در این مقاله عوامل و الگوهایی معرفی شدهاند که به چاقی مفرط در کودکان منجر میشوند.
کودکان در سالهای پیش از مدرسه، آغاز به یادگیری از محیط پیرامونشان و «خودتنظیمی» هم درباره انتخاب غذا و هم درباره چگونگی مواجهه با احساساتشان میکنند.
عوامل چاقی مفرط در کودکان
مطالعات نشان میدهند هنگامی که کودکان مهارتهای خودتنظیمی را به شکلی موثر در مهرومومهای نخستین و حیاتی زندگیشان فرانگیرند، ابتلا به چاقی مفرط در کودکان بیشتر رخ میدهد. یکی از عوامل مربوط به چاقی مفرط در کودکان، محدودیتهای غذایی است که از سوی نخستین مراقبتکنندگان از کودک اعمال میشود؛ که پیامد آن ایجاد اختلال در توانایی کودک در خودتنظیمی نسبت به خوردن غذا است. باعث تعجب نیست هنگامی که کودکی دارای اضافهوزن است، والدین تمایل دارند به میزان بیشتری از مکانیزمهای کنترل، محدودیتهای غذایی و صحبت با کودک درباره وزن استفاده کنند در حالی که محدودیتهای غذایی اغلب نتیجهای منفی دارند و عامل دیگری هستند که منجر به افزایش چاقی مفرط در کودکان میشوند.
مطالعات جدید دانشگاه الیونز نشان میدهد که ژنهای مربوط به احساسات و رشد در کودکان احتمالا نقشی را در این الگو ایفا میکنند. بنابر گفته دکتر کلی بوست، پرفسور پیشرفت کودک در بخش توسعه انسانی و مطالعات خانواده دانشگاه الیونز، یافتن راهی برای شکستن الگوهایی که منتهی به چاقی مفرط در کودکان میشوند، نه تنها درباره سرزنش والدین نیست؛ بلکه آنها را تشویق به یافتن استراتژیهایی جدید در مواجهه با احساسات کودک میکند.
بوست میگوید «والدین فکر نمیکنند که برخی کارهایی که انجام میدهند با این مسئله که کودکان چگونه عادات غذایی خود را توسعه میدهند، ارتباط پیدا میکند. روشهایی که والدین در مواجهه با ناراحتی کودکان از خود عکسالعمل نشان میدهند یا دچار استرس میشوند به صورت غیرمستقیم با توسعه این عادات غذایی کودکان مرتبط هستند.»
«راهی که ما نسبت به یک احساس واکنش نشان میدهیم، میتواند به کودکان در پیشرفت مهارتها برای خودشان، جهت خودتنظیمی، کمک کند تا چالشهای روزانهای که کودکان درباره خوردن غذا با آن روبهرو میشوند، به امور خستهکنندهای تبدیل نشوند که آنها مجبور به مدیریتشان شوند.»
«همچنین، هرگاه که کودکان ناراحت هستند، والدین به آنها پیشنهاد خوردن غذا بدهند، کودکان ممکن است یاد بگیرند برای مقابله با احساسات منفیشان زیاد غذا بخورند و آغاز به توسعه این نوع ارتباط با غذا در دوران نخستین زندگی کنند. خوردن _ به ویژه خوردن غذاهای تسلیبخش (مانند فرنی، سوپ و ...) - احساس آرامش موقتی را ایجاد میکند. افراد به طور غریزی متوجه این مسئله میشوند.»
بوست توضیح میدهد که ادبیات نشان داده است که والدینی که از شیوههای محدودیتهای غذایی استفاده میکنند، فرزندانی دارند که بیش از دیگر کودکان در معرض چاقی مفرط هستند.
«اما مطالعات در طولانیمدت همچنین نشان دادهاند که در ابتدا، والدین متوجه و نگران وزن بالای فرزندشان میشوند و سپس شروع به اعمال روشهایی میکنند که تغذیه کودک را محدود میکند. سپس این وضعیت کموبیش به یک سیر دورانی تبدیل میشود.» او همچنین میافزاید: این الگو در طی زمان توسعه پیدا میکند. ما علاقهمندیم که بفهمیم چه چیزی میتواند بر این الگوی رفتاری تاثیرگذار باشد؛ بنابراین از این راه بتوانیم برخی عواملی را که ممکن است این الگو را تشدید کنند یا از تاثیر آن بکاهند، شناسایی کنیم.
