نقش آذریزدی در زبان‌سازی ادبی و ادبیات کودکان ایران

آذریزدی برجسته‌ترین بازنویس و بازآفرین ادبیات کودکان در ایران است. برجستگی بازنویسی یا بازآفرینی‌های او یکی به اقبال مخاطبان و روند زنده و جاری انتشار کتاب‌های او بعد از بیش از 60 سال باز می‌گردد و دیگر توانایی ویژه او در شکل دادن به زبان کودکانه در ادبیات کودکان. به گفته حسین مسرت یزدشناس برجسته و از نزدیک‌ترین انسان‌ها به آذریزدی در دوره سالمندی او: «مهدی آذریزدی به کمک واژه‌ها، طلسم دروازه رویاهای سرکوب شده کودکی‌اش را گشود و با بازتولید ساحرانه آن، کودکان ایران زمین را به قلمرو قلب خود فراخواند..»[1]

بنابر معیارهایی که برای کلاسیک شدن یک اثر در فرهنگ یک کشور یا جهان وجود دارد، می‌توان گفت که «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» یک اثر کلاسیک در حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان ایران است، زیرا برپایه یکی از همین معیارها که یک اثر کلاسیک باید « آزمون گذار از زمان» یا هم پیوندی میان نسل‌های پیاپی از خوانندگان را گذرانده باشد[2]، این اثر این سنجه را به درستی از سرگذرانده است. اما چرا این اثر به این مرتبه از پیوند میان نسلی رسیده است؟

 نخست به سبب این است که آذریزدی خود در بازنویسی و بازآفرینی‌ها تکیه به آثار کلاسیکی دارد که بخشی از فرهنگ جهانی را می‌سازند، مانند« کلیله و دمنه»، « مثنوی» مولوی و « گلستان» سعدی. بنابراین به طور ذاتی مجموعه قصه‌های خوب تکیه گاه محکمی دارد، اما آن چیزی که خود این مجموعه را به اثری کلاسیک تبدیل کرده است و عامل دوم به شمار می‌رود، ، زبان‌سازی آذریزدی است.

زبان‌سازی در مجموعه « قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» سبب شد که  چند نسل از کودکان ایرانی با خواندن این داستان‌ها، نه تنها با ادبیات آشنا شوند که گونه‌ای از الگوی زبانی را که ویژگی‌های تازه‌ای داشت تجربه کنند. این پدیده تنها و تنها با این مجموعه به واقعیت درآمده است، بنابراین تنها با این آزموده می‌توان جایگاه آذریزدی را در روند پایه گذاری ادبیات کودکان ایران تحلیل کرد.

آذریزدی برای رسیدن به قطعه‌های گم شده وجودش که سرآمد آن کودکی گم شده خودش بود، زبانی را برگزید تا شاید بخشی از این گم گشتگی را سامان دهد. به گونه‌ای که خود به روشنی می‌گوید: « گفتم حالا باید قصه بنویسم، خوب‌اش را هم بنویسم تا کودکانی که مانند من قصه نداشتند بتوانند از این به بعد کتاب داشته باشند».[3]

نگاه زبان شناسان و استادان ادب فارسی به زبان‌سازی آذریزدی

زبان‌سازی ادبی آذریزدی از زیر نگاه دو گروه زبان شناس و استاد زبان فارسی گذشته است. گروه اول نویسندگان ادبیات فارسی همچون جمال زاده و جلال آل احمد و سیمین دانشور و دیگران است. و گروه دوم استادان برجسته ادب فارسی، مانند دکتر پرویز ناتل خانلری، دکتر محمد معین، دکتر محجوب. هر کدام از این‌ها از زاویه خود به این آثار نگاه کرده و به آن امتیاز داده و گاهی هم البته آن را نقد کرده‌اند، عیب و حسن‌اش را به آذریزدی یادآوری کرده‌اند. در این میان، برخی از این‌ها چنان در استادی زبان فارسی چیره و سرآمد بوده که تایید آن‌ها، بالاترین امتیاز برای زبان‌سازی ادبی آذریزدی به شمار می‌آید. یکی از این استادان دکتر خانلری یکی از چیره‌ترین استادان نثر فارسی در یک سده گذشته بود.

به گونه‌ای که درباره این ویژگی این استاد، بسیاری گفته‌اند: « خانلری همه آثارش را، حتی مقاله‌های عادی مجله سخن را با نثری نگاشته است که ویژگیهای ممتازی دارد، از جمله: توجه به زیبایی کلام، خوش‌آهنگی، استفاده از واژه‌های ساده و روزمره، کاربرد جمله‌های استوار، اجتناب از حشو و اطناب، بهره‌وری کارآمد و در عین حال مبتکرانه از ادبیات کهن و واژه‌ها و عبارتهای به‌کار رفته در متون ادبی قدیم، به‌ویژه برای بیان مقاصد علمی و فرهنگی.

