خانواده‌ی کولی، دخترک سیزده ساله، تصمیم می‌گیرند دختر خود را شوهر دهند و او مثل تمامی دختران هندی باید خانواده‌اش را ترک کند. فقر، شرایط اجتماعی و آیین و رسومات دست‌ و پا گیر آن سبب می‌شود این دختر همسر پسری شود که به سبب بیماری حتی از خودش نیز کوچک‌تر به نظر می‌رسد و مدت کوتاهی نیز پس از ازدواج بمیرد. اما کولی که غیر از مصاحبتی کوتاه با همسرش نبوده است، باید مانند تمام بیوه‌های هندی پس از مرگ شوهر با خانواده‌ی شوهرش زندگی کند.
سه شنبه, ۵ آبان
من از مدرسه متنفرم و دیگر به مدرسه نمی‌روم! هیچ وقت چنین احساسی داشته‌اید؟ بسیاری از کودکان چنین احساسی را تجربه کرده‌اند. بیشتر وقت‌ها این احساس چندان به درازا نمی‌کشد. اما اگر طولانی شد چه باید کرد؟ مدرسه واقعیت زندگی است و تحصیلات به شما کمک می‌کند تا آینده خود را آن طور که می‌خواهید بسازید. بنابر این بیایید دربارهٔ مدرسه و آنچه وقتی مدرسه را دوست نداریم، باید انجام دهیم، باهم حرف بزنیم.
دوشنبه, ۴ آبان
"ایندیا" تازه به فروشگاه مواد غذایی "وین دیکسی" رسیده بود که مشاهده کرد یک سگ گنده زشت که معلوم بود حال و روز خوبی ندارد، کل فروشگاه را به هم ریخته و حالا با زبان آویزان، روبروی او ایستاده و به او لبخند می‌زند. بدین‌ترتیب این سگ عجیب، اولین دوست ایندیا در خانه جدیدشان بود؛ دوستی که در مقایسه با دوستان بعدی‌اش چندان هم عجیب و غریب نبود!
پنجشنبه, ۳۰ مهر
"سم" در دفتر خاطراتش نوشت که امروز یک جفت قوی شیپورزن را دیده که در کنار برکه ی کوچک اردوگاه، از آشیانه ی خود محافظت می کردند. سم می نویسد که در آشیانه، سه تخم پرنده دیده است اما مطمئن است قوی ماده، با عشق و شعف، تخم چهارم را هم به آن ها اضافه خواهد کرد.
چهارشنبه, ۲۹ مهر
دیگر همه مردم جزیره "هیکورو" می دانستند که "مافاتو" از دریا می ترسد. اگرچه ترس "مافاتو" از دریا، دلیل قابل قبولی داشت، ولی این مانع از آن نمی شد که همسالانش وی را به خاطر این ترس، مسخره نکنند.  مافاتو هیچ دوستی نداشت و مجبور بود در خانه بنشیند و تور ماهیگیری ببافد. تا آنکه یک روز، مافاتو بی هیچ سلاحی به ترسش حمله کرد و ...
سه شنبه, ۲۸ مهر
زنگ ورزش می تواند شامل بازی ها و فعالیت های گوناگونی باشد. اما چگونه می توان دریافت که کودک در این کلاس، به مقدار و کیفیت کافی ورزش می کند یا خیر؟ در زیر، چند روش برای ارزیابی زنگ ورزش کودکان ارائه می شود:
یکشنبه, ۲۶ مهر
آیا از بابای خود راضی هستید؟ آیا می‌خواهید پدر خود را با پدر دوستتان عوض کنید؟ آیا دوست داشتید پدرتان ورزشکارتر، منظم‌تر، باهوش‌تر و یا دست و دلبازتر بود؟ «جوزف» بعد از پیدا کردن کتابخانه پر از پدر، تک‌تک این پدرها را به امانت گرفت و به خانه برد. پدر باهوش در تکالیف مدرسه به او کمک کرد، پدر دست و دلباز هر چه جوزف می‌خواست برای او خرید، ولی ...
سه شنبه, ۲۱ مهر
روزی، روزگاری درختی بود و او پسرک کوچکی را دوست می داشت. پسرک تا خردسال بود با شاخه هایش بازی می کرد، سیب هایش را می خورد و در سا یه اش می خوابید. به تدریج که بزرگ تر شد دیگر کمتر با درخت انس داشت.
یکشنبه, ۵ مهر
اودیسه، اسطوره ای حماسی است که در ابتدا توسط هومر، خواننده و نوازنده ی نابینا، در قرن هشتم پیش از میلاد به صورت شعر و ترانه نوشته شده و اکنون بازنویسی آن به صورت نثر در دست ماست.
شنبه, ۴ مهر
دسپرا، آخرین فرزند پدر و مادر و تنها موش زنده میان خواهر و برادرهایش بود. او برخلاف موش ها با چشم‌های باز میان دیوارهای یک کاخ به دنیا می‌آید. او بسیار کوچک است با گوش‌هایی بسیار بزرگ. رفتارش هم هیچ شباهتی به موش‌ها ندارد. خواهر و برادرهایش سعی می‌کنند روش زندگی موش‌ها را به او یاد بدهند. اما هنگامی که خواهرش او را به کتابخانه می‌برد تا راه و رسم به دندان کشیدن کاغذها را یادش بدهد، اتفاقی عجیب رخ می‌دهد؛ نشانه‌های روی صفحه‌ها، همان‌هایی که خواهرش به آن‌ها «خرچنگ قورباغه» می‌گوید، شکل می‌گیرند. شکل‌ها به واژه‌ها تبدیل می‌شوند و عبارتی دلنشین و شگفت‌انگیز را تشکیل می‌دهند: «یکی بود، یکی نبود.» و این‌گونه دسپرا جادوی کلمات می‌شود و نمی‌تواند مانند موش‌های دیگر، از جویدن کاغذها و تکه تکه کردن کتاب‌ها لذت ببرد. دسپرا، موش کوچولویی است که شبیه خواهر و برادرها و پدر و مادرش نیست. شبیه هیچ موش دیگری توی دنیا نیست. او نمی‌تواند کتاب‌ها را بجود، محو تماشای نور خورشید نشود و وقتی کاخ از صدای موسیقی‌ای که پادشاه برای دخترش می‌نوازد، پر می‌شود، خودش را کنترل کند. دسپرا نمی‌تواند قوانین موش‌ها را یاد بگیرد. وقتی یک موش تمام قوانین موش‌ها را زیر پا می‌گذارد و بدتر از همه عاشق دختر پادشاه می‌شود، جایی جز سیاهچال تاریک و وحشتناک نصیبش نمی‌شود. بله! سیاهچالی پر از موش‌های بزرگ گرسنه که منتظر موش‌های کوچک می‌مانند. سیاهچال مرگ!
شنبه, ۴ مهر