«نام تو ازبرعلی بود، اما ما تو را به نام ریزعلی شناختیم، نامی که بیشتر در افسانهها یافت میشود. نام تو ریز بود، اما منش تو بزرگ بود.
تو دهقان فداکار بودی، برای کودکانی که داستان فداکاریهای تو را نسل به نسل خواندند. تو میتوانستی آموزگار اخلاق ما باشی، یا شاید هم بودی. ما بد برداشت کردیم. روایت فداکاریهای تو را تنها یک داستان دانستیم و از آن گذشتیم. اکنون تو نیستی، اما کودکان سرزمین ما هستند. بیپناهتر از همیشه.
تنها خانههای سستبنیاد آنها نیست که روی گسلهای زلزله ساخته شده است و کسی هم پاسخگو نیست، بلکه بنیاد بسیاری از چیزها در این سرزمین فروریخته یا در حال فروریختن است. بیاخلاقی، بیآبی، خشکسالی، مرگ و میر جادهای، خشونت و کودکآزاری، کودکان کار و کودکان حاشیهنشین و ... برآیند این آشوب است. ریزعلی تو پیوست و پیوند آرش کماندار و کاوه آهنگر هستی.
شما فداکاری کردید که مردم ایران برجای بمانند و بابنیاد زیست کنند. اکنون که نیستی، امید که دَم گرم آن روایت زیبای فداکاریات بتواند نگهدار کودکان سرزمین ما، ایران باشد.»
یادداشتی از محمدهادی محمدی
ازبرعلی حاجوی معروف به ریزعلی خواجوی، یازدهم آذرماه سال ۱۳۹۶ بر اثر عارضه ریوی درگذشت.
او در سال ۱۳۴۰ شمسی در سن ۳۲ سالگی، شبهنگام در حالی که در کنار ریل قطار حرکت میکرد، متوجه مسدود شدن مسیر قطار به علت ریزش کوه شد. در آن هنگام برای نجات جان مسافران قطار، کت خود را آتش زد و به سوی قطار حرکت کرد. او با این کار نتوانست مسئولان قطار را از خطر آگاه کند و در نهایت مجبور به شلیک چند گلوله از تفنگ شکاری خود شد و توانست قطار را متوقف کند و لقب دهقان فداکار را از آن خود کند.
یادش گرامی باد!