نثر او نثر قوام‌یافته مکتب نثر دانشگاهی و وارث بلافصل نثرهای احمد بهمنیار، بدیع‌الزمان فروزانفر، سعید نفیسی و امثال آنهاست. خود خانلری به تأثیر شیوه نگارش بهمنیار در نثر خود اذعان دارد. به نظر احسان یارشاطر، نثر فارسی که با قائم‌مقام در راه سادگی و روشنی افتاده بود، در نوشته‌های خانلری به کمال رسید. نثر او به توانایی در بیان، نکته‌یابی، ایجاز و دلنشینیِ آهنگ ممتاز است و خانلری «بهترین نثرنویس زبان فارسی» است . به نظر نادرپور، خانلری اگر «بنیانگذار نثر جدید دبیری در زبان پارسی نباشد، بی‌گمان مؤثرترین نویسنده این مکتب است». به عقیده حسین خطیبی‌نوری، خانلری «در نثرنویسی نه همان در دوران معاصر، بلکه در تاریخ تطور نثر پارسی پایگاهی بلند دارد».[4]

حال اگر کسی مانند خانلری کار آذریزدی را تایید کرده باشد، گواهی می‌دهد که او نخستین کسی است که  پدیده «زبان‌سازی» آذریزدی را با چاپ نخستین جلد از این کتاب‌ها کشف کرده است.

عبدالرحیم جعفری که بیش از هرکسی دیگر آذریزدی را می‌شناخت و با او کار کرده بود، در رابطه با ویژگی کار آذریزدی در ارتباط با دکتر محمد معین دیگر استاد برجسته ادب فارسی چنین می‌گوید: « آقای آذر یزدی با اخلاق پسندیده و تواضع و حجب و حیای خود و همچنین اطلاعات زیاد و ذوق خوش در كارهای مطبوعاتی مورد توجه خاص دكتر معین بود.»  به نحوی كه دكتر معین تصحیح و غلط گیری نمونه‌های اول و دوم و سوم فرهنگ معین را به آذریزدی می‌سپارد. این كه فردی مورد اعتماد چهره‌ای همانند دكتر معین قرار بگیرد خود از جایگاه بالای وی حكایت دارد، ‌ چرا كه دكتر معین در وسواس و دقت نظر علمی تقریبا تالی نداشت و تمامی زیردستانش از نكته گیری‌ها و ایرادات وی به فغان می‌آمدند».[5]

رابطه آذریزدی به یارشاطر یکی دیگر از غول‌های ادب فارسی نیز گویای این است که آذریزدی در نوشتن زبان فارسی خود را کم‌تر از یارشاطر نمی‌دانسته است: گفتم که دکتر یارشاطر خیلی خوش سلیقه بود. موقعی که کتابی تازه داشت صحافی می‌شد، به ما ده یازده نفر که آن جا بودیم می‌گفت هر کدام معرفی کوتاهی در ده سطر بنویسید تا در پشت جلد کتاب چاپ شود. من می‌نوشتم، آقای آشتیانی و تهامی هم می‌نوشتند.

خود یارشاطر هم می‌نوشت. بعد روز آخر همه را جمع می‌کرد و می‌گفت: آن چه نوشته‌اید بخوانید. همه می‌خواندیم. خوب، ما همه اهل کتاب بودیم و معرفی‌های خوبی هم نوشته بودیم. ولی معرفی خود یارشاطر از همه بهتر بود و همیشه هم معرفی‌های خودش پشت کتاب‌ها چاپ می‌شد. من از این موضوع ناراحت بودم.»[6] یارشاطر نیز از توانایی‌های آذریزدی آگاه بود و به عنوان دستیار او را در کنار خودش داشت.

احسان یارشاطر که استادی برجسته در فرهنگ ایران و ادب فارسی بود، در دوره‌های بعدی کار نیز، در کار انتشارات « بنگاه ترجمه و نشر کتاب » آذریزدی را به همکاری گرفت. هردوی این‌ها که در زبان‌سازی چیره بودند هرکدام از یک زاویه کار ساده‌سازی و رسیدن به یک زبان برای ادبیات کودکان ایران را پیش می‌بردند.« احسان یارشاطر با « داستانهای ایران باستان» که آن‌ها را از زبانهای باستانی به فارسی برگرداند و به سبب آشنایی با این زبانها کوشید آهنگ اصلی آنها را به زبان فارسی منتقل کند. یارشاطر در سال 1336 برگزیدهای از داستانهای شاهنامه را برای آشنایی بیشتر نوجوانان با اثر بلندپایه فردوسی به نثر درآورد.

او در پیشگفتار این کتاب، به شیوه بازنویسی و گزینش داستانها اشاره میکند و مینویسد: در نوشتن  داستان‌های شاهنامه به نثر، چندانکه ممکن بود از شیوه بیان فردوسی پیروی کردم و کوشیدم تا طنین سخن فردوسی را در این داستان‌ها نگاه دارم. لغات و تشبیهات و تعبیرات عموماً همانهاست که فردوسی بکار برده است. در تنظیم مطالب داستان نیز از تصرف خودداری کردم. اما آنچه را مکرر بود نیاوردم و در کوتاهی سخن کوشیدم و از دشواری کلام نیز پرهیز جستم، امیدوارم که برخورداری از این داستان‌ها بی‌یاری پدر و مادر و معلم برای دانشآموزان و جوانان آسان باشد.[7]

همان گونه که این سخنان گواهی می‌دهد، یارشاطر آگاهانه زبان ساده شده‌ای برای داستان‌های شاهنامه و کهن ایران برمی گزیند که بدون یاری بزرگ ترها برای دانش آموزان یا کودکان و نوجوانان سودمند باشد. کار آذریزدی نیز چنین خودآگاهی ایی را پشت سر دارد.

