کتاب درباره ناتوانی جسمی حرکتی در کودکان

<p dir="RTL">ناتوانی‌های جسمی و حرکتی در کودکان گاهی باعث می‌شود که به دور از محیط جامعه نگه داشته شوند یا خود این کودکان از جامعه دوری کنند. علاوه بر این‌که باید دیگر کودکان و جامعه آموزش‌های لازم را برای پذیرش این کودکان ببینند، کودکان با اختلالات جسمی حرکتی هم باید مهارت‌هایی را در خود تقویت کنند.</p>

<p dir="RTL">ابتدا باید اعتمادبه‌نفس را در این کودکان تقویت کرد و بعد باید نقاط قوت توانایی‌های‌شان را به آن‌ها یادآور شد. با تمرکز بر توانایی‌های آن‌ها، این کودکان راحت‌تر می‌توانند در جامعه حضور موثر داشته باشند و فعالیت‌های اجتماعی انجام دهند.</p>

<p dir="RTL">در این صفحه کتاب‌هایی به شما معرفی می‌شوند که شخصیت اصلی داستان مبتلا به اختلالات جسمی حرکتی است.</p>

زیر دسته بندی ها
ملودی شخصیت کتاب «بیرون ذهن من» دختری است که از کودکی مجبور بوده از ویلچر استفاده کند. اما مشکل اصلی او این نیست.
چهارشنبه, ۲۸ فروردین
کتاب «چیزی درباره جرجی» داستان پسری است به نام جرجی با سری بزرگ و کوتوله که در کلاس چهارم درس می‌خواند. پدر و مادر او که هر دو هنرمند و نوازنده هستند او را بسیار دوست دارند. جرجی در مدرسه هم اوضاع خوبی دارد و با دوست صمیمی‌اش اندی روزگار خوشی دارد. اما با باردار شدن مادر و دوست شدن اندی با همکلاسی جدیدشان به یک باره زندگی جرجی دگرگون می‌شود. جرجی احساس خطر می‌کند؛ او می‌ترسد که جایگاه خود را بین پدر و مادر و دوستش اندی از دست بدهد.
شنبه, ۲۳ اردیبهشت
«یکی از سخت‌ترین چیزها در زندگی آن است که حرفی در دلت باشد و نتوانی آن را به زبان بیاوری!» ویکتور ولمر سوم پسری یازده ساله است که در ممفیس با مادر و پدرش زندگی می‌کند. او لکنت زبان دارد و در پرتاب توپ هیچ یک از هم سن و سال‌هایش به گرد پایش نمی‌رسند. از زمانیکه ویکتور پنج ساله بود مام برای مراقبت از او با آن‌ها زندگی می‌کند. مام صمیمی‌ترین دوست ویکتور در دنیاست، البته جز در مواقع توپ بازی که رت جایش را می‌گیرد. نام اصلی رت آرتور است، همه او را آرت صدا می‌زنند ولی ویکتور به او رت می‌گوید چون برایش راحت‌تر است. در روز آخر کلاس ششم، پرتاب شدید توپ بیسبال ویکتور، دهن رت را آش و لاش می‌کند. برای همین ویکتور تصمیم می‌گیرد در ماه ژوئیه که رت برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ‌اش به مزرعه می‌رود، کار روزنامه فروشی‌اش را انجام دهد. ویکتور در مسیر پخش روزنامه با افراد جدیدی در زندگی‌اش آشنا می‌شود.
سه شنبه, ۲۱ اردیبهشت
کتاب کلت داستان پسر نوجوانی است که به بیماری اسپینابیفیدا مبتلاست. این بیماری از بیماری‌های ستون فقرات است و موجب اختلال در راه رفتن می‌شود. کلت با مادرش ادری زندگی می‌کند. درمانگر او خانم بری برای تقویت عضلات او به او پیشنهاد می‌کند اسب‌سواری کند. او ابتدا نه با اسب تمرینی خود بنام لیورورست نه با خانم بری و نه با خانم ری نولدز مربی سوارکاری نمی‌تواند ارتباط برقرارکند.
شنبه, ۵ آذر
تک بال زمانی که از تخم بیرون آمد خبر نداشت که با پرنده های دیگر فرق می کند. او فقط با یک بال به دنیا آمده بود و با وجود آن که برادرانش به او می خندیدند و او را اذیت می کردند و حتی به او خوراکی نمی دادند، اما او نمی خواست باور کند که مانند آن ها نیست و نمی تواند پرواز کند.
یکشنبه, ۱ خرداد
"پکا" معلول به دنیا آمده است با دست و پای معیوب، گردن کج، چشم های چپ. او پی در پی مریض می شود و از حرف های عجیبش هم نمی شود سر درآورد. او تخیل و افکار عجیب و جالبی دارد و در جهان بیش از هر چیز دیگر "دوست داشتن" را می فهمد.
یکشنبه, ۲۹ فروردین
خورشید روی سبزه ها و درخت های درهم تنیده ی "باغ مخفی" می تابید. این نامی بود که "مری" روی باغ گذاشته بود. این اسم را دوست داشت و وقتی بین دیوارهای قدیمی و زیبای آن تنها می گذشت و کسی نمی دانست او کجاست، بیشتر لذت می برد. تقریبا مثل دور بودن از دنیا بود و رفتن به یک جای افسانه ای. مری تصمیم گرفته بود راز وجود باغ مخفی را برای خود نگه دارد اما...
سه شنبه, ۳ آذر
تیبی یک پرستوی نازنین و دوست داشتنی است. او روی درخت زندگی می کند، اما نمی تواند پرواز کند، چون از وقتی به دنیا آمده، یک بالش آویزان است. گاهی احساس تنهایی می کند. در لانه می نشیند و جایی نمی رود.
دوشنبه, ۵ مرداد