روز و هفته ملی کودک هم می‌گذرد!

به مناسبت روز و هفته ملی کودک در ایران

روز و هفته ملی کودک در ایران سال 1399 فرارسیده‌است، در حالت و وضعیتی غیرمعمول. این تجربه را به‌نوعی شاید صد سال پیش کودکان ایرانی به شکلی حادتر از سر گذراندند یا با سر به زمین افتادند. بسیاری از بزرگ‌سالان ایرانی هنوز نمی‌دانند در فاصله سال‌های 1296 تا 1299 شمسی کودکان ایرانی و بسیاری از نقاط آسیا و اروپا و جاهای دیگر، درگیر یک وضعیت پاندمیک یا همه‌گیری آنفلوانزای اسپانیایی و البته قحطی ناشی از جنگ جهانی اول بودند. البته وضعیت آن زمان از جنبه قحطی و جنگ با امروز برابر نیست. اما وحشت از یک بیماری و همه‌گیر بودن آن بیش از همه به کودکان آسیب رسانده است.

در چند دهه یا یک سده گذشته، کدام کودک کلاس اولی به یاد می‌آورد که کلاس اولش از نیمه سال به بعد تعطیل شده باشد؟ کدام کودک کلاس اولی به یاد می‌آورد که کلاس اولش هرگز تشکیل نشده است، یا اگر هم تشکیل می‌شود، باید مادر و بزرگ‌تر کنار یک تبلت یا گوشی هوشمند بنشیند و کودک بتواند به ظاهر با دنیای الفبا آشنا شود. کاری که به سبب نبود زیرساخت‌های مناسب آموزشی در ایران جای نقد فراوان دارد.

تجربه‌ای که کودکان امروز با آن درگیر هستند، بسیار شگفت است. کودکان و نوجوانانی که خود در این وضعیت نقش نداشته، اما اسیر آن شده‌اند. نمی‌دانند یا نمی‌توانند واکنش مناسب نشان دهند. شاید نقش نمادین و اعتراضی گرتا تونبرگ دختر نوجوان سوئدی و میلیون‌ها نوجوان همراه او که در دو سال گذشته پیوسته به تغییرات آب و هوایی زیانبار معترض بودند، اکنون با گسترش ویروس کرونا و همه‌گیری بیماری کوید 19 کمی بامعناتر به نظر برسد.
چرا جامعه بزرگ‌سالان چنین رفتار سرکشانه‌ای با خود و نسل‌های بعد در پیش‌گرفته‌اند؟ جامعه بزرگ‌سالان مفهومی فراگیر است که می‌تواند هم دولت‌ها را دربر بگیرد و هم‌خانواده‌هایی که در ظاهر می‌گویند ما در پدید آمدن این وضعیت نقشی نداشته‌ایم. بیاید از همان اول بپذیریم که به‌عنوان بزرگ‌سال در پدیداری این وضعیت نقش داریم. اما ممکن است سهم هرکسی متفاوت باشد.

ویروس کرونا چیزی نیست، جز برآیند دست دراز کردن انسان به طبیعت. غربی‌ها، چینی‌ها را مقصر این ماجرا می‌دانند. آن‌ها درباره ریشه‌های این ویروس و انتقال آن از جانوران وحشی از خفاش تا.... بسیار گفته‌اند. اما آیا در بازارهای هفتگی گوشت اروپا یا امریکا آیا تاکنون کسی روباه پوست‌کنده برای خوردن را ندیده است؟ داستان ذائقه متفاوت و اشرافی‌گری با خوردن غذاهای نادر چیزی نیست که از این کشور یا آن کشور باشد. همه‌جا این پدیده دیده می‌شود. در برخی از مناطق ایران هم کسانی هستند که دنبال جوجه‌تیغی می‌روند تا گوشت آن را کباب کنند و بخورند. این چیزها را کودکان می‌بینند و به پیروی از بزرگ‌سالان انجام می‌دهند.