 تجربه‌ای نو در کار بازنویسی و بازآفرینی از ادبیات کهن ایران

«قصههای خوب برای بچههای خوب»، از مهدی آذریزدی، تجربهای نو در کار بازآفرینی و بازنویسی از متون ادبیات کلاسیک یا کهن ایران بود. او دو دهه، کار بازنویسی از این متون را ادامه داد و آن را به جایگاهی برجسته رساند. به گونه‌ای که اکنون می‌توان گفت میلیون‌ها کودک و نوجوان ایرانی در دهه‌های پیاپی  بخشی  از ویژگی‌های نثر فارسی را که مناسب آن‌ها بود،  از مجموعه کتاب‌های « قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب » آموختند. شخصیت خود ساخته او و تلاش بی‌وقفهاش برای رسیدن به زبانی ویژه، سبب شد که به چارچوبی استوار و روان در بازنویسی دست یابد. البته او خودش کم و بیش آگاه به کاری که انجام داد، بود.

« او در این باره گفته است: در پایان جلد اول قصههای خوب که شامل 25 قصه برگزیده از کلیله و دمنه بود و اولین بار در اسفند ماه 1336 چاپ شد در باب هدف و روشی که در تهیه این کتابها ملحوظ است سخنی چند با اولیاء اطفال و مربیان آنها در میان نهاده شد که تکرارش نابجا و تذکارش برای کسانی که پیرامون کتاب‌های کودکان اندیشه میکنند همواره بجاست. در زبان فارسی برای کودکان کتاب خوب بمعنی واقعی کلمه بسیار نادر است؛ قسمتی از کتاب‌ها که تاکنون برای اطفال چاپ شده در تدوین آن قصد تجارت بر همه مقاصد میچربیده و پای هدایت میلنگیده است، برخی دیگر از آثار هست که متنش را برای کودکان گذاشتهاند اما در واقع برای اقناع رغبت کلکسیونپردازی بزرگ‌ها بیش از پرورش ذوق و اندیشه بچهها مناسب است و عده کتاب‌های خوب انگشتشمار است.»[8]

زبان داستان‌های آذریزدی، دوگانه است، هم زبان حضور است، هم حضور زبان است. زبان حضور است، زیرا حاضر است و زنده. زبان مردم کوچه و بازار است، اما در همین حال حضور زبان است، حضور زبان همان خودنمایی یا بازنمایی زبان برای بودن خودش است. زبانی که آذریزدی در این بازنویسی‌ها به کار گرفته، از سوی استادان و نویسندگان دیگر ستایش شده، پس این حضور زبان هم هست.

از جنبه و زاویه دیگر، زبان روایت آذریزدی یک رنگ ویژه خود را هم دارد که ویژه خود آذریزدی است. زبان بی‌غل و غشی که از شخصیت او برخواسته است. زبانی که فریبنده نیست، اما فریبا است. فریبایی آن است که مخاطب را به سوی خود می‌کشد. در باره ادبیات کودکان گفته شده است که باید زبان راه ارتباط کودک باشد تا او از راه خواندن یک کتاب مشخص برانگیخته شود به سوی کتاب‌های دیگر برود و خواندن برای او همیشگی شود. در حقیقت بازنویسی‌های آذریزدی این کار را با کودکان انجام داده است و بسیاری از کودکان دیروز هستند که آثار آذریزدی را پلی می‌دانند به سوی کشف دنیای ادبیات. 

آن چه خواندید، در کتاب «زیر خط کودکی» آمده است. اگر می‌خواهید با زندگی، فعالیت‌ها و اندیشه‌ها و آثار آذریزدی آشنا شوید، می‌توانید این کتاب را خریداری کنید.

(لینک خرید کتاب زیر خط کودکی

ادامه مطلب:
بخش دوم


[1] زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی مهدی آذریزدی(1385)، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. ص 228

[3] از متن گفت و گوها با مهدی آذریزدی، فیلم زیر خط کودکی. موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان

[5]  عبدالرحیم جعفری (1382),  در جستجوی صبح: خاطرات عبدالرحیم جعفری پایه گذار انتشارات امیرکبیر, تهران: روزبهان. ص 550

[6] پیام میرشمس الدینی(1391)، حکایت پیر قصه گو( گفت و گو با مهدی آذریزدی): تهران: جهان کتاب. ص 123 و 124

[7] محمدهادی محمدی، زهره قایینی(1381)، تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد ششم، نشر چیستا: تهران. ص 438

[8]  محمدهادی محمدی، زهره قایینی(1381)، تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد ششم، نشر چیستا: تهران. ص 449

نویسنده
محمدهادی محمدی
پدیدآورندگان:
Submitted by skyfa on