بر اساس مطالعات منتشرشده در رابطه با چاقی مفرط در کودکان، بوست، مارگاریتا تران-گارسیا، شارون دونوان و باربارا فیز، تمام اعضای دانشگاه الیونز، رابطهای سهگانه میان شاخص حجم بدن کودک (شاخص BMI)، نوع وراثت کودک (ژن) و چگونگی واکنش پدر و مادر به احساسات منفیای که کودک در برابر پیشبینی محدودیت در غذا دادن از خود بروز خواهد داد. این مطلب جالب توجه است که بررسی ژنهای کودک به محققان کمک میکند تا بهتر بفهمند که چگونه احتمال دارد کودکان به استرس پاسخ دهند.
با استفاده از دادههای دریافت شده از گروه کودکان قوی، محققان اطلاعاتی را موردبررسی قرار دادند که شیوههای غذا دادن پدران و مادران و اینکه والدین کودکان در سنین قبل از مدرسه (۲٫۵ تا ۳ سال) اغلب چگونه به احساسات منفی کودکانشان واکنش نشان میدهند را دربرداشت. محققان این عوامل را در ترکیب با دادههای مربوط به وراثت بررسی کردند.
گروه تحقیقات همچنین به طور ویژه در مورد ژن COMT، یک ژن که به خاطر تاثیر مهمش بر احساسات و رشد شناخته شده است توجه نشان دادند. این ژن، یک پروتئین همراه با عملکرد آنزیمی تولید میکند که به قاعدهمند کردن مراحل انتقالدهنده عصبی (دوپامین) در مغز کمک میکند. عملکرد سیستم COMT میتواند تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار بگیرد که یکی از آنها تغییرات ایجادشده از سوی ژنهایی است که به شکل پلی مورفیسم تک نوکلئوتیدی (SNP) هستند.
انواع مختلفی از SNP وجود دارند: برخی از آنها ترکیبات امینواسیدهای پروتئین را تحت تاثیر قرار میدهد و برخی بسته به تغییرات میتوانند عملکرد سیستم COMT را کاهش یا افزایش دهند و در نهایت مقدار دوپامین را که در مغز جمع میشود.
محققان یک SNP را که باعث تغییر یک آمینو اسید در وضعیت ۱۵۸ پروتئین میشود و شکل معمول والین (VAL) را که به متیونین (MET) تغییر پیدا میکند مورد مطالعه قرار دادند.
بوست توضیح میدهد که «همه ما دو نسخه از دادههای وراثتی را با خود به همراه داریم – یکی از آنها از طرف مادر است و یکی از طرف پدر- بنابراین مقدار بسیار کمی از آمینواسید میتواند عواقب زیادی را در پی داشته باشد.» او میافزاید «در یک فرد با ژنهای والین/والین, سیستم COMT سه یا چهاربرابر افراد دیگر با ترکیبات متفاوت عمل میکند و بنابراین مقدار کمتری دوپامین در مقابل مغز انباشته میشود.
کودکانی که حداقل یک ژن والین دارند، انعطافپذیری احساسی بیشتر دارند. آن دسته از کودکانی که حامل ژن متیونین هستند گرایش بیشتری به واکنشپذیری در قبال احساسات منفی و استرس دارند.»
محققان در حال آشنا کردن و به هم رساندن ادبیات فرزندپروری با ژنها هستند. «ما میدانیم که چگونه پاسخ والدین به احساسات منفی فرزندانشان پرورش الگوهای پاسخدهی کودک را در طی زمان تحتتاثیر قرار میدهد.»
شواهد و قرائن کاملی وجود دارد که اختلال عاطفی را به پرخوری احساسی، اختلال متابولیسم و خطر چاقی مفرط در کودکان حتی در سنین بسیار پایین ربط میدهد.
