کی ران لاروود، کتابی فانتزی و عالی برای کودکان نوشته که آن را از کتاب «هابیت» الهام گرفته است. چه چیزی در نوشتههای تالکین وجود دارد که میتواند زندگی را برای همیشه تغییر دهد؟
کیران از سفر خواندن و نوشتن و شروع نویسندگیاش و الهام از کتاب هابیت میگوید. کتاب کیران با نام «پادکین یک گوش» نامزد جایزهی بلوپیتر شده است.
یک کتاب میتواند تو را به دنیای جدید دیگری ببرد
خیلی زود خواندن را شروع کردم اما از کتابهایی که خوانده بودم چیزی به خاطر نمیآوردم تا زمانی که کتاب هابیت را خواندم.
یک روز در قفسهی کتابهای مادر و پدرم کتاب هابیت را پیدا کردم. دنبال کتاب جدید برای خواندن بودم و خیلی زود تصویر روی جلد اسماگ، چشمام را گرفت. بعد کتاب را باز کردم و نقشه را دیدم؛ این همان کتابی بود که دلم میخواست بخوانم. با پافشاری بسیار سعی داشتم آن را به تنهایی بخوانم و یک فرهنگ لغت کنارم گذاشتم و یک دفترچه کنارم آوردم تا واژگانی را که نمیفهمم در آن بنویسم. به یاد دارم مجذوب این ایده بودم که یک کتاب میتواند تو را به دنیای جدید دیگری ببرد و فکر نمیکنم از آن زمان به بعد در دنیای واقعی زندگی کرده باشم. من عاشق کتابهای فانتزی هستم و از خواندن یک کتاب فانتزی خوب لذت میبرم.
حس افسون و جادو هنوز وجود دارد
وقتی نوشتن برای کودکان را آغاز کردم، دلم میخواست همان حس افسون و جادویی که کتاب هابیت به من منتقل کرد در کتابهایم به وجود بیاورم. دلم میخواست دنیا و شخصیتهایی را خلق کنم که کودکان بتوانند در آن غرق شوند؛ درست مانند زمانی که میان دنیای واقعی و کتابهای فانتزی دیگری مانند سگهای تازی موریگان و بوریبلزها غرق بودم. وقتی این کتابها را میخواندم همهی شخصیتها، فضا و مکانها به نظرم واقعی میآمدند؛ این حس افسون و جادو هرگز مرا رها نکرده است حتی وقتی دوباره آنها را میخوانم.
فکر میکنم راز آن در جزییات کتاب است و برای همین در کتاب «پودکین یک گوش» دنیای لانیکا را ساختهام. دنیایی پر از زندگی، نقشه، قبیله و خرابههای قدیمی...
ساختن چنین دنیایی و توصیف آن بهترین بخشی بود که تا به حال نوشتهام.
تصویری از کتاب پادکین یک گوش که دیوید وایت تصویرگری کرده است
نوشتن یک افسانه که سینه به سینه روایت میشود
تالکین با استفاده از اسطورههای آنگلوساکسون، جهانی را خلق کرد که هنوز هم با آن زندگی میکنم. با خواندن آن اسطورهها در دانشگاه، مجذوب روایت افسانهها و قصههایی شدم که به این شکل خلق میشوند و نسل به نسل منتقل میشوند.
عاشق بلبو بودم که یک هابیت معمولی بود و از دنیای کوچک و آرام خود بیرون میپرید؛ همهی اینها الهامبخش من برای نگارش شخصیت پادکین بود. دلم میخواست داستانی بگویم که شخصیت ساده و مقدسی دارد و رویدادهایی را روایت کنم که از یک افسانه، سینه به سینه گرفته شده است.
تاریخ، الهامبخش گُرم هم بود؛ گُرم از نژاد خرگوشهای وحشی بود مانند ویکینگزها که در جاهای تیرهتری رشد کردند. فکر میکنم بزرگترین ویژگی هابیت این است که نشان میدهد چگونه ماجراجویی میتواند برای هر کسی اتفاق بیفتد. خوانندگان میتوانند با شخصیت معمولی و عادی مثل پاکین و بیلبو که به دنیای پرمخاطرهای پرتاب شدهاند، همذاتپنداری کنند.
حضور تخیل در تصویر
جای قدردانی است که هنرمند گرانقدری مانند دیوید وایت تصویرگری کتاب را به عهده گرفت. شخصیت و فضای داستان را به خوبی گرفته است انگار فکرم را خوانده ، از تخیل من بیرون آورده و به تصویر کشیده است. به خوبی دنیای خرگوش را در تصویر منتقل کرده است؛ به خصوص آن ریشههایی که دور و بر خانهی خرگوشها کشیده است.
بسیار به من افتخار داده است که تصویرگری کتاب را به عهده گرفته است زیرا او تصویرگر نویسندگان برجستهی دیگری همچون تالکین نویسندهی کتاب هابیت بوده که همهی اثرم از آن الهام گرفته شده است.
تصویری از کتاب پادکین یک گوش که دیوید وایت تصویرگری کرده است