تازه روایت انسان امروز و کاری که دارد با خود می‌کند، محدود به خوردنی‌ها نمی‌شود. از نابودی منابع طبیعی گرفته تا جنگ‌هایی که قربانیان اول آن کودکان هستند، جهان را به‌جایی نگران‌کننده برای زیست کودکان تبدیل کرده است. آیا تصویر آلان کردی آن کودک نازنینی که در هنگام فرار از جنگ‌وگریز به اروپا در سال 2015 در دریا غرق شد از خاطر ما زدوده شده است؟

اما چرا باید انسان به چنین مرتبه‌ای از غرور برسد که تصور کند می‌تواند هر کاری با طبیعت انجام دهد، اما طبیعت به این بزرگی و عظمت نمی‌تواند انسان را کمی هم که شده غلغلک بدهد. طبیعت بسیار بزرگ‌تر و نیرومندتر از انسان است و اگر همین روند را ادامه دهیم، بی‌گمان کودکان امروز و نسل‌های آینده دیگر آن آسایشی را نخواهند داشت که دستکم در سده بیستام برخی از کودکان در برخی از مناطق آرام جهان تجربه کردند.

چرا انسان امروز باید فکر کند می‌تواند و حق دارد بر سر کودکان بمب بریزد و خانه‌های ایمن آن‌ها را خراب کند، بی‌آنکه فکر پیامد آن نباشد؟ پیامدهایی که می‌تواند کل جامعه بشری را درگیر کند.
در این روزگاری که کرونا و بیماری کوید 19 کودکان را خانه‌نشین کرده است، مادرانی که به‌ویژه کودکان کم سن و سال‌تر دارند، این دوره را به‌سختی می‌گذرانند. برخی از آن‌ها که در تماس با من هستند، از کابوس‌های خود می‌گویند، برخی دنبال راه چاره می‌گردند، در یک مورد مادری برای کودک خود نامه‌ای نوشته و از او پوزش خواسته بود که ندانسته و ناآگاهانه او را در این دنیای پرآشوب به دنیا آورده و اکنون نگران سرنوشت او است.

زمانه سختی است. به‌ویژه در کشور ما که اکنون ثبات اقتصادی نیز رخت بربسته است. نگرانی در چشمان همه موج می‌زند، این نگرانی را اما می‌شود بیش از همه در چشم مادران خواند. راه گذار از این دوره مشخص نیست. اما هم چنان‌که در دوره‌هایی سخت که انسان تجربه کرده، تنها راه امیدواری است و از پای ننشستن. اگر امید را از انسان بگیرند، چیزی از او باقی نمی‌ماند. امید اما قرص نیست که بتوان آن را تجویز کرد. امید باور و منش است. امید ساختنی است، امید از درون هر انسان می‌جوشد، امید آن چیزی نیست که خطیبان اندرز می‌دهند. آن امید ساختگی است. ما باید به دنبال امیدی برویم که ساخته وجودمان و برآمده از تجربه بشری باشد.

تاریخ گواهی می‌دهد که در روزگاران سخت، انسان‌ها دو گروه می‌شوند، انسان‌هایی که به فروتر از خود می‌رسند و اندک انسان‌هایی که فراتر از خویش را تجربه می‌کنند. در همین دوره سخت کرونا دستکم در جامعه پزشکی و پرستاری هر جامعه‌ای می‌شود این پدیده را تجربه کرد. چه پزشکان و پرستارانی که جان خود را شیرین می‌دانستند، اما به خاطر دیگران از جان خود گذشتند تا سدی در برابر این بیماری بکشند. این انسان‌ها فراتر از خود رفتند. اما در همین دوره کم نیستند انسان‌هایی که نه‌تنها داشته خود را با دیگران سهیم نمی‌شوند که برای داشته‌های خود بهایی بیش ازآنچه که عادلانه است تعیین می‌کنند.

همه این رفتارها و پدیده‌ها در برابر چشمان همگان و به‌ویژه کودکان رخ می‌دهد و آن‌ها هم می‌توانند داوری کنند. همان‌گونه که می‌توانند رفتارهای خوب و نیکو را از رفتارهای بد و اهریمنی تشخیص دهند. تک‌تک ما بزرگ‌سالان هم مسبب این وضع هستیم و هم نیستیم. آنجا که هستیم بپذیریم که چه مسئولیت‌هایی داشتیم و انجام ندادیم. پدر و مادری که سوار بر خودرو از کودک خود می‌خواهد روی از کودکان کار که در خیابان دنبال گردآوری پسماند است، برگرداند، به گونه دارد روی سرنوشت کودک خود هم خط می‌کشد، زیرا حس نوع‌دوستی را در فرزند خودشان می‌کشد. رمز و راز پایداری یک جامعه در همبستگی در روزهای سخت است.

تمام داده‌های کارشناسان حکایت از این دارد که وضعیت روحی و روانی جامعه ایران خوب نیست. و در این میان البته کودکان مجبورند در این فضا زندگی کنند. تک‌تک ما مسئول هستیم تا در این وضعیت کودکان را دریابیم. کودکی که ماه‌ها است در خانه حبس شده، نیاز به هوای آزاد دارد. هوای آزاد تنها بار سفر بستن و به شمال کشور رفتن نیست. هوای آزاد می‌تواند در دسترس باشد، اگر ما بخواهیم. کودکان نیاز به تخلیه انرژی دارند. رفتارهای که برآمده از انفعال و درماندگی است، هم زندگی را برای خودمان و هم برای کودکان سخت می‌کند.
کودکان اما مهم‌تر از همه نیاز دارند به این‌که دریچه تخیل را در برابرشان نبندیم. آن‌ها نیاز به کتاب دارند، کتاب‌های ادبی باکیفیت که بتواند در روزها و شب‌های سخت آن‌ها را از بستر زندگی عبوس جدا کند و تا اندازه‌ای دنیاهای دیگر را در برابرشان بگشاید. آیا در این وضعیت همه کودکان به کتاب‌های باکیفیت دسترسی دارند؟ آیا ما به‌عنوان بزرگ‌سال و پدر و مادر، برای این کودکان وقت می‌گذاریم تا با آن‌ها کتاب‌ها را بلندخوانی کنیم و درگیر گفت‌وگوهای دوسویه شویم؟

همه ما بزرگ‌سالان مسئولیت داریم، اما نه به‌اندازه کسانی که اختیار جامعه را در دست گرفته‌اند. آن‌ها که امروز کارگزاری جامعه ایران را در دست دارند، باید بدانند کودکان این سرزمین نیازمند خوراک‌های پرپروتئین، فضاهای اجتماعی و فرهنگی مناسب هستند. این چیزها باید برای این کودکان فراهم شود. آمارهایی که از کاهش مواد پروتئینی در جامعه ایران منتشر می‌شود بسیار نگران‌کننده است. آیا آن‌ها هنگامی‌که سیاست‌های کلان این کشور را می‌ریزند، به پیامد تصمیم‌های خود واقف هستند؟
روز و هفته ملی کودک در ایران برگزار می‌شود، درحالی‌که امسال مانند هیچ سال در صد سال گذشته نیست. پس اگر نیست، ما بزرگ‌سالان بیاییم در رفتار خودمان با کودکان تجدیدنظر کنیم. ببینم این‌ها که در آینده می‌خواهند جامعه گردان باشند، برای آسوده زیستن و برای فرهنگ آموختن به چه چیزهایی نیاز دارند.

روز و هفته ملی کودک در این جامعه می‌آید و می‌گذرد. اما آنچه می‌ماند و هست، کودکان‌اند. کودکان را دریابیم.

نویسنده
محمدهادی محمدی
Submitted by skyfa on