ما میخواستیم آغاز به یکپارچه کردن اطلاعات بهدستآمده از این زمینههای مختلف کنیم تا به یک دید کلیتر از تعاملات ژن-محیطی در این مقطع حساس از زندگی برای پرورش خودتنظیمی برسیم.
دادهها از یک گروه شامل ۱۲۶ کودک جمعآوری شد. والدین پرسشنامهها را پر کردند و به اینکه اغلب پاسخشان به کودکان در موقعیتهای متداول چگونه است نمره دادند. به طور مثال زمانی که کودک در یک مهمانی تولد ناراحت میشود. دادههای وراثتی نیز از نمونههای بزاق دهان به دست آمد.
بوست و همکارانش متوجه شدند والدینی که تمایل به روشهای محدود کردن غذا برای کودکان داشتند، آنهایی بودند که بر اساس گزارشها به میزان بیشتری از استراتژیهای تنظیم استرس غیرواکنشی نسبت به کودکانشان (مجازات یا محرومیت) استفاده میکردند و دارای فرزندانی بودند که وزن بیشتر و هموزوگیت برای آلل متیونین داشتند؛ اما همین امر در مورد کودکانی که حامل ژن والین بودند لزوما صدق نکرد.
یافتهها تئوریهای بوست و گروهش را مبنی بر اینکه رویکردهای فرزندپروری در ترکیب با گرایشهای ژنتیک کودک میتواند روابط بین وضعیت BMI او و شیوههای محدود کردن تغذیه برای کودکان را تغییر دهند، تایید میکند.
بوست اضافه میکند که ویژگی منحصربهفرد این مطالعه آن است که نشان میدهد رابطه میان وزن بالاتر کودک و چاقی مفرط در او و روش محدود کردن تغذیه از سوی والدین تحت تاثیر هر دو عامل شیوههای کلی فرزندپروری مربوط به تنظیم استرس و گرایشهای وراثتی کودک برای واکنشپذیری احساسات است.
بوست میگوید افزایش مداخلات که به والدین در مورد تنظیم احساسات آگاهی میدهد امر مهمی است و باید شامل چگونگی استفاده از استراتژیهای پاسخگویی در شرایط چالشبرانگیز و اینکه کودکان ممکن است چگونه به استراتژیها با روشهای متفاوت پاسخ دهند.
در حالی که مداخلات فراوانی در رابطه با آموزش والدین برای فراهم کردن تغذیه مناسب یا چگونگی برنامهریزی وعده غذایی با هدف اینکه این وعده کمتر استرسزا باشند، صورت گرفته، بوست توضیح میدهد که والدین باید استراتژیهای تنظیم احساسات را برای پاسخ به کودکانی که بیشتر دارای بینظمی احساسی هستند و از غذا خوردن برای آرامش استفاده میکنند را یاد بگیرند، به ویژه اگر والدین از روش محدود کردن تغذیه برای کودکان استفاده میکنند. او میافزاید، «گاهی روشی که والدین پاسخ میدهند بر اساس میزان استرس خودشان، سیستمهای اعتقادی یا نوعی که خودشان تربیت شدهاند، است.»
آموزش والدین از یک دیدگاه توسعهای، میتواند به آنها کمک کند تا به احساسات کودکانشان با روشهایی پاسخ دهند که به کودکان کمک کند تا خودتنظیمی را در رابطه با احساساتشان و میزان غذایی که میخورند یاد بگیرند تا به چاقی مفرط به این دلایل دچار نشوند. «کودکان به روشهای مختلفی بر اساس خلقوخویشان، نوع ژن و تاریخچه روابطشان به ما پاسخ میدهند. فرزندپروری پاسخگو شامل فهم این است که کدامیک از رویکردهای کاهش استرس بیشترین تاثیر را برای یک کودک خاص دارند.»
کتابک خواندن این مقالهها را به شما توصیه میکند:
پدر و مادرها، عامل اصلی چاقی در کودکان
پدر و مادران مقتدر فرزندان را به سوی رژیم غذایی سالم هدایت می